جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نوشته‌های نمایه جدید

تو خودم تو چتی
تف می زنم به رولِ پیچ شدم
یه معدن سنگ، پودر سفید شوهر
دادم این سالا چقدر پول
مُهر ثابت بزن بغلای مأمور
به خوابیدن تو شبا چشم موند
از عرق سگی بگیر تا شرابِ انگور
فرق گوشت و نون چیه برا بی دندون؟
یا یه چی بریز، یا بچاق، منو بخندون
عشق است بخند؛ من زخم معدم
چی شد که فِک کردیم چفت شیم به هم؟
خامی رو خامی یا نه حالا داش
که کوچه ی مشتیا کم بالا داشت
من
جمع و جور شده جرواجریام
نمیشه خالی با هیچی این دِغودلیام
من رو تختِ شاهی ام فکر کولیام
بگو کی چی دیده اصلاً غیر خوبیام
ما دلی بازیم و فِنتمون این
اَ جیب ارزون و اَ دل گرونیم
کشتن مون زنده موندیم
تنهاییاتون براتون شعر بخونیم
بیا بزنیم حرفای خوبو
بنزین نریزیم روی این انبار چوب
هیشکی نداشت اعصاب مونو
هیشکی نشنید حرفای اونو
آخه می رسونن گاهی لبه رو به جونو
اونکه پزشونه، تو که دیدی می ریزیم تو جوبو
می ندازن زمین، می بینین یهو مار شده چوبو
لَش قدیمم و می خوام ولی نه جنونه تومو
اَه
پَر پرواز بازا رو چیدن
اونا که مدعین پرواز آزاد و دیدن
اونا که گندم سهم روزشون بود
امروز خرج این داسا رو میدن
دروغ گفتن از سر به ما
خوردن هرچی بود از سهم ما
حرف مفتو بستن به ما
حرف دل موندش از سمت ما
دروغ گفتن از سر به ما
خوردن هرچی بود از سهم ما
حرف مفتو بستن به ما
حرف دل موندش از سمت ما
حس می کنم دیرم شده
اما نمی دونم چی دیر شده چی؟
یه منم و رفیقم گله
تو خودم تو چتی
دیرم شده
اما نمی دونم چی دیر شده چی؟
یه منم و رفیقم گله
تو خودم تو چتی
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: (:SEVDA
مرسی عزیزم بابت لایک‌هات🌺🌹 خوشحال میشم نظرت رو بدونم.
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .LAVIN.
سلام
توی قسمت ۵۹
اینجا
دانش بیشتر از هر زمان دیگری حس می‌کرد توفانی که در راه است، نگاهش را به صدرا دوخت.
«که»
اضافه است
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: شکارچی
دردانه
دردانه
واقعا عجیبه
فکر نمیکردم چنین چیزی بشنوم
شکارچی
شکارچی
شبیه چیزی که‌ دارم مینویسم نهه
ولی نزدیک به همین😁
تو نمونه دولتی درس می‌خوندم، دیگه تاپ ترین مدرسه شهر همین بود.

خونواده پدریش کلا ایران نبودن حتی یدونه فامیل
پدرمادرش و برادرش دبی بودن. دوستمون پیش تنها خاله‌اش بود یه راننده داشت صبح میاوردش مدرسه تا موقعی که تعطیل میکرد اون دم در می‌موند. 😂 همه چیش باهامون فرق داشتت
حتی همین روپوش مدرسه رو مجدد با پارچه مخصوص دوخته بود به همین رنگ😁 اصلا کلا تو یه لیگ دیگه بود. با اینکه نصف سال رو غایب بود هیچوقت مشکلی برا درساش پیش نمیومد
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: دردانه
دردانه
دردانه
عجب...
خوب اون چرا ایران مونده بود؟
تجربه جالبی بوده شناخت چنین آدمی
سلام وقتتون بخیر.
بی‌زحمت این تاپیک رو باز کنید. خیلی ممنونم 🙏🌻
بالا پایین