جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● به نام پدر اثر T.A.M ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Tara Motlagh با نام ● به نام پدر اثر T.A.M ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,434 بازدید, 32 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● به نام پدر اثر T.A.M ●
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Tara Motlagh
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
دست در دستت،
پا به پایت
قدم می‌زنم؛
میان خیابان‌هایی که درختان چنار پیر،
وسط بلوار سر به فلک کشیده‌اند.
با هم می‌خندیم، بلند و از ته دل
آن‌قدر که صدای قاه‌قاه خنده‌مان
می‌پیچد میان هوهوی باد و های و هوی خیابان‌های پر ترافیک و شلوغ شهر.
چشم که باز می‌کنم همه این زیبایی‌ها می‌روند.
در این دنیای غریب،
آرزوهای ساده هم رسیدنی نیستند.
همه‌شان در تاریکیِ پشت پلک‌های بسته جولان می‌دهند
و چشم که باز کنی،
روشنایی واقعیت چشمانت را کور می‌کند.
جای خالیت هر صبح که از خواب برمی‌خیزم
و چشم باز می‌کنم،
کورم می‌کند.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
می‌دانم که چه‌قدر حالت خوب است
اما چند دقیقه‌ای را از بهشتت پایین بیا.
بیا این‌جا،
دمی کنارم بنشین.
برایت چای کاکوتی دم کرده‌ام.
بگذار کمی میان عطر بهاری این چای،
سر بر شانه‌های محکمت بگذارم و برایت پرحرفی کنم.
تو چایت را بنوش و من دفتر دلتنگی‌ام را باز می‌کنم.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
این روزها شهر را گشته‌ام،
بهار با خود زیبایی را هدیه داده به این شهر بزرگ و شلوغ.
آشنایان را دیده‌ام،
سال نو را تبریک گفته‌ام،
عیدی گرفته‌ام.
حرف زده‌ام، شوخی کرده‌ام و خندیده‌ام.
شاید باورت نشود اما هم‌بازی برادرزاده پنج ساله‌ات شدم و گل‌کوچک بازی کرده‌ام؛
اما... چیزی این میان کم است.
نبودنت بهار را هم از چشمانم انداخته است.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
سلام
آمده‌ام به مهمانی بهار در خانه‌ات.
تنها نیامده‌ام؛
دست در دست دخترکم
و بازو به بازوی مادربزرگ
به دیدارت آمده‌ایم.
دخترکم دستم را رها می‌کند و می‌دود به سوی آغوش سنگ سفید مزارت.
پاهای کوچکش را جفت می‌کند و خم می‌شود و فریاد می‌زند:
- پیداش کردم مامان، بابایی این‌جاست!
گلاب می‌پاشم و می‌روبم خاک را از سقف خانه‌ات.
خوش‌آمد نمی‌گویی؟
با گوش دل می‌شنوم
خوش‌آمدگویی‌ات
و سال نو مبارکی‌ات را.
سال نو بر تو هم مبارک بابا.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
بار سفر بسته‌ام
باز‌ هم دارم از شهرمان می‌روم
و هر بار سخت‌‌تر از بار پیش
نبودنت را به دوش می‌کشم
و سنگین‌تر از همیشه
سوار بر غول آهنی می‌شوم که هر لحظه بالاتر می‌رود
و میان گنبد فیروزه‌ای آسمان
پیش‌ می‌رود
دارم می‌روم و یادت باشد
باز هم به بدرقه‌ام نیامدی
تا به دخترک غریب نشینت بگویی
به انتظارش می‌نشینی
و روزها را برای دوباره آمدنم می‌شماری
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
این خاک ماسه‌ای
با این هوای گرم و پر شرجی
و آسمان آبی و بی‌ابر
و دریای نیلگون با آن موج‌های آرامش
که آرام جلو می‌آیند
و خود را کف‌آلود به شن‌های ساحل می‌کوبند،
آن‌قدر به خود مسافر گرفته
که تا چشم کار می‌کند
ماشین است و آدم
و من چه‌قدر تنها و غریبم
میان خنده‌های بلند این جمعیت،
به وقت کوبش موج به پاهای برهنه‌شان.
این‌جا نه خاکش، نه هوایش، نه آسمان آبیش و نه دریای نیلگونش
عطر تو را ندارد.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
کودکی‌هایم را گوشه‌ای از باغچه قلبم
زیر درخت تنهایی
و کنار ردیف گل‌های گلایل سپید
که با روبان سیاه به هم زنجیر شده‌اند
دفن کرده‌ام‌.
آخر تو که رفتی، بزرگ شدم.
آن‌قدر که بفهمم نبودنت
قرار است چه بر سر روزگارم بی‌آورد.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
دست‌هایم خالی از دست‌های توست.
سرم شانه‌ای برای آسودن ندارد
و قلبم، لرزان گوشه‌ای کز کرده است.
می‌ترسم از روزی که آن‌چه نباید بشود.
چرا که دیگر، من کوهی چون تو را ندارم.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
اولین روز مدرسه
که با شوق روی نیمکت آخر کلاس نشسته بودم،
معلم گفت:
- اسم، فامیل و شغل پدر!
و منی که تو را نداشتم
تمام شادی و شوقم را
زیر خروارها الف و ب چال کردم.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,761
46,643
مدال‌ها
7
امشب ماه نشسته در میان آسمان
نیمی‌ از وجودش را گم کرده است.
و من با خود می‌گویم،
این ماه نیمه
چه‌قدر شبیه من است.
آخر من نیز نیمی از قلبم را،
آن‌ روز که برای همیشه رفتی
با تو راهی کردم.
***
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین