جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

درخواست •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تالار رمان توسط DELVIN با نام •° تعیین ناظر و تأیید اثر°• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 95,666 بازدید, 2,290 پاسخ و 60 بار واکنش داشته است
نام دسته تالار رمان
نام موضوع •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•
نویسنده موضوع DELVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mahtab sharifi

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,692
11,055
مدال‌ها
9
نام رمان: حتف فریبنده
نام نویسنده: زهرا
ژانر: جنایی، عاشقانه
خلاصه:
وقتی جسدی در خانه‌ی هلن هندرسون پیدا می‌شود، همه نگاه‌ها به او دوخته می‌شود—زنی با گذشته‌ای گمشده و خاطراتی که بیشتر شبیه سایه‌اند تا واقعیت. کارآگاه مالکوم هریس مأمور رسیدگی به پرونده‌ای می‌شود که در آن نه قاتل مشخص است، نه قربانی.
با پیشروی تحقیقات، خطوط مرز میان بی‌گناهی و گناه در هم می‌پیچد. هر پاسخ، سؤالی تازه می‌سازد؛ هر حقیقت، پرده‌ای دیگر از فریب را کنار می‌زند.
چه چیزی پشت سکوت هلن پنهان شده؟ چرا پسرش جان از گفتن حقیقت واهمه دارد؟
و مهم‌تر از همه در بازی تاریک ذهن و خاطره، چه کسی واقعاً دروغ می‌گوید؟
در حتف فریبنده، هیچ‌چیز آن‌گونه نیست که به نظر می‌رسد… و گاهی، خطرناک‌ترین حقیقت، همان چیزی‌ست که باورش کرده‌ای.​
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @RAYA
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

Imari

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
2
18
مدال‌ها
2
نام رمان: هیچکس بی‌گناه نیست
نام نویسنده: میم.الف
ژانر: پلیسی، جنایی، عاشقانه
خلاصه: مینِل‌ والت، کارآگاه پلیسی که تنها فکر خدمت و کمک به کشور و مردمش را در سر دارد. سیستم نامناسب قضایی مانعی برای فعالیت کسانی چون اوست. سیستمی که گناهکاران را رها و بی‌گناهان را گرفتار می‌کند. پول، مقام و قدرت تنها عناصری هستند که برای آینده، سرنوشت و مجازات گناهکاران تصمیم می‌گیرند. در همین روزهایی که او درحال تلاش برای به بندکشاندن خلافکاران و رهایی خود از اتهام به یک جرم بزرگ است، پیشنهادی برای همکاری دریافت می‌کند. پیشنهادی از سویِ سازمان *«کیمِرا».

 

Haghighat

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
1
11
مدال‌ها
2
«هوالعلیم»

نام رمان: یزدان
نام نویسنده: شب نگار✍️🌒[حقیقت]
ژانر: پلیسی، رازآلود، معمایی،مافیایی، عاشقانه

خلاصه:

سرگرد یزدان آژند، مردی که تمام زندگیش در شغلش خلاصه شده...
مردی پر شده از گرد و غبار، تنها 10 سال داشت که خانواده ی به نسبت گرمش از هم پاشیدند، صبح یک روز پاییزی زندگی اش خزان شد...
با طلاق پدر و مادرش به بی بی سپرده شد، بی بی و دایی احمد شدند همه کسش اما باز هم با وجودشان احساس تنهایی می کرد...
یزدان با دردِ نداشتن قد کشید و بزرگ شد، اما در تمام این سال ها یک چیز را به خوبی یاد گرفته بود، نباید می‌گذاشت هیچ ک.س از درون شکسته اش با خبر شود، به این ترتیب ظاهری سخت و فولادین برای خود بنا کرد که هیچکس توان ورود به آن را نداشت...
اما چه می‌شود اگر پرونده ی زیر دستش او را به سیاهچال گذشته بکشد و همه ی حقیقت برایش عیان شود... گذشته ای که پر از سیاهی و تباهی بود و تنها یزدان است که می‌تواند به این سیاهی خاتمه بدهد... انتخاب یزدان چیست؟
پایان دادن به گذشته ی تاریکش یا فرار از آن!!!!
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,692
11,055
مدال‌ها
9
نام رمان: هیچکس بی‌گناه نیست
نام نویسنده: میم.الف
ژانر: پلیسی، جنایی، عاشقانه
خلاصه: مینِل‌ والت، کارآگاه پلیسی که تنها فکر خدمت و کمک به کشور و مردمش را در سر دارد. سیستم نامناسب قضایی مانعی برای فعالیت کسانی چون اوست. سیستمی که گناهکاران را رها و بی‌گناهان را گرفتار می‌کند. پول، مقام و قدرت تنها عناصری هستند که برای آینده، سرنوشت و مجازات گناهکاران تصمیم می‌گیرند. در همین روزهایی که او درحال تلاش برای به بندکشاندن خلافکاران و رهایی خود از اتهام به یک جرم بزرگ است، پیشنهادی برای همکاری دریافت می‌کند. پیشنهادی از سویِ سازمان *«کیمِرا».
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @خانمِ ستایش
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,692
11,055
مدال‌ها
9
«هوالعلیم»

نام رمان: یزدان
نام نویسنده: شب نگار✍️🌒[حقیقت]
ژانر: پلیسی، رازآلود، معمایی،مافیایی، عاشقانه

خلاصه:

سرگرد یزدان آژند، مردی که تمام زندگیش در شغلش خلاصه شده...
مردی پر شده از گرد و غبار، تنها 10 سال داشت که خانواده ی به نسبت گرمش از هم پاشیدند، صبح یک روز پاییزی زندگی اش خزان شد...
با طلاق پدر و مادرش به بی بی سپرده شد، بی بی و دایی احمد شدند همه کسش اما باز هم با وجودشان احساس تنهایی می کرد...
یزدان با دردِ نداشتن قد کشید و بزرگ شد، اما در تمام این سال ها یک چیز را به خوبی یاد گرفته بود، نباید می‌گذاشت هیچ ک.س از درون شکسته اش با خبر شود، به این ترتیب ظاهری سخت و فولادین برای خود بنا کرد که هیچکس توان ورود به آن را نداشت...
اما چه می‌شود اگر پرونده ی زیر دستش او را به سیاهچال گذشته بکشد و همه ی حقیقت برایش عیان شود... گذشته ای که پر از سیاهی و تباهی بود و تنها یزدان است که می‌تواند به این سیاهی خاتمه بدهد... انتخاب یزدان چیست؟
پایان دادن به گذشته ی تاریکش یا فرار از آن!!!!
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @خانمِ ستایش
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

afsongar

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
1
14
مدال‌ها
2
نام اثر: زمرد عقیق
نام نویسنده: افسونگر
ژانر: عاشقانه، ارباب رعیتی

خلاصه: دیار ترک زبان ها در آن سال ها ماجرایی را در دلش کم داشت، خاک روستا دل مرده از یکنواختی روزگار شکایت داشت، و اما آن روستا و تقدیر روزگار دست به دست هم دادند تا بتازند بر دل ها و همه را شگفت زده کنند
زمرد عقیق چیست ؟ اصلا کیست؟
برای شنیدن این سرگذشت هنوزم دیر نیست
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,692
11,055
مدال‌ها
9
نام اثر: زمرد عقیق
نام نویسنده: افسونگر
ژانر: عاشقانه، ارباب رعیتی

خلاصه: دیار ترک زبان ها در آن سال ها ماجرایی را در دلش کم داشت، خاک روستا دل مرده از یکنواختی روزگار شکایت داشت، و اما آن روستا و تقدیر روزگار دست به دست هم دادند تا بتازند بر دل ها و همه را شگفت زده کنند
زمرد عقیق چیست ؟ اصلا کیست؟
برای شنیدن این سرگذشت هنوزم دیر نیست
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @خانمِ ستایش
چناچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی نزد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

؛)Lunika

سطح
0
 
همیار سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
ناظر کتاب
فعال انجمن
Nov
463
2,697
مدال‌ها
2
نام اثر: نجوای لیا
نویسنده: منصوره.م
ژانر: فانتزی تاریک
خلاصه:
در سرزمین آرگان، جادو از آن آنان است که حاضرند روح خود را تسلیم کنند. تسخیر، پیوندی‌ است میان انسان و موجودی کهن؛ معامله‌ای خاموش اما بی‌بازگشت. اما افسانه‌ها از راهی دیگر نیز می‌گویند؛ راهی که وارونه آغاز می‌شود. وقتی به‌جای تسلیم، زندانی کردن رخ دهد، وقتی موجود در انسان حبس شود و سکوت جای فرمان‌برداری را بگیرد.
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,692
11,055
مدال‌ها
9
نام اثر: نجوای لیا
نویسنده: منصوره.م
ژانر: فانتزی تاریک
خلاصه:
در سرزمین آرگان، جادو از آن آنان است که حاضرند روح خود را تسلیم کنند. تسخیر، پیوندی‌ است میان انسان و موجودی کهن؛ معامله‌ای خاموش اما بی‌بازگشت. اما افسانه‌ها از راهی دیگر نیز می‌گویند؛ راهی که وارونه آغاز می‌شود. وقتی به‌جای تسلیم، زندانی کردن رخ دهد، وقتی موجود در انسان حبس شود و سکوت جای فرمان‌برداری را بگیرد.
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @SOLEMN
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

ashkan dh22

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1
1
مدال‌ها
2
عنوان: عجایب خلقت و شگفتی وحشت

ژانر: وحشت، علمی-تخیلی، ماجراجویی

نویسنده: اشکان دهقانی

خلاصه‌: در پهنه‌ی دشتی دورافتاده که تمدن بشری از آن گریخته، گروهی از شکارچیان در جستجوی طعمه‌ای نایاب قدم می‌نهند. اما غروب خورشید، آغازی بر وحشتی بی‌سابقه است. در میان باتلاق‌ها و علفزارهای انبوه، موجوداتی جهش‌یافته و اهریمنی در کمین نشسته‌اند. در این دنیای آشفته، یک شکارچی تنها باید راهی برای نجات خود و دختری که به طور اتفاقی با او همراه شده، بیابد. اما آیا این همه وحشت، تنها یک بازی بی‌رحمانه طبیعت است یا حاصل یک آزمایش نظامی هولناک؟ داستانی پر از تعلیق و دلهره که مرز بین انسان و موجودات ماوراءالطبیعه را به چالش می‌کشد.

