جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● می‌خواهم بگویم اثر ام کا اچ p.r ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ام کا اچ p.r با نام ● می‌خواهم بگویم اثر ام کا اچ p.r ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,148 بازدید, 32 پاسخ و 22 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● می‌خواهم بگویم اثر ام کا اچ p.r ●
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
ولی بیا کمی محتاط‌تر باشیم؛ این‌روز‌ها همه‌ی کوچه‌ها و خیابان‌ها پر از عشق‌های دروغین شده است! البته بهتر است بگویم، هوس‌های دروغین! شاهد می‌خواهی همین نیمکت‌های پارک ها‌، کافه‌های شهر و حتی هوای دود گرفته‌ی شهر و شاخه گلی خشکیده در میان نت‌های سیاه و سفید زندگی.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌خواهم بگویم؛
می‌دانی ما نمی‌دانیم زیر پوست شهر چه می‌گذرد، همه چیز امن و امان است یا لایه‌ای از دروغ سطح‌ شهر را فراگرفته!؟ مثل‌، چربی‌های روی ظرف‌های آشپزخانه که هنوز هم نشسته‌ام! شاید شهر هم به یک شست‌وشوی اساسی نیاز دارد تا چربی‌های پیله بسته از ظاهرش پاک بشوند و پوست سفید شهر دوباره زیر خروارها چرک و کثیفی برق بزند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌خواهم بگویم؛ زیر پوست شهر پر از معتاد‌هایی است که هنوز هم زیر پل‌ها می‌خوابند، انسان‌های زنده‌ای که در قبرهای مردگان زندگی می‌کنند‌، کودکان فال فروشی که دستان‌شان از سرمای بهمن که نه! از سرمای احساس مردم این شهر یخ زده‌ است و مریمی که هنوز هم منتظر است تا آخرین شاخه‌ گل امید را بفروشد ولی کسی این‌جا مشتاق خرید «امید» نیست!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
گاهی با خودم می‌گویم؛
کاش باران بودم و غبار پنجره را می‌شستم کاش باران بودم، بر روی اشک‌های عابران می‌ریختم، کاش باران بودم و با عاشقان هم‌ قدم می‌شدم، کاش باران بودم و بچه‌ها با آمدنم خوشحال می‌شدند کاش... ولی حیف که قطره‌ای اشک بیش نیستم که از گونه‌های دختری جوان می‌ریزد! قطره‌ای ساکت، مغموم و دل‌شکسته، ولی، امیدوار، صبور و محکم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
بیا تا آخرش بجنگیم؛ با درد، فقر و مرگ! مرگی به نام زندگی که ذرّه‌ذرّه عشق و امید را از وجودمان مانند زالو می‌مکد و ناامیدی و غم را به ما تزریق می‌کند. بیا نگذاریم که این زندگی ما را در گرداب بیهودگی‌اش گرفتار کند بیا بجنگیم قوی، صبو و مطمئن.
بیا نگذاریم که درد‌ها ما را از پا در بیاورند نه تا وقتی که چیزی به نام آرزو در قلب‌مان می‌تپد و رویا پمپاژ می‌کند!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌دانی!؟ از همه چیز که بگذریم نمی‌توانیم امید را رها کنیم، زیرا او همان اکسیر حیاتی‌ست که سال‌هاست ما را در برابر تمام شکست‌ها و درد‌ها مقاوم کرده‌ است و وقت‌هایی که احساس ناامیدی بر ما غلبه کرده، مانند جنگ‌جویی شجاع در برابر او ایستاده است و تا پای جان مقاومت کرده است. آری ما نمی‌توانیم از این جنگ‌جوی شجاع بگذریم چون زندگی‌مان در دست اوست. گذشتن از امید یعنی مرگ تدریجی آرزو‌هایمان.
یعنی شکستی به بزرگی فرو ریختن کاخ رویا‌هایمان.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌پرسی او کیست؟! می‌گویم یک رویای محال!
حال شاید محال هم نباشد ولی دست یافتنی نیست، او همان عطر گل‌های رازقی چادر نماز مادربزرگ است که دیگر در میان ذرّه‌های ریز خاک آرام گرفته است؛ مادربزرگی که تا لحظه‌ی آخر قدرش را ندانستم و بیشتر اوقات به حرفش گوش ندادم، مادربزرگی که واقعاً بزرگ بود ولی قلبش برای بچه‌هایش مانند گنجشکی کوچک می‌تپید و همیشه نگران‌شان بود! مبادا غذا نخورده باشند، مبادا اتفاقی برای‌شان افتاده باشد و هزار مبادای دیگر که اکنون در لایه‌ی سفیدی از مهر پوشیده شده و سخت در آغوش خاک فرو رفته است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌دانی!؟ این جمله را حتماً خیلی شنیده‌ای که ناگهان چه‌قدر زود دیر می‌شود! پس سعی
کن قدر تک‌تک آدم‌های مهربان زندگی‌ات را بدانی، قدر تمام لحظه‌های خوش و موفقیت‌هایی که کسب کردی، قدر خودت را که همیشه با مشکلات جنگیدی و هنوز هم در حال جنگیدنی؛ قدر حال، گذشته و آینده را.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
آه، می‌دانی هنوز هم در قلب من خسته‌ترین زن جهان با سختی‌های زندگی در حال جنگیدن است با چه؟! باید بگویم که امید قوی‌ترین سلاح‌ اوست و شادی مهم‌ترین انگیزه‌ی او برای جنگیدن! شاید او فرمانده‌ای باشد که تمام سربازانش را از دست داده، اما هنوز هم با شجاعت در حال پیکار با اهریمنانی به نام یأس و ناامیدی و غم است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,607
15,581
مدال‌ها
6
می‌خواهم بگویم این همه مرگ و بدبختی و بیچارگی را می‌بینی؟! همه‌ جای جهان را اندوه مرگ‌باری فرا گرفته است. اندوهی از جنس بغض‌های ناتمام مادرانی که فرزندان‌شان را در جنگ از دست داده‌اند، یا عاشقانی که عشق‌شان را در دو قدمی وصال از دست داده‌اند!
ولی می‌دانی می‌خواهم از مقاومت هم بگویم؛ مقاومت‌هایی از جنس فولاد! این‌گونه نیست که ما تا ابد در اندوه و غم غوطه‌ور باشیم؛ ما باید روزی این پرده‌ی سیاه بغض را از زندگی‌مان برداریم و به امید سلامی دوباره دهیم.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین