- Feb
- 4
- 0
- مدالها
- 2
ژانر عاشقانه
نام همسر دو روزه
arad:)نویسنده
یک دختر به نام تبسم که غم ها و بدبختی هاش تمومی نداشت و با پسری به نام آرمان اشنا میشهخلاصه
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!ژانر عاشقانه
نام همسر دو روزه
arad:)نویسنده
یک دختر به نام تبسم که غم ها و بدبختی هاش تمومی نداشت و با پسری به نام آرمان اشنا میشهخلاصه
@Mahi.otred (خلاصه رو عوض کنید، باید بین پنج تا ده خط باشه)arad:)
یک دختر به نام تبسم که غم ها و بدبختی هاش تمومی نداشت و با پسری به نام آرمان اشنا میشه
(ژانر کودکانه نداریم) @F.S.Kaنام داستانک : هجران ستارگان
به قلم: مریم فواضلی
ژانر: کودکانه
خلاصه:
آسمان بی ستاره، آسمان
است؟
آغوش نگه داشتن تو در خفتن؛
یکی از آرزویم بود است
به من چشمک بزن،که ذوق بچگانه ام در انتظار چشمکی از توست.
@Mahi.otredنام: گمشده در قطار
به قلم: مریم فواضلی
ژانر: ترسناک،جنایی
خلاصه:
سیاهی بر قطار متسلط بود،باد هوا بلند بود.
سایه ایی بر پشت قطار افتاده،که ناگهان جیغ خفه ایی به گوش می رسد
که قطار تکان بدی خورد.
چشم هاش را باز می کند و با دیدن جثه
اش... .
صدای خندهاش کل قطار بر گرفته بود،هر روز داخل قطار سرگرم بود که ناگهان چیزی عجیبی توجهش را جلب کرد
سایه ایی در تاریکی...
@Mahi.otredرمان:
***
نام رمان: سفر به آرزوها
به قلم: مریم فواضلی
ژانر: اجتماعی.
خلاصه:
می جنگم برای چی؟ برای چی باید خودم را بسوزانم
هنگامی که سر نوشتم آن گونه رقم خورده
باید بنشینم و خیره بشم؟
یا بجنگم؟ من خواب ندیدم من آرزویم را در آغوش خواهم گرفت،سفر می کنم به عالم آرزو هایم
آیا من می تونم؟ با سرنوشتم بجنگم؟
@Mahi.otredنام اثر:هانا دختر مسیحی
نویسنده :آتنا اسلانی
ژانر:عاشقانه، مذهبی
خلاصه :هانا دختر مسیحی، که برای تفریح با دوستاش از لندن به ایران میاد و خیلی اتفاقی به زاهدان میرن. نزدیکهای صبح از بی خوابی داشته تو اتاق هتل خودشو سرگرم میکرده ی صدای آرومی میشنوه و ناخداگاه صدارو دنبال میکنه و...
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک