- Sep
- 300
- 2,552
- مدالها
- 2
سیروس سری تکون داد و از جاش بلند شد. با صدای بیروح و غمداری گفت