جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نوشته‌های نمایه جدید

سلام
کتاب حسن صباح از نشر نوید صبح
با ترجمه‌ای قوی و روان
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن
امید آخر دنیا خودت درستش کن

نمانده پشت سر من پلی که برگردم
خراب کرده‌ام آقا خودت درستش کن

ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم
به حق حضرت زهرا خودت درستش کن

گرفت دست مرا هرکسی، زمینم زد
شکست بال و پرم را خودت درستش کن

سفال توبه خود را شکسته‌ام از بس
ترک‌ترک شده اما خودت درستش کن

اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت
برای محشر کبری خودت درستش کن

ثمر نداده درخت «الهی العفو»م
به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن

شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است
سفر به کرببلا را خودت درستش کن

موسی علیمرادی
بله دیگه آدم وقتی گند میزنه بایدم دنبال راه فرار باشه😠😬
  • تایید
  • بزن قدش
واکنش‌ها[ی پسندها]: اوین، حیات و دردانه
دردانه
دردانه
چه خوب 😍
فکر‌ میکردم‌ خودم تنها کسی هستم که مهرزاد رو دوست داره😀
ولی باز هم این آدم باید تنبیه بشه
براش برنامه‌ها دارم😏
هنوز زوده، میخوام وقتی این اخلاقش‌ روی همه‌ی زندگیش تاثیر گذاشت تلنگر مهم رو بخوره😎
  • بزن قدش
واکنش‌ها[ی پسندها]: اوین
اوین
اوین
قول بده آخرش مهرزاد را با مهرآوا کامل کنی
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
دردانه
دردانه
خیالت راحت
پایانش خوشه😉
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: اوین
پسرلی راغی ونی شنی شوی
زما ناشاد زرگوتی واوری اوروینه

بهار آمد در ختان همه سبز شدند
این دل ناشاد من است که تاهنوز برف می بارد

په اوسبلو می آسمان شین کر
زکه می بند کرل په حمل کی بارانونه

به آه خود ابرآسمان را روفتم
درماه فروردین بارندگی را بند کردم

به جنازه می تلوار و کری
ناوخته کیژی د اشنا دیدن ته زمه

به جنازه من عجله کنید
معطلم نکنید به دیدن یار می روم
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
زره می هغه وه چی تا یور
گلاب خو نه دی چی به بیا سیری گلونه

دل همان بود که تو با خود بردی
این نه گلبنی ست که از نو گل بشکفد

زلفی یی بیا به مخ خپری کری
لکه سپوژمی په وریز کی دوبه دوبه زینه

زلف را برخسار پریشان کرد
همچو ماهیست که زیر پرده ابرآسمان پیماست

زما او ستا چی پری وعده وه
په هغه زای کی بیگا اور و لگیدنه

آنجا که من و تو وعده دیدار داشتیم
در آنجا دوش آتش برافروختند

زما او ستا مینه دروغ وه
چی ته په گور یی زه په کور گوزران کومه

باری من و تو دروغی بیش نبود
تو به گور خوایده ای من به خانه مانده ام
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: حیات
گر چه مستیم و خرابیم چو شب‌های دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر

امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر

مسـ*ـت مستم مشکن قدر خود ای پنجهٔ غم
من به میخانه‌ام امشب تو برو جای دگر

چه به میخانه چه محراب حرامم باشد
گر به جز عشق توام هست تمنای دگر

تا روم از پی یار دگری می‌باید
جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر

تو سیه چشم چو آئی به تماشای چمن
نگذاری به کسی چشم تماشای دگر

باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز
اوستادان و فزودن‌ معمای دگر

این قفس را نبود روزنی ای مرغ پریش
آرزو ساخته بستان طرب‌زای دگر

گر بهشتی است رخ توست نگارا که در آن
می‌توان کرد به هر لحظه تماشای دگر

از تو زیبا صنم این قدر جفا زیبا نیست
گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر

می‌ فروشان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر

عماد خراسانی
بالا پایین