خلاصه‌ای کوتاه از آنچه که از ابتدا تا انتهای رمان رخ می‌دهد: شکارچیان در دشتی ناشناخته به دنبال طعمه‌ای نایاب هستند، اما به جای آن با موجودات جهش‌یافته و وحشتناک مواجه می‌شوند. پس از کشته شدن همراهانش، شکارچی اصلی به همراه دختری جوان از این منطقه فرار می‌کند. آن‌ها در نهایت به یک دژ نظامی ویران شده می‌رسند و در آنجا از وجود آزمایش‌های ژنتیکی برای ساخت «فرا انسان» مطلع می‌شوند. شکارچی متوجه می‌شود که کل منطقه و موجودات آن، حاصل آزمایش‌های پرفسور رامون در آینده است و او و همراهانش توسط یک ماشین زمان به این عصر فرستاده شده‌اند تا رامون بتواند با استفاده از دختر، نسل فرا انسان‌ها را ادامه دهد. در نهایت، شکارچی با کشتن دختر برای جلوگیری از تبدیل شدنش، با رامون درگیر می‌شود و او را با استفاده از ماشین زمان به گذشته می‌فرستد. داستان با نجات یافتن شکارچی و غرق شدن رامون در اعماق اقیانوس در گذشته به پایان می‌رسد.

پارت اول رمان: پارت اول لحظات تابش شعله‌های آفتاب بر هیبت دشتی دور افتاده، آنجا که اثری از تمدن بشری نمایان نبود. علفزارش پرپشت و انبوه، و تنها غرش گِل‌آلود باتلاق‌ها به گوش می‌رسید. گروهی از شکارچیان در پی یافتن طعمه‌ای نایاب به آن دشت ناشناخته قدم نهادند. تا وقتی که خورشید غروب کرد... پس از ساعت‌ها گشت دریغ از یافتن یک طعمه، به تپه‌ای رسیده و در آنجا اتراق کردند. سپس به فرمان سردسته هیزم جمع‌آوری کرده و در آنجا آتشی برپا کردند و مشغول استراحت شدند. مدتی بعد در ساعاتی از شبانگاه، سردسته مشغول پر کردن شش‌لول خود بود، در حالیکه برخی به خواب رفته بودند و برخی دیگر گرد آتش جمع شده و شام می‌خوردند. یکی کنار سردسته نشسته بود و نگاهی به او که در حال خشاب‌گذاری بود انداخته، سپس پرسید: "رئیس، اگر تنها یک گلوله با خود داشته باشی، درنده مهاجم را خواهی کشت یا خود را؟" سردسته کمی مکث کرد، سپس به گلوله‌گذاری ادامه داد و زیر لب گفت: "شاید هیچکدام!"

پارت دوم آنان با یکدیگر گرم صحبت بودند که یکی گفت: "بی‌خود وقت خود را تلف کرده‌ایم، در اینجا هیچ موجود زنده‌ای یافت نمی‌شود، نمی‌دانم برای چه گفته‌اند یک گونه نایاب برای صید در اینجا یافت می‌شود." دیگری به سخن آمد: "گزارش‌های زیادی از رویت موجودی غریب داده شده، نمی‌توان گفت همگی آن گزارش‌ها کذب و جعلی است. رئیس، تو چه می‌گویی؟" ناگاه سردسته از جایش برخاست و انگشت اشاره‌اش را بر روی لب نهاد و سکوت مرگباری بر فضا حاکم شد. لحظه‌ای بعد صدای خش‌خش از درون علفزارها به گوش رسید. از بالای بلندی تپه سردسته به علفزار خیره شد. بخشی از علف‌ها در حال تکان خوردن بودند، گویی جنبنده‌ای با سرعت بسیار زیاد در حال جابه‌جایی در میان علوفه‌ها بود. از شدت تاریکی و بلندی گیاهان چیزی قابل رویت نبود. پس سردسته چوبی برداشته و آتش زد تا آن را به مشعل تبدیل کند. دیگر همراهان از او تقلید کرده و مشعل‌هایی برافراشتند. همگی بی‌درنگ، دستشان را به سوی غلاف تفنگ‌های کهنه‌شان بردند. صدای کشیده شدن فلز از چرم به گوش می‌رسید. سپس با گام‌هایی محتاط، از تپه پایین آمدند. سردسته قداره‌اش را بلند نموده و همینطور که بر پیکر علوفه می‌زد و آنها را قطع می‌کرد، مستقیم در حال حرکت بود. دیگر شکارچیان پشت سر او در حرکت بودند. ناگهان صدایی ناله‌وار که به هر چیز قابل نسبیت دادن بود جز انسان، با پژواکی دلهره‌آور محوطه را فرا گرفت. پرندگان از لای بوته‌های اطراف به پرواز درآمدند.
 
بالا پایین