فایل شده ● گلاره چاوانم اثر دلارام ●

[DELARAM]

من داشتم به جهنم خاطراتت پرواز می‌کردم،‌ تِلو‌تِلو خوردم و دست خونی‌ام را به پنجره کشیدم. حک شد! اثر آخرین خاطرات فکری‌ام هم‌ همانند گذشته جذاب بود. لب‌های فروبسته‌ام و چشمان خسته‌ام، نشان از پایان احساسم بود!

 

[DELARAM]

گیانم! گمان می‌کنم چشم‌هایم موج‌های دریایی سابق را ندارند و پُر تَلاطم شده‌اند. طوفانی و بی‌فروغ! حال که پلک‌هایم دارند روی هم بسته می‌شوند فقط صدای سوختن شومینه و زمزمه‌هایی عاشقانه می‌آید.

 

[DELARAM]

وَهم برگشتنت در لحظات آخر به سراغم آمده است. می‌دانی من حتیٰ در آخرین لحظات زندگی‌ام در پیله‌های تنهایی‌ام رشد می‌کنم، در آینه‌ی جادویی شب می‌نگرم و با تمنا از مالک آن نرمی دستانت را حس می‌کنم.

 

[DELARAM]

صدای شیون و فریاد وجودم را پر کرده، من بریتان تو نبودم! گناه کرده بودم. ژیوانم! تو چرا با غصه در حال نظاره‌‌ی مکان ابدی‌ام بودی؟ تو که سراسر، خاطراتم را از یاد بردی... .

 

[DELARAM]

چرا همانند روزهای قبل بی‌اهمیت به ویانت نگاه نمی‌کردی؟ پرستش همتای تو هم برایم مثل نگاه به ماهلین شب‌هایی است که وزش باد تکه‌ای از موهای به رنگ شبت را به رقص در می‌آورد.

 

[DELARAM]

ژیانم! من بودم که در دوست داشتن تو قد کشیده بودم و آن‌قدر در آغوشت گم شده بودم که حالا خودم نمی‌دانم چه کردم با احساسم و قلبم! تو رَهگذر خیال هر شب من بودی و هر صبح یادم می‌آمد که چقدر از تو دورم... .

 

[DELARAM]

در یک کلام، وجودم پُر شده از دردهای بی‌درمان، ولی من هنوز محو تماشای حصارهای پشت درهای قلبت هستم. در انتظار تو! چگونه می‌توانم از بودن تو بگذرم زمانی که نفس‌های تو نیاز شعرهایم است و نگاهت نیاز بودنم است!

 

[DELARAM]

حالا که زیر خرمن‌ها خاک خوابیده‌ام، ندیدنت دلم را بی‌قرار کرده است. دلیل نبودنم! حرف‌هایت از نوازش برایم شیرین‌تر است و خنده‌های صُبحَت دلم را به سوی امواج دریا می‌برد.

 

[DELARAM]

نبض طوفانی قلبم هنوز هم در حال تپش است و دلبرم تو نقطه اَمن من، وسط بی‌پناهی‌ام بودی! آیا به دیدارم می‌آیی، هم‌گناه مهربانم؟ فهمیدم که آدمیزاد در دلتنگی‌هایش فقط از معشوقه‌اش یاد می‌کند... .

 

[DELARAM]

دلبر جانم شب که می‌شد من بودم و لالایی نفس‌هایت، دلم می‌خواست غزل‌هایی بگویم در وصف چشمانت و چه بی‌رحمانه بود دوری از تو! به وسعت آغوشت و در کرانه چشمانت همین قدر لمس کردن را فراموش کردم... .