- Jun
- 2,562
- 16,103
- مدالها
- 6
نشستهام جایی میان تاریکیهای وهمآور خانهای که روزی قرار بود برایمان ارمغان شادی و نور باشد ولی اکنون میان نوارهایی از حسرت و بغض محاصره شده و چون خانهی ارواح میماند. میبینی خانهام بدون وجود تو هیچ نوری ندارد گویی تو خورشیدی بودی که صبح امیدم را روشن میکردی و بر روی سنبل موهایم میتابیدی! اما اکنون بدون تو من ماهی بینورم که خورشیدش او را رها کرده است.
آخرین ویرایش: