جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

درخواست •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تالار رمان توسط DELVIN با نام •° تعیین ناظر و تأیید اثر°• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 95,928 بازدید, 2,295 پاسخ و 60 بار واکنش داشته است
نام دسته تالار رمان
نام موضوع •° تعیین ناظر و تأیید اثر°•
نویسنده موضوع DELVIN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Sanai_paiiz

mahtab sharifi

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1
1
مدال‌ها
2
نام اثر: با جنازه‌ام تو را بغل می‌کنم
نویسنده: مهتاب شریفی
ژانر: روانشناسی، معمایی، درام
خلاصه:
نیکا مرده. یا شاید فقط همه فکر می‌کنن مرده.
این دفترچه‌ی اونه—پر از خاطراتی که شاید هرگز اتفاق نیفتاده‌، آدم‌هایی که شاید هیچ‌وقت وجود نداشتن، و جنایتی که مدام شکل عوض می‌کنه.
چه چیزی واقعیه؟
خودت باید تصمیم بگیری.
 

ریحانا۲۰

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jul
1
24
مدال‌ها
2
عنوان: شکارچی۱(جدال۲ )
نویسنده: ریحانه
ژانر رمان: جنایی/معمایی/عاشقانه


خلاصه رمان:


عشقی آتشین میان دختر و پسری که با یک خ*یانت خاموش می‌شود ولی این میان کسی دیگر باید جور این عشق را بکشد، سرنوشتی شوم که دخترک را به جنون می‌رساند، زندگی که با تلخی آغاز کرده را چه‌طور به پایان برساند، کیست که او را در این راه یاری دهدو هم پایش باشد؟
 

moonyy

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
1
1
مدال‌ها
2
نام اثر: توهم شیرین
نویسنده: شبدر (faeze)
ژانر: طنز، عاشقانه، اجتماعی
خلاصه:درباره دختری که تنهاست و برای زندگیش قدم در راهی میگذاره که پایان راه رسیدن به عمارتی هست، عمارتی که راه جدید و ناشناخته‌ی دیگه‌ای پیش روش قرار میده
 

Old Black horse

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Jan
1
1
مدال‌ها
2
نام اثر : لهیب
نویسنده : یامآ
ژانر : درام عاشقانه معمایی و روان شناختی
خلاصه : مائده از جنس آتش است، و از دل لهیب زاده شده؛
نه برای انتقام آمده، نه برای ماندن یا بخشیدن.
آمده تا بسوزاند… تا شیاطینی را که در لباس انسان پنهان شده‌اند، نابود کند.
اما این، یک انتقام اغراق‌شده یا روایتی تکراری نیست؛
این، داستانِ زنی‌ست که آتش را انتخاب کرده، نه گریه را، نه خاکستر را.
و در نبرد میان آتش و تباهی، شخصی مانند زرتشت این آتش مقدس را همراهی می‌کند .
این رمان، بازگویی کلیشه‌ها نیست؛ تفسیر دوباره‌ی قدرت است.
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,694
11,055
مدال‌ها
9
عنوان: عجایب خلقت و شگفتی وحشت

ژانر: وحشت، علمی-تخیلی، ماجراجویی

نویسنده: اشکان دهقانی

خلاصه‌: در پهنه‌ی دشتی دورافتاده که تمدن بشری از آن گریخته، گروهی از شکارچیان در جستجوی طعمه‌ای نایاب قدم می‌نهند. اما غروب خورشید، آغازی بر وحشتی بی‌سابقه است. در میان باتلاق‌ها و علفزارهای انبوه، موجوداتی جهش‌یافته و اهریمنی در کمین نشسته‌اند. در این دنیای آشفته، یک شکارچی تنها باید راهی برای نجات خود و دختری که به طور اتفاقی با او همراه شده، بیابد. اما آیا این همه وحشت، تنها یک بازی بی‌رحمانه طبیعت است یا حاصل یک آزمایش نظامی هولناک؟ داستانی پر از تعلیق و دلهره که مرز بین انسان و موجودات ماوراءالطبیعه را به چالش می‌کشد.

خلاصه‌ای کوتاه از آنچه که از ابتدا تا انتهای رمان رخ می‌دهد: شکارچیان در دشتی ناشناخته به دنبال طعمه‌ای نایاب هستند، اما به جای آن با موجودات جهش‌یافته و وحشتناک مواجه می‌شوند. پس از کشته شدن همراهانش، شکارچی اصلی به همراه دختری جوان از این منطقه فرار می‌کند. آن‌ها در نهایت به یک دژ نظامی ویران شده می‌رسند و در آنجا از وجود آزمایش‌های ژنتیکی برای ساخت «فرا انسان» مطلع می‌شوند. شکارچی متوجه می‌شود که کل منطقه و موجودات آن، حاصل آزمایش‌های پرفسور رامون در آینده است و او و همراهانش توسط یک ماشین زمان به این عصر فرستاده شده‌اند تا رامون بتواند با استفاده از دختر، نسل فرا انسان‌ها را ادامه دهد. در نهایت، شکارچی با کشتن دختر برای جلوگیری از تبدیل شدنش، با رامون درگیر می‌شود و او را با استفاده از ماشین زمان به گذشته می‌فرستد. داستان با نجات یافتن شکارچی و غرق شدن رامون در اعماق اقیانوس در گذشته به پایان می‌رسد.

پارت اول رمان: پارت اول لحظات تابش شعله‌های آفتاب بر هیبت دشتی دور افتاده، آنجا که اثری از تمدن بشری نمایان نبود. علفزارش پرپشت و انبوه، و تنها غرش گِل‌آلود باتلاق‌ها به گوش می‌رسید. گروهی از شکارچیان در پی یافتن طعمه‌ای نایاب به آن دشت ناشناخته قدم نهادند. تا وقتی که خورشید غروب کرد... پس از ساعت‌ها گشت دریغ از یافتن یک طعمه، به تپه‌ای رسیده و در آنجا اتراق کردند. سپس به فرمان سردسته هیزم جمع‌آوری کرده و در آنجا آتشی برپا کردند و مشغول استراحت شدند. مدتی بعد در ساعاتی از شبانگاه، سردسته مشغول پر کردن شش‌لول خود بود، در حالیکه برخی به خواب رفته بودند و برخی دیگر گرد آتش جمع شده و شام می‌خوردند. یکی کنار سردسته نشسته بود و نگاهی به او که در حال خشاب‌گذاری بود انداخته، سپس پرسید: "رئیس، اگر تنها یک گلوله با خود داشته باشی، درنده مهاجم را خواهی کشت یا خود را؟" سردسته کمی مکث کرد، سپس به گلوله‌گذاری ادامه داد و زیر لب گفت: "شاید هیچکدام!"

پارت دوم آنان با یکدیگر گرم صحبت بودند که یکی گفت: "بی‌خود وقت خود را تلف کرده‌ایم، در اینجا هیچ موجود زنده‌ای یافت نمی‌شود، نمی‌دانم برای چه گفته‌اند یک گونه نایاب برای صید در اینجا یافت می‌شود." دیگری به سخن آمد: "گزارش‌های زیادی از رویت موجودی غریب داده شده، نمی‌توان گفت همگی آن گزارش‌ها کذب و جعلی است. رئیس، تو چه می‌گویی؟" ناگاه سردسته از جایش برخاست و انگشت اشاره‌اش را بر روی لب نهاد و سکوت مرگباری بر فضا حاکم شد. لحظه‌ای بعد صدای خش‌خش از درون علفزارها به گوش رسید. از بالای بلندی تپه سردسته به علفزار خیره شد. بخشی از علف‌ها در حال تکان خوردن بودند، گویی جنبنده‌ای با سرعت بسیار زیاد در حال جابه‌جایی در میان علوفه‌ها بود. از شدت تاریکی و بلندی گیاهان چیزی قابل رویت نبود. پس سردسته چوبی برداشته و آتش زد تا آن را به مشعل تبدیل کند. دیگر همراهان از او تقلید کرده و مشعل‌هایی برافراشتند. همگی بی‌درنگ، دستشان را به سوی غلاف تفنگ‌های کهنه‌شان بردند. صدای کشیده شدن فلز از چرم به گوش می‌رسید. سپس با گام‌هایی محتاط، از تپه پایین آمدند. سردسته قداره‌اش را بلند نموده و همینطور که بر پیکر علوفه می‌زد و آنها را قطع می‌کرد، مستقیم در حال حرکت بود. دیگر شکارچیان پشت سر او در حرکت بودند. ناگهان صدایی ناله‌وار که به هر چیز قابل نسبیت دادن بود جز انسان، با پژواکی دلهره‌آور محوطه را فرا گرفت. پرندگان از لای بوته‌های اطراف به پرواز درآمدند.​
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @خانمِ ستایش
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 

Sanai_paiiz

سطح
5
 
سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,694
11,055
مدال‌ها
9
نام اثر: با جنازه‌ام تو را بغل می‌کنم
نویسنده: مهتاب شریفی
ژانر: روانشناسی، معمایی، درام
خلاصه:
نیکا مرده. یا شاید فقط همه فکر می‌کنن مرده.
این دفترچه‌ی اونه—پر از خاطراتی که شاید هرگز اتفاق نیفتاده‌، آدم‌هایی که شاید هیچ‌وقت وجود نداشتن، و جنایتی که مدام شکل عوض می‌کنه.
چه چیزی واقعیه؟
خودت باید تصمیم بگیری.
درود، با درخواست شما موافقت شد.
ناظر شما: @SOLEMN
چنانچه پس از هفت روز ناظر با شما خصوصی تشکیل نداد به کادر مدیریت اطلاع دهید.
@MAHER
@Sanai_paiiz
 
بالا پایین