- Dec
- 2,460
- 15,251
- مدالها
- 11
ویانم!
چشمانت را روی هم نهاده، سر به بالین من بگذار و از دل بیقرارم بشنو!
بر گیسوانت آرام آرام دست کِشَم؛ انگشتانم در تار تار گیسوانت میرقصد؛ نگاهم وجب به وجب انحنای میان گیسوانت را رصد میکند؛
الحق و والانصاف خالقت چه ماهرانه تو را خلق و مرا چه شاعرانه در وصفت گرفتار نموده.
ای معبود من، مبادا بگیری ز من معشوق من!
این شبِ مواج میان موهای یار، مرا م*ست و خ*راب کوچههای یار کرده! نشود روزی در خماری نبودنش، سَر کنم لنگان لنگان و خ*رابان و پایکوبان میان کوچهها!
چشمانت را روی هم نهاده، سر به بالین من بگذار و از دل بیقرارم بشنو!
بر گیسوانت آرام آرام دست کِشَم؛ انگشتانم در تار تار گیسوانت میرقصد؛ نگاهم وجب به وجب انحنای میان گیسوانت را رصد میکند؛
الحق و والانصاف خالقت چه ماهرانه تو را خلق و مرا چه شاعرانه در وصفت گرفتار نموده.
ای معبود من، مبادا بگیری ز من معشوق من!
این شبِ مواج میان موهای یار، مرا م*ست و خ*راب کوچههای یار کرده! نشود روزی در خماری نبودنش، سَر کنم لنگان لنگان و خ*رابان و پایکوبان میان کوچهها!
آخرین ویرایش توسط مدیر: