جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ادوارد کلاه به سر با نام [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,662 بازدید, 31 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ادوارد کلاه به سر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ادوارد کلاه به سر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
Negar_۲۰۲۲۰۹۲۷_۱۷۱۹۴۹.png

عنوان: عقده‌های تحمیلی
ژانر: تراژدی
نویسنده: آیناز
ناظر: @ویتامین
ویراستار: @zahrasolimani
کپیست: @girl of the night
مقدمه: همیشه مردم برای توهین به یک‌دیگر از واژه‌ی عقده‌ای استفاده می‌کنند؛ اما مگر کسی وجود دارد که حسرتی نداشته باشد؟ یتیم حسرت خانواده دارد، کارگر افسوس لبخند کودکانش را می‌خورد. بیمار به انسان سالم احساس غبطه دارد و حتی مرده به زنده حسد می‌ورزد. آرزو و حسرت از تناقض و تفاوت پدید می‌آید و هر انسان با دیگری تفاوت دارد؛ اما هنگامی این افسوس‌ها و دریغ‌ها به عقده مسخ می‌شوند که کسی نبود خانواده را به یتیمی سرکوب و بیماری را به دلیل ضعفش تحقیر کند. این ما هستیم که خودمان عقده را که یک ویژگی انسانی است در آدمی پدید می‌آوریم؛ آن را بر سرش می‌کوبیم و در این میان با فخری که خودمان هم نمی‌دانیم از کجا می‌آید ادعای اشرف مخلوقات بودن و انسانیت را داریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[
قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:

[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:

[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:

[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[
تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
عقده هرگز قرار نبود آن‌قدر در این جهان عادی شود که درگیر استفاده از آن به عنوان یک توهین، مضحک به نظر برسد؛ امّا عقده‌ها هنگامی به اوج وحشت خود می‌رسند، که از دارایی بیایند. یتیمی که یتیم نیست؛ امّا نبود والدینش بهتر از بودن مملو از شکنجه و بدرفتاری‌‌هایشان است. فقیری که مستمند نیست؛ امّا جیب خالی‌اش بهتر از ترحم مردم و گرفتن پولی پرمنت از آن‌هاست. هنگامی که عقده از دارایی بیاید، به کینه ختم می‌شود. یتیمان جز حسرت داشتن خانواده چیزی بر دل ندارند؛ امّا فردی که خانواده‌ی پلیدی داشته باشد از تمام دودمان‌ها کینه بر دل می‌افکند. فقیری که از گرسنگی در حال جان دادن است، تنها افسوس غذایی گرم را می‌خورد؛ امّا بی‌نوایی که با ترحمی عذاب‌آور پولی ناچیز کف دستش گذاشته‌اند و با نهایت تحقیر به او نگاه کرده‌اند؛ تمام عمرش از دارایان تنفر دارد. عقده هرگز درمان‌ نمی‌شود؛ امّا با ترحم به کینه بدل می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
منشا این عقده‌های تحمیلی انکار است. زمانی که فردی از نبود آوای مادر صحبت می‌کند و ما مهر و محبت پدرش را یادش می‌آوریم و می‌گوییم ناشکری نکند. هنگامی که کسی از نیازمندی‌ مالی‌اش سخن می‌گوید ما با یادآوری تن سالمش، به او توصیه می‌کنیم سپاس‌گزار باشد‌. هنگامی که کسی در بستر دشوار بیماری است و ما اوج دلگرمی‌مان این است که از زنده بودنش خوشحال باشد. تا وقتی که سر مزار کسی می‌نشینیم و باز هم درکمال وقاحت برای او خوشحال هستیم که او به بهشت می‌رود. تا زمانی که بی‌نوایی در آتش عظیم دوزخ بسوزد و سخنی برای گفتن نداشته باشیم، دست از توصیه‌ به شکرگویی‌مان برنمی‌داریم؛ چون ما به انکار عادت کرده‌ایم. کسی که از نداری‌اش گله می‌کند تعداد دارایی‌‌ها و نعمت‌های خویش را می‌داند؛ اما کدام قانون می‌گوید انسانی که دارایی دارد نباید به خاطر نداری‌هایش افسوس بخورد؟ ما عادت کرده‌ایم که محبت را دریغ کنیم و جز انکار چیزی نگوییم تا از همین دریغ‌ها عقده پدید بیاید. راستی حواس‌تان باشد! شما هنوز بهانه‌ای برای انکار دردهای یک انسان زنده دارید، پس ابداً افسوس نخورید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
هر کسی عقده‌ی مخصوص به خودش را دارد؛ امّا عقده‌ای که میان تمام انسان‌ها شایع شده «محبت» است. آغوش‌هایی که هرگز فردی را به اسارت نگرفته‌اند. بو*سه‌هایی که هیچ‌وقت به گونه‌ای نشانده نشده‌اند. ل*ب‌هایی که هیچ‌گاه به یک «فدای سرت» یا «دوستت دارم» ساده گشوده نمی‌شوند. دست‌هایی که هرگز از روی محبت خالص و بدون ترحم به سر انسانی کشیده نشده‌اند. انسان‌هایی که ابداً مورد الویت کسی قرار نگرفته‌اند. آدم‌هایی که دست به هر کاری می‌زنند تا فقط مقداری توجّه بخرند؛ امّا مردم ما شیوه‌ی محبت کردن را یادشان رفته است. آن‌هایی که یادآوری می‌کردند انسان نباید ناشکر و ناامید باشد؛ خودشان فراموش کرده‌اند باید با همین رفتارهای محبت‌آمیز ساده و کوچک به هم‌نوع‌شان امید دهند. ما سرشار از یادآوری دارایی هستیم؛ امّا هرگز به کسی نمی‌گوییم چه‌گونه امیدوار باشد. ما مهربانی را یادمان رفته است؛ امّا انتظار داریم فردی در این جهان عقده‌ی محبت نداشته باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
ما به گدا پول پُر منّتی می‌دهیم و فکر می‌کنیم انسان نیکوکاری هستیم. ما به یتیمی عروسک و خوراک پر ترحمی می‌بخشیم و در اندیشه‌مان نهایت لطف را در حق او کرده‌ایم. ما به عیادت بیمار می‌رویم و بدون گفتن حتی یک جمله‌ی دلگرم‌کننده او را ترک می‌کنیم. ما فکر می‌کنیم نیکویی در کارهای بزرگ و پرمنت، و پلیدی و خساست در کارهای کوچک و خالصانه است.
همه ثروتمندی که برای خودنمایی و از سر عقده‌ی دیده شدن میلیاردها به افراد نیازمند یاری می‌رساند را می‌پرستیم؛ اما به انسانی ساده که بدون هیچ تجملاتی فقط با آغوش گرفتن انسان‌ها حتی لاعلاج‌ترین بیماری‌ها را درمان می‌کند هیچ‌گونه توجهی نداریم؛ بلکه لقب بخیل را هم نثار او می‌کنیم.
از خردسالی در گوش ما خوانده‌اند هر کسی کارهای عظیم و بزرگی کند بخشنده و موفق است، و کسی که کارهای کوچک انجام دهد یک شکست‌خورده‌ی تنگ‌نظر است!
هر قدر هم که آن کار تاثیرگذارتر باشد سودی ندارد. به ما گفته‌اند فرشتگان زیبارو و سرشار از تجملات هستند و شیطان چیزی جز یک صورت سیاه و قبیح ندارد؛ درصورتی که ابلیس همیشه ما را با تجملات فریب می‌دهد. بنابراین حیرتی ندارد کنون افراد مالامال از تجملات را، حتی با تمام بدی‌هایشان فرشته ببینیم و انسان‌های ساده در نظرمان ابلیسی تنگ‌نظر بیش نباشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
همیشه نبردها و جنگ‌های بزرگ از عقده‌ی قدر‌ت‌طلبی پدید می‌آیند. گدا پس از سالیان سال تحقیر شدن جنگ را آغاز می‌کند و شاه می‌کشد. عقده یک چیز واروونه است. عقده‌ی محبت از بی‌مهری به وجود می‌آید و عقده‌ی قدرت‌طلبی با ضعف و تحقیر شکل می‌گیرد؛ اما عقده‌ها همیشه عقده باقی می‌مانند؟
لحظه‌ای که لکه‌‌ی سیاه عقده در دل کسی ظاهر شود، تا قیامت با او همراه است مگر این‌که او با کینه مسخ شود و به جای قیامت، قیام کند!
همان گدایی شود که به خاطر خواری توسط یک انسان، خون کرور کرور شاه را می‌ریزد. اما ما فقط ریخته شدن خون شاه را می‌بینیم و وقتی روح گدا توسط موریانه‌‌ی ذلت خورده می‌شود در خواب و رویا هستیم.
ما ل*ذت فقیر را حین انتقامش به ملموس‌ترین شکل ممکن می‌بینیم؛ اما هیچ‌گاه ذلت‌هایی که این عقده را در دلش ایجاد کرده‌اند نظاره نمی‌کنیم. ما عادت داریم دقیقاً لحظه‌ی‌ مرگ جسم یک انسان از قاتلش علت قتل مقتول را بپرسیم؛ اما هنگامی که در روز چندین قاتل روح کرور کرور انسان را با حرف‌هایشان صدها بار می‌کشند ما باز هم در خواب و خیال هستیم. برای ما جسم مرده‌ی شاهنشاهی اهمیت دارد نه روح خراش‌خورده‌ی گدایی که توسط شمشیر زهرآلود خفت به قتل رسیده است، چون در این جهان قتل روح هیچ مجازاتی ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
عقده همیشه از یک چیز وارونه در دل نمی‌شیند. یتیمی که تا به حال واژه‌ی خانواده را نشنیده است نمی‌تواند عقده‌ی داشتن‌شان را داشته باشد؛ فقیری که تا به حال یکی از آن قصر و کاخ‌های آجری و پر از عظمت و شکوه را نظاره نکرده است نمی‌تواند حسرت به دلش باشد؛ بیماری که تا به حال طعم خوش صحت بودن تنش را نچشیده است نمی‌تواند عقده‌ی سلامتی را داشته باشد؛ مرده‌ای که از نخست در قبر زنده‌به‌گور شده است نمی‌تواند عقده‌ی زندگی داشته باشد و حتی کسی که در دوزخ می‌سوزد و تا به حال از چشمه‌های گوارای بهشت آبی ننوشیده است هرگز نمی‌تواند عقده‌ی رفتن به بهشت را داشته باشد. عقده از عدم‌ها و دیدن‌ها تشکیل می‌شود؛ وقتی که یتیمی به آغوش کشیدن مملو از محبت کودکی توسط مادرش را می‌بیند، اما آغوشی او را به اسارت نمی‌گیرد. هنگامی که بی‌نوایی زرق و برق وسوسه‌آمیز ثروت را می‌بیند، اما خود چیزی جز یک لباس پاره و پینه‌دوز در چنته ندارد. زمانی که بیماری انسانی صحت‌مند را نظاره می‌کند، اما خود از دار دنیا تنها یک تن علیل نصیبش شده است‌. کسی که میوه‌های بهشتی درختان سربه‌فلک‌کشیده جنت را می‌بیند، اما زبانه‌های آتش جهنم مقابل چشمانش پدیدار می‌شوند و دید او را از نظاره‌ی زیبایی‌ها سد می‌کنند. فرمول پدید آوردن عقده مثبت در منفی است و هر قدر هم که بار مثبت عقده فراوان باشد درنتیجه تنها عدد منفی بزرگ‌تری را آشکار می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
عقده نتیجه‌ی یک تنهایی بی‌انتهاست. انسان‌ها در این جهان زندگی نمی‌کنند، بلکه هر کار را با روش تجارت انجام می‌دهند. ازدواج از یک تفاهم پدید می‌آید و طلاق توافقی است. دوستی با انسان‌ها نیازهای اجتماعی ما را تامین می‌کند و قطع رابطه با دوستان سمی برای ما سود دارد؛ اما این دوست‌ها و عشق‌های سمی چه کسانی هستند؟ آیا تا به حال پیش خودتان اندیشه کرده‌اید ممکن است یکی از همین دوست‌ها و عشق‌های سمی باشید؟ این دوست‌های سمی درنهایت باید به کجا بروند؟ سطل زباله؟!
