جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

فایل شده ● ملول اثر یاقوتِ نیلگون فام؛ و ام کا اچ ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط ام کا اچ p.r با نام ● ملول اثر یاقوتِ نیلگون فام؛ و ام کا اچ ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,160 بازدید, 22 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع ● ملول اثر یاقوتِ نیلگون فام؛ و ام کا اچ ●
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
Jun
2,562
16,103
مدال‌ها
6
نشسته‌ام جایی میان تاریکی‌های وهم‌آور خانه‌ای که روزی قرار بود برایمان ارمغان شادی و نور باشد ولی اکنون میان نوارهایی از حسرت و بغض محاصره شده و چون خانه‌ی ارواح می‌ماند. می‌بینی خانه‌ام بدون وجود تو هیچ نوری ندارد گویی تو خورشیدی بودی که صبح امیدم را روشن می‌کردی و بر روی سنبل موهایم می‌تابیدی! اما اکنون بدون تو من ماهی بی‌نورم که خورشیدش او را رها کرده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
Jun
2,562
16,103
مدال‌ها
6
مژه‌های تیر مانندت را که تاب می‌دهی گویی تیرهای یک فرمانده‌ی قَدَر است که بر قلبم فرو می‌نشیند و مانع پمپاژ خون در رگ‌هایم می‌شود. ای که هر دم و باز دم من وابسته به پلک زدن توست؛ پلک‌ها و مژه‌های ناوک‌ مانندت را خریدارم، آرامش چشمانت را چند می‌فروشی به این انسان آزرده‌ دل و ملول که از سختی‌های روزگار غباری از بغض نشسته بر جسم و روح بی‌جانش... .
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
اصلاً مگر نمی‌دانستی که چشمانت را بر بوم دلم نقاشی و تکه‌ای عشق را در کنارش خطاطی کرده‌ام؟
حالا که دیگر با، باد‌های سردِ پاییز رهگذر شده‌ای، این دل که به اقیانوسی ناآرام مشهور شده است و بی‌‌تاب‌تر از هر لحظه‌‌ای تو را در ناهمواری‌های این اقیانوس می‌نگرد.
کاش آرامش نگاهت را به این اقیانوس ناآرام هدیه می‌دادی تا به اقیانوسی آرام و سرشار از عشق تو نامیده شود و تبدیل به بازمانده‌‌ای از دردِ ملول نشود.
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
دردانه‌‌ام می‌گویم:
این روز‌ها در غبار و تبار غم‌ها چه می‌کنی؟ می‌دانی من در این طوفان‌های ملول از غم، شناور ماهری‌ شده‌ام؟
می‌دانم که نمی‌دانی. اما دردانه‌ام اگر روزی در طوفان ملول از دلتنگی یارت غوطه‌‌ور شدی صدایم کن. می‌آیم و همچو سفره‌ماهی‌‌ای تو را همسفرِ شادی‌ها می‌کنم. اصلاً تو برایم بگو! مگر می‌شود تو را رها کرد و میزان عشق تو را در زیر آب‌های این اقیانوس ملول از دلتنگی دفن کرد؟
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
اگر بدانی که مدت‌هاست مهربا‌نی‌ات و تمام احساس‌هایت زباله‌ و آلودگی‌های این دلِ این ملولِ بی‌احساس را به خوبی گسسته‌است می‌گویی:
چرا؟
و من در غبار و تبار کنجکاوی تو را نگاه می‌کنم و لبخندی تحویلت می‌دهم و می‌گویم:
زیرا دردانه‌ام هستی و تو در کمال حیرت‌زدگی مهربانی‌ات را کم‌رنگ‌تر از هر‌گاه می‌کنی و همراه با موج‌‌های نا‌آرام می‌روی و هیچ نمی‌گویی و من را در این اقیانوس طوفانی به دست ناهمواری‌هایش می‌سپری... .
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
آخر دردانه‌ مهربانم، اندیشیدی که با رفتنت این اقیانوسِ ملول از غم از دست دادن تو، همیشه طوفانی و ناآرام باقی خواهد ماند؟
شاید چاره‌ای جز رفتن و رهگذر شدن با امواج حتف را نداشتی، اما برایم بگو با خاکستری نگاهت چه کنم؟ همان نگاهی که آرامش را به ارمغان می‌آورد و تا با ناز چشم بر هم می‌نهادی مژه‌هایت به رقص در می‌آمدند؛
با آن‌ها چه کنم یار با وفایم؟
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
مگر نمی‌دانستی که چهره‌ات را در کاغذ دلم با بوم و رنگ‌هایی تازه کشیده‌ام؟
در چهره‌ات آرامش را یافتم، کشیدنی نبود، آرامش را به اقیانوس ناآرامم هدیه دادم که نامش قلب بود‌. در چهره‌ات مهربانی دیدم و به اقیانوس دلم مهربانی را آموختم و بر رگ‌هایم مهربانی جریان شد، سوی چشمانت شاعری خوش نوا را دیدم و غزلی نوشتم و شاعری شایسته شدم. گفته‌هایت که شیرین بود را بر زبانم جاری کردم و نام نشانت را بی‌رد و نشان برای خود کردم... ‌.
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
دردانه‌ عزیزم، مگر ندیدی که برایت چه کارها کرده‌ام؟ یا فقط چشمان قهوه‌ای‌ات را بر روی حقیقت‌های شیرین بستی تا این قلب، ملول از غم شود؟ اگر بگویم تو مقصر این کلمات هستی. اگر بگویم که نامت در زبانم همیشه جاریست و نگاهت همیشه در خاطرم زنده است؛ باز می‌گویی من را فراموش کن؟ شاید بگویی زیرا تو همان صیاد بی‌قلبی هستی که دل‌ها را شکار می‌کند، اما بها نمی‌دهد‌‌.
 
آخرین ویرایش:

;FOROUGH

سطح
5
 
「 مدیر ارشد فرهنگ و هنر 」
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
ناظر آزمایشی
طراح آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
10,061
16,193
مدال‌ها
7
شاید در مقابل حرف‌هایم نیش‌خندی زنی و بگویی من صیادی بیش نیستم. آن‌گاه برای این قلب ساده شروعی تازه از یک نفس‌کشیدنِ ملول خواهد شد.
قلب است دیگر درک نمی‌کند و حتی اگر شکارچی‌ بخواهد او را چنگ زند او با آغوش باز می‌پذیرد. گاهی با خود می‌گویم مگر می‌شود یک بار این قلب بدون هیچ بهانه‌‌ای دل ببازد. می‌دانم هیچ گاه این سوال، جواب خود را نمی‌یابد. همانند قلبی که قهرمانش را نمی‌تواند به درستی یابد و هر گاه او را در میان سرمای بی‌تفاوتی‌ها در کویری خشک از دست می‌دهد.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار کمیک
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
Jun
2,562
16,103
مدال‌ها
6
ملول؟! نه شاید چیزی فراتر از آن! چه چیزی را می‌گویم؟! حس و حال این روزهایم را، روزهایی که بدون تو برایم در تاریکی و بی‌هیچ نوری می‌گذرد گویی خورشید هم با من قهر کرده است که اطرافم را هاله‌ای از تاریکی احاطه کرده و من میان این امواج سیاه ملول سایه‌ای را که شاید دست‌هایت باشد می‌جویم به امید این‌که مرا از این سیاه‌چال پر از دل‌مردگی نجات دهی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین