جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درخواست •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تالار رمان توسط DELVIN با نام •° تعیین ناظر و تأیید اثر°• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 80,166 بازدید, 2,191 پاسخ و 56 بار واکنش داشته است
نام دسته تالار رمان
نام موضوع •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•
نویسنده موضوع DELVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHROKH

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
نام اثر:عشق قدیمی
نویسنده: نانا
ژانر: عاشقانه،اجتماعی،استاد دانشجویی
خلاصه‌: داستان درباره دختری به نام نفسه،رازی داره که فقط خانواده خودش و دوستای صمیمیش که رها و اوا و نوا باشند خبر دارن،۳ سال دانشگاه رو بخاطر مسائلی نرفته و کنکور داده و...
@.Fatima.Salmani
 

𝗧𝗪𝗗

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
66
685
مدال‌ها
2
درود.
نام: بی‌هویت.
ژانر: ترسناک.
نویسنده: اِیوین الف.
خلاصه:
شک دارم که لازم باشد کسی این را بداند؛ امّا اگر موجودی که پیام می‌فرستد خیلی خشن نیست، بلکه بیشتر تهمت‌زن و کفرگو است، یک جن‌گیر را خبر کنید؛ اگر موجود تسخیرکننده تهدیدآمیز و خشن است، خانه را ترک و پلیس را خبر کنید؛ سپس به سراغ یک جن‌گیر بروید.
در هر دو صورت فوراً درخواست کمک کنید؛ امّا هیچ‌وقت، تأکید می‌کنم! هیچ‌وقت در کنار فردی که تسخیر شده، تنها نمانید...!
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Blue

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
درود.
نام: بی‌هویت.
ژانر: ترسناک.
نویسنده: اِیوین الف.
خلاصه:
شک دارم که لازم باشد کسی این را بداند؛ امّا اگر موجودی که پیام می‌فرستد خیلی خشن نیست، بلکه بیشتر تهمت‌زن و کفرگو است، یک جن‌گیر را خبر کنید؛ اگر موجود تسخیرکننده تهدیدآمیز و خشن است، خانه را ترک و پلیس را خبر کنید؛ سپس به سراغ یک جن‌گیر بروید.
در هر دو صورت فوراً درخواست کمک کنید؛ امّا هیچ‌وقت، تأکید می‌کنم! هیچ‌وقت در کنار فردی که تسخیر شده، تنها نمانید...!
@SHAHSANAM (:
 

nazanin.hf

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
1
0
مدال‌ها
2
نام رمان: به تاراج برده
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
نام نویسنده: nazanin,hf

خلاصه:
این روزگار شوم سفاکانه فریبش می‌داد، اسیرِ تقدیری بود که جسم ظریف و جان لطیفش را در عمق ذلالت و سیاهی دفن می‌کرد. در دستانِ زمخت و حیله‌گری اسیر بود که توان گریز و شهامت عقب نشینی از این حصارِ خونین را نداشت، نگاه گرسنه‌ی اطرافیان وجودش را به گودالِ مخوف مرگ سپرد و این دوئل کشنده را آغاز کرد. برای او بُرد ماندن بود و باخت مُردن. باید می‌ماند و باید می‌دید، باید می‌ایستاد و باید می‌شنید. باید می‌کشت تا می‌زیست. جریانِ تند این دریاچه‌ی گدازه‌، عشق را نیز با خود به ارمغان آورد. مابین گناهکارانی درّنده زنجیر شده بود و نمی‌دانست معصومیت خود را به چه عصیانی هدیه دهد؟ حتی یک قدم اشتباه‌ را گلوله‌ای می‌دانست که به مغزش شلیک می‌شد.
 

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
نام رمان: به تاراج برده
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
نام نویسنده: nazanin,hf

خلاصه:
این روزگار شوم سفاکانه فریبش می‌داد، اسیرِ تقدیری بود که جسم ظریف و جان لطیفش را در عمق ذلالت و سیاهی دفن می‌کرد. در دستانِ زمخت و حیله‌گری اسیر بود که توان گریز و شهامت عقب نشینی از این حصارِ خونین را نداشت، نگاه گرسنه‌ی اطرافیان وجودش را به گودالِ مخوف مرگ سپرد و این دوئل کشنده را آغاز کرد. برای او بُرد ماندن بود و باخت مُردن. باید می‌ماند و باید می‌دید، باید می‌ایستاد و باید می‌شنید. باید می‌کشت تا می‌زیست. جریانِ تند این دریاچه‌ی گدازه‌، عشق را نیز با خود به ارمغان آورد. مابین گناهکارانی درّنده زنجیر شده بود و نمی‌دانست معصومیت خود را به چه عصیانی هدیه دهد؟ حتی یک قدم اشتباه‌ را گلوله‌ای می‌دانست که به مغزش شلیک می‌شد.
@.Fatima.Salmani
 

زهرا فاضلی

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
2
9
مدال‌ها
2
نام اثر: کینه‌ای نبودم اما...
نویسنده: زهرا فاضلی
ژانر: اجتماعی، معمایی
خلاصه: داستان درباره دختری است که گرفتار کینه تلخ و کهنه‌ای می‌شود که زندگی او را دستخوش تغییر قرار می‌دهد. او باید تقاص تمام بدی‌هایی که در حق دیگری شده‌‌است را بدهد؛ اما آیا او بی تقصیر بوده یا...
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
ارشد بازنشسته
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,788
40,155
مدال‌ها
25
نام اثر: کینه‌ای نبودم اما...
نویسنده: زهرا فاضلی
ژانر: اجتماعی، معمایی
خلاصه: داستان درباره دختری است که گرفتار کینه تلخ و کهنه‌ای می‌شود که زندگی او را دستخوش تغییر قرار می‌دهد. او باید تقاص تمام بدی‌هایی که در حق دیگری شده‌‌است را بدهد؛ اما آیا او بی تقصیر بوده یا...
@SHAHSANAM (:
 

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,103
11,815
مدال‌ها
6
نام داستان: سوگلی
نویسنده : Kahkashan
ژانر: عاشقانه
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
11
99
مدال‌ها
2
نام رمان: نابغه
ژانر: جنایی ، تریلر
نویسنده: جولیان دوهان
خلاصه:
خون ، اون یاقوت قرمز رنگ.
چیز عجیبیه. هم نشون‌دهنده زندگیه و هم ، خب ، مرگ رو صدا میزنه.
میتونه توی بدن پخش بشه و باعث بشه که احساس جوونی کنی و قهقه بزنی و بخندی..
باعث میشه احساس زنده بودن کنی.
ولی اگه ببینی که از خودت داره پس میریزه.. در اون صورت میتونه باعث بشه ترسیده و بهت‌زده بهش نگاه کنی و بلرزی..
و عاجزانه درخواست کمک کنی.
خون دقیقا ، همون چیزیه که مردم رو از هم دور میکنه و بهم نزدیک میکنه..
و کار من هم با خون بود .
فقط به دو بخش مجزا که ربط زیادی بهم داشتن ، تقسیم میشد: خونخواهی و خونریزی.
من خون می‌ریختم و بابت خون ریخته شده بقیه ، بازهم خون می‌ریختم. چرخه جالبیه نه؟ هوشمندانه‌ست و کسی بهش شک نمیکنه.
برای همینه که هنوز خون توی رگهام جریان داره و زندم
و برای همینه که صدام میکنن: "نابغه"
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: .Blue

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,446
مدال‌ها
5
نام رمان: نابغه
ژانر: جنایی ، تریلر
نویسنده: جولیان دوهان
خلاصه:
خون ، اون یاقوت قرمز رنگ.
چیز عجیبیه. هم نشون‌دهنده زندگیه و هم ، خب ، مرگ رو صدا میزنه.
میتونه توی بدن پخش بشه و باعث بشه که احساس جوونی کنی و قهقه بزنی و بخندی..
باعث میشه احساس زنده بودن کنی.
ولی اگه ببینی که از خودت داره پس میریزه.. در اون صورت میتونه باعث بشه ترسیده و بهت‌زده بهش نگاه کنی و بلرزی..
و عاجزانه درخواست کمک کنی.
خون دقیقا ، همون چیزیه که مردم رو از هم دور میکنه و بهم نزدیک میکنه..
و کار من هم با خون بود .
فقط به دو بخش مجزا که ربط زیادی بهم داشتن ، تقسیم میشد: خونخواهی و خونریزی.
من خون می‌ریختم و بابت خون ریخته شده بقیه ، بازهم خون می‌ریختم. چرخه جالبیه نه؟ هوشمندانه‌ست و کسی بهش شک نمیکنه.
برای همینه که هنوز خون توی رگهام جریان داره و زندم
و برای همینه که صدام میکنن: "نابغه"
@-Aurora-
 
بالا پایین