جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● کارسانک‌ِ تباین‌ها اثر فاطمه‌سلمانی ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط -پریزاد- با نام ● کارسانک‌ِ تباین‌ها اثر فاطمه‌سلمانی ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,099 بازدید, 21 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● کارسانک‌ِ تباین‌ها اثر فاطمه‌سلمانی ●
نویسنده موضوع -پریزاد-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -پریزاد-
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
افکارم می‌ترسید از رویاهایی که هیچ‌کدام به حقیقت نمی‌پیوستند. رویاهایی که در کودکی همچو نباتی برایم لذت‌بخش بود! اما حالا دیگر آن رویاها چیزی مانند یک سگ آدم‌خور برایم شده بود! اما با این روند باز هم دلم رویاهای کودکی‌ام را می‌طلبید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
رویای حس کردن نوازش‌های دست‌های محبت انگیز پدر روی موهایم را داشتم، اما خبر نداشتم آن دست‌ها فقط برای ظلم ساخته ‌شده است. در نه سالگی برای آن‌که با ناز دخترانه‌ام گفتم برایم موهایم را شانه کن، اما او مانند چیزی چندش که، جلویش باشد موهایم را مانند یک علف هرز کوتاه کرد و چشمانش را گرد و غباری بی‌رحم گرفته بود و گریه و غرغر‌های مادرم را ندید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
رویایِ داشتن خنده‌هایی خوش را داشتم در کنار پدر و مادرم در قاب عکس کوچک خانوادگی‌مان، اما رویایم تبدیل شد به یک سیلی محکم و ناگهانی که پدرم بر گونه‌هایم زد و گونه‌هایم از آن پس دیگر آن گونه سابق نشد و یک سیاهی همچو ماه‌گرفتی بر صورتم آشکار شد و از آن پس نشان هنرمندی پدرم را به رخ همه کشیدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
رویاهایم کوچک و ریز بودند همانند یک حبه قند، اما برای پدرم آن‌ها یک داروی تلخ بود و آن رویا‌ها را به کامم تلخ و سهمگین کرد. همان‌طور که خند‌ه‌‌هایمان و خوشی‌هایمان برای او تلخ بود صدا کردن او به نام پدر دیگر برایم دشوار و ناگزیر شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
تباین بین پدر‌ها تلخ بود، چنان تلخ، که تلخی‌اش، رگ‌های قلبِ وابسته‌شده‌ام به همان پدر نامرد را مانند شمشیری برنده، رابط قلب و رگ‌هایش را از هم‌دیگر جدا کرد و به قلبم، تیرِ نااُمیدی را زد. سوزشِ قلبِ عمیق از نااُمیدی‌ام از سوزش دستی که با تکه‌های شیشه خرده‌ی‌آینه‌‌ای که پدرش آن‌هارا شکسته بود و شیشه خرده‌هایش در دست کودکان خرد سالش رفته بود بیشتر بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
قلب من، از آن‌ همه تباین که در سرنوشت شوم خود می‌دید به مرور زمان تکه‌ای از تَرک رویش بزرگ‌تر می‌شد و از حکم‌هایی که سبب این ترک بود رنج می‌برد. رنج بردنش هم آخر مغز را به زانو درآورد و مغز هم دیگر گوش به فرمان آن تکه‌ قلب‌ِ جامانده‌ی، در حال مردن شد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
قلبی که مهر و محبت را نداشته باشد همانند درختی می‌ماند که ریشه‌هایش کم و نازک است و با یک باد از دل خاک بیرون می‌زند و قلب من همان درختی بود که، حتی برگ‌هایش او را نخواستند و همراه باد رهگذر شدن و ریشه درخت با یک فوت مورچه از خستگی، ریشه‌های خود را از دل خاک بیرون کشید.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
با بیرون زدن ریشه‌های قلبم تحملم برای آن‌ حکم‌های، حاکم خیال‌هایم به‌ صبر آمد. شجاعت را در دل و جان خود به عنوان دانه‌ای قوی برای آینده‌ای روشن کاشتم اما، کارسانک‌ِ قلبم فریاد زد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
فریادش از مرگ تکه‌‌ی جامانده قبلم بود، قلب که می‌گویم آن قلب برای زنده ماندن و تپیدن نبود. از قلبی حرف‌ می‌زنم که از حکم‌هایی که در زندگی‌ام صادر شده بودن تشکیل شده بود و منبع‌اش همان کارسانک‌ِ تباین‌ها بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,274
مدال‌ها
12
حالا دیگر آن کارسانک‌ِ آغشته به درد با تخیله‌ خود در میان امواج صدای خنده‌ها، کمی آرام شده ‌است.
قلب و مغز به حالت عادی خود ادامه می‌دهند و تباین‌ها روز به روز خود را بیشتر به چشمانم جلوه می‌دهند تا که بتوانند واژه‌ای شوند در میان عامه مردم و هرلحظه‌ قلبِ دیگری را به لرزه درآورند... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین