با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@F.S.Kaنام اثر: سریال مشترک
نویسنده: فریده.غ
ژانر: جنایی|درام
خلاصه: تکه آخر لباس خونی، جلوی چشمان بی جانش، درون آتش رقصان انداخته شد! دود حاصل از سوختن، مقابل دیدگانم هوهو میکرد؛ در پس این هوهوی دودهای اما، خودم را دیدم...همانقدر بی رحم، همانقدر خونخوار! "اما در بدن شخص دیگر"
که گفت: "سریال مشترک"
@DELARAMنام اثر: نيمه ي مفقود
نام نويسنده: اسما اسلامي
ژانر:عاشقانه،اجتماعي
خلاصه:دختري زاده ي درد و غم دل و دينش را مي بازد به كسي كه بند بند وجودش گره خورده به بودنش،اري او عاشق شده است!!
ولي به دست اوردن يار به همين سادگيست؟!
ايا انقضای دوسـت داشتنت،پایان جانِ ِمن است
@لیلا مرادی{بسم رب قلبهای پاک و بیریا}
نام رمان: بهارِ بیخزان
نویسنده: غزاله عامل
ژانر: تراژدی، اجتماعی
خلاصه:
روایت سرنوشتِ مشترک اکثر ما انسانهاست، سرنوشتی که شاید تا اکنون از آن در هیچ پاره ورقی، هیچ رسانهای و حتی هیچ کتابی بحث و پرداخته نشده است.
سرنوشت تلخی که بعضی یا اکثر دختران یا پسران سرزمینمان را در گرداب تاریک و ننگین خود غرق کرده است.
میخواهم داستان را روایتی از زبان دختر رمان به رخ این جامعه بکشانم. دختری که بیگناه حاصل یک زندگی از هم گسیخته بود و چارهای نداشت جز قوی بودن، چارهای نداشت جز کم نیاوردن و خود را نباختن... .
پ.ن: این رمان سخنهای زیاد و همچنین ناگفتههایی برای بیان کردن دارد که خلاصهاش را میتوان در یک جمله بیان نمود:
« بازماندگان از یک سرنوشت فروپاشیده و گسیختهای به نام طلاق»
@لِئا :)نام اثر: کدام دنیا
نویسنده: ملینا
ژانر: فانتزی، جادویی
خلاصه: در دنیا چهار عنصر وجود دارد. اب، خاک، آتش و باد. حالا اگر بجای این چهار عنصر، عنصرهای دیگری وجود داشته باشد؛ جهان جالب میشود. و اگر خدای یکی از این دنیاها اشتباهی انجام دهد؛ جهان جالبتر میشود.
مقدمه: میگن تو دنیا همه با هم برابرن.
یکی پولداره ولی خوشحال نیست؛ یکی خوشحاله ولی پول نداره.
ولی به نظرم همیشه اینطور نیست. انسانها بعضی خوش شانس و بعضی بد شانس و یا بدون شانس هستن.
این نابرابری نیست؟
@~Fateme.h~نام اثر: داستان کوتاه آستاره
نویسنده: ارغنون
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سبک: سیال ذهنی
بافت: ادبی
روایت: اول شخص
خلاصه:
مطمئن هستیم هیچکـس بیدلیل دست به کشتن کسی نمیزند.
آستاره در زبان لری به معنای ستاره است.
@اورانوسدرود، وقت بخیر!
نام اثر: خسوف؛
نام نویسنده: بیتاباباحاجی "بیتاب"
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
خسوف تنها شباهتیست که میتوان به تو نسبت داد. در خسوف آسمان نه شب است نه روز... نه گرمای خورشید شبنمهای صبحگاهی را بوسه باران میکند، و نه نسیم خنک شب پردهها را به رقص وادار. حالم همچون خروسیست که نمیداند با صدایش ندای صبح را بدهد؛ یا به انتظار صبح در طول شب ساکت شود. اما در آخر میان این عشق و نفرت، یکی از آنها پیشی میگیرد و من افسارم را به دوگانگیام میبازم! آسانترین راه رفتن به رختخواب است تا زمان اتمام خسوف بخوابم، به این امید که با بیدار شدنم دیگر خبری از خسوف نباشد. ایدهای برای اینکه خورشید بر ماه چیره میشود یا برعکس ندارم. اما تا به حال خواب راه حل خوبی نبوده؛ چه فایدهست که بخوابم و خواب تو را ببینم. و هر بار که بر میخیزم، هنوز خسوف ادامه دارد!
@Raha Bagheriدرخواست ناظر تایید☆
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک