جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● پروانگی اثر تی ناز ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط لیلیت با نام ● پروانگی اثر تی ناز ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,234 بازدید, 22 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● پروانگی اثر تی ناز ●
نویسنده موضوع لیلیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط لیلیت
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
در تنهایی ابدی‌ات، زمانی که کاینات سخت درحال گوش دادن به آواز وداع زندگی کرم ابریشم هستند، تویی دیگر متولد خواهد شد.
خرامان، دل در گروی این تنهایی نده، زیرا پروانگی می‌تواند دروازه‌ای به سوی آرامش تو باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
برایِ رسیدن به آرزوهایت، خندیدی!
شفق، اما برای ابریشمیِ نگاهت از طلوع آفتاب دل برید و بی‌باکانه پیله‌های زندگی‌ات را درهم تنید و آزادانه قدرتش را به زبانه کشید و دهان برای تحول تو باز نمود.
کرم ابریشم بودی و در پیله‌‌ای که حکم زندگی دوباره‌ات را داشت، صبوری کردی. حال در پاییزی‌ترین فصل سال زمانی‌ که برگ خیزان، باد آواز می‌خواند، دل به آرزوهایت سپردی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
امید از لابه‌لایِ روزنه‌ای روشن، سوسو می‌زند و تو در پیله‌ات که میان برگ‌های پاییزی است، عشق را از خورشید خواهان هستی. برای رهایی دل‌دل می‌زنی! به همان هنگام که برگ‌های طلایی دست در دست نسیم پاییزی آواز می‌خوانند، نوای رهایی‌ات از دریچهٔ بهمن به گوش می‌رسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
اندکی تکان می‌خوری، چشم‌هایت در تاریکی محبوس گشته است. راه را به آرامی می‌پیمایی. خسته؟ نه هرگز! احساس خلع، می‌دانم قطعاً نداری. راه را بیهوده نمی‌پیمایی. گم شده‌ای و به دنبال راه چاره‌ای می‌اندیشی. دست چروکیده‌ی پرنده‌ای تو را به ادامه دادن فرا می‌خواند. آواز خورشید در مسافتی بی‌شمار، پیکر کوچکت را بویه می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
حال که قدمِ گذارده‌ای در این جهان. حال که نفس‌های باد در میان انبوه ابهاماتت راه می‌رود. حال که چشم‌های مهربار خورشید جویای احوالت شده‌ است. به دنبالِ اوقاتِ هدر رفته مباش، از درون خاطرات به باد سپرده گذر کن! بگذار مسیر پیش رویت، قوت بازگشته‌ی تو را به استشمام بکشاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
ترس همانند زنجیری، پینه‌وار تمامی راه‌های ورودی به قلبت را مهر و لاک کرده است. قطعاً عادی است! گام‌هایت برای ایستادن و گشودنِ بال‌هایت، عاجز‌اند. برای آغاز پروانگی، روح لطیفت برای پریدن، آماده نیست، باز هم غمی نیست. اندکی بنشین و نفس پُر استیصالِ خود را به دست نسیم بهاران بسپار. کمی به خود زمان بده و بگذار راهش را بیابی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
باز لَنگ می‌زنی، اما پیکار می‌کنی. به این امید واهی بهایی نمی‌دهی. قلبت به استمرار درآمده است و با پرواز معنا پیدا می‌کند. پروانگی را با تار و پود خود مهر و موم کرده‌ای. خوب است، تا اکنون که سخت نیست! یعنی جنم می‌‌خواهد که خداراشکر تو آن را داری. فقط اندکی مانده است که می‌دانم آن را هم به آخر می‌رسانی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
ثانیه‌ها از دقیقه‌ها پیشی گرفته‌اند و برای رسیدن به آن‌چه که در سر پرورانده‌ای کولاک کرده‌اند. نفس از تفسیر آن‌چه که درحال اتفاق است بند آمده و راه‌ به راه است. بال‌هایت را در زیر نور تشعشع‌آمیز خورشید به زیبایی همانند دم طاووسی نر در آسمان می‌گسترانی. افسون بندبند خالصانه‌ات برای پروانگی آماده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
اکنون که در آن‌ بالا، با زیبایی بی‌حد حصرت پرِ پرواز گشوده‌ای، چه احساسی داری؟ شنیده بودم آزادی و رهایی به بال‌ها می‌مانند. اکنون که در اوج هستی، می‌توانی برایم از رسیدنت شرح دهی؟ تو با رویای خود که نقشی از نماد آزادی را در بالین خود پرورش می‌دهد. اکنون که رسیده‌ای، می‌توانی از رسیدن برایم بگویی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

لیلیت

سطح
2
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ممتاز
May
506
6,934
مدال‌ها
3
می‌خواهم از پروانگی برایم بگویی. از آواز‌های زنی که شبانه‌ لب‌ پنجره برای رهایی دل‌دل می‌زند. از مردی که هر شب برای رهایی از کوله‌بار‌ها و خفت‌های غم و اندوه، کار کردن را ترجیح می‌دهد. می‌خواهم از پرنده‌ای اسیر در قفس برایم بگویی، همان پرنده‌ای که در انتظار آزادی، بال‌بال می‌زند، همانی که در رویاهای پینه بسته‌اش در قلمرو آزادی می‌رقصد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین