خلاصه داستان: پدر یاناگی صاحب یکی از بزرگترین هتلهای زنجیرهای است، خود او نیز یک پسر باهوش و خوشقیافه است که همیشه مورد توجه دخترا بوده. بالاتر از همه اینها، او همیشه شاگرد اول کلاس و قهرمان تمام مسابقات ورزشی مدرسه بوده است. اما بعد از اینکه سر و کله کوجو، یک دانش آموز انتقالی جدید، پیدا میشود او در طول ده سال طعم پیروزی حتی یک مسابقه را هم نچشید. “بیا بازی آخر رو انجام بدیم، کوجو.” و آخرین بازی آنها شروع میشود. یاناگی با اینکه از رقیب خود خوشش نمیآید اما بسیار به او توجه میکند، آیا او عاشق کوجو شده است؟