زمانی که ما به هر انسان به اصطلاح سمی اما درواقع قربانی‌ای برمی‌خوریم و به خاطر سمی بودنش فقط او را همانند یک آشغال، ساعت نه شب جلوی در می‌گذاریم و به او کمکی نمی‌کنیم تا از این سم آغشته‌شده‌ی لعنتی خلاص شود؛ چگونه اسم خود را انسان می‌گذاریم؟!
ما اشرف‌های مخلوقاتی هستیم که حتی اگر فرزند خودمان یک آدم سمی باشد این را آن‌قدر به او سرکوب می‌کنیم تا عقده‌ی سمی نبودن در دلش جولان دهد. ما بلد نیستیم سم را با پادزهر محبت و یاری از روح انسان‌ها خارج کنیم و آن‌قدر آن زهر را با ترک کردن انسان‌ها در روح‌شان پخش می‌کنیم تا سرانجام روح‌شان بمیرد و جسم‌شان هم بدون روح ذره‌ ذره نابود شود.
آن حیوان‌هایی که از اسم‌شان به عنوان ناسزا استفاده می‌کنید چطور؟
به نظرتان آن‌ها هم فرزندان سمی خود را رها یا از آن‌ها مراقبت می‌کنند تا سم از روح‌شان خارج شود؟
حیوان شدن هم آرزوست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
7,432
29,259
مدال‌ها
15
همگان از دروغ‌گویی و دورویی گلایه دارند، اما حتی یک نفر با خودش فکر نمی‌کند این انسان‌های عقده‌ای و بیچاره‌ دروغ می‌گویند؟
چه چیزی در این سال‌ها بر سرشان آمده که صداقت مملو از پاکی را به دروغ‌های کثیف ترجیح می‌دهند؟
هیچ مادری پیش خودش اندیشه نکرد دلیل دروغ‌های فرزندم سرزنش‌هایی است که هنگام صداقتش نثارش کردم! هیچ کودکی هنگام استفاده‌ی صداقت برای کارهای بدش جایزه نگرفت پس چرا باید راست بگوید هنگامی که جایزه خوبی و شیرینی در دروغ است؟
چرا انسان باید از راه حلال پول دربیاورد هنگامی که با نان حرام و لذیذ لبخند روی لب‌های بچه‌هایش، پاره‌های جگرش می‌آید، اما با نان نداشته‌ی حلال کودکانش گرسنه می‌مانند؟
این بی‌نوایان از صداقت تغذیه کنند؟! خودتان با صداقت زنده می‌مانید؟! همگی عقده‌ی صداقت داریم؛ اما همیشه دنبال مقصر خلاف‌ها می‌گردیم درحالی که هیچ کدام‌مان بی‌تقصیر نیستیم. یک قاتل هیچ‌گاه بدون بیماری روانی آدم نمی‌کشد و یک انسان‌ هیچ‌گاه بی‌دلیل روانی نمی‌شود؛ اما ما به پاک کردن صورت مسئله عادت داریم. ما همان روانی‌های فراموش‌کار و سرشار از عقده‌ی صداقتی هستیم که خودشان هم نمی‌دانند چه بر سرشان آمد که دروغ را به صداقت ترجیح دادند، به تلنبار دروغ‌ها نگاه می‌کنیم؛ اما پس از مدتی حتی دلیل‌ بیان‌شان را هم یادمان نمی‌آید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین