جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط اول شخص مفرد با نام ● کالبد مادرم اثر اهورا تابش ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,150 بازدید, 19 پاسخ و 18 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● کالبد مادرم اثر اهورا تابش ●
نویسنده موضوع اول شخص مفرد
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط این آدِر هَند
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
مادرم!
من هراسان و تنها هستم،
مدام از این کوچه به آن خیابان می‌روم...
اما حوصله می‌کنم
شاید معجزه‌ای رخ داد
رنگ اتاق‌ها به خودی خود سفید شدند...
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
مادرم لبخندی بزن که لبخند را بسیار دوست دارم
بسیار به گریستنت گریسته‌ام!
با دیدگان آمیخته به اشک اتاق‌هارا دوباره به رنگ سفید می‌بینم.
و در اخر بوته‌های اطلسی گل می‌دهند
 
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
خانه را غروبی دلتنگ کننده به خود گرفته بود
مثل اکنون که تنگ است دل من
من به خود آمدم و دیدم که یک روز گذشته است
آه
مادرم زود بر می‌گردد
 
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
و این مادرم بود
زنی در این زمین آلوده با رشته‌های آبی در چشمانش
مأیوس و ناامید
با دستانی کارکشته
زمان گذشته است و مادرم نجات‌دهنده لحظاتم
در ژرف خاک پذیرنده، در گور خفته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
و در این غروب بارور شده از سکوت
در محفل عزای زنبق‌های ارزانی
در « اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ »
صبور و سرگردان گفتم :
- او دیگر زنده نیست! مادرم دیگر زنده نیست!
در کوچه نسیم پاییزی می‌آید
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
« چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب »
مادرم را در آیینه می‌دیدم،
پاک و درخشان بود، مرا صدا کرد
تمام لحظات با او سعادت بود؛ دست‌هایش ویران شده بود...
گیسوانش در باد شانه می‌خورد
مادرم گفت :
- دیگر تمام شد!
پیش از آنکه بدانم اتفاق افتاده بود، باید تسلیتی برای خود می‌فرستادم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
مادرم
اینک، تو آنجا در نهایت بی‌گناهی
صورتت حالت گرفته‌ای به خود دارد!
در میان گل‌های اطلسی
نور دمیده از خورشید به چهره‌ات می‌تابد...
و « این آخرین بهار توست بر روی خاک »
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
پسرت هنوز کوچک است و
سر بر حلقه‌ی بازوانت می‌گذارد...
به روی تو می‌خندم
چیزی به من می‌گویی
آوخ که واژگان دیگر گم‌ شده‌اند...
 
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
و اکنون باران به شیشه‌ی پنجره‌ی ما می‌خورد
قطره‌های اشکم هستند که از اینجا به سمت آسمان رفتند.
دلتنگ مادرم هستند
اتاقم بوی دلتنگی می‌دهد
و از دلتنگی گریه سر می‌دهم
 
موضوع نویسنده
محروم شده.
کاربر محروم شده
Dec
664
7,519
مدال‌ها
6
در این خانه دیگر حرف‌های مادرم نیست
دیگر حرف‌های دلنشین و آرام‌بخش به گوشم نمی‌رسد؛
آسمان مادرم دیگر آبی نیست
از این جا می‌گریزم
از گم شدن‌ نمی‌ترسم!

و در آخر
به یاد روح مادر جوانم، آنکه آفتاب مهرش در آستانه قلبم، همچنان پابرجاست و هرگز غروب نخواهد کرد

پایان.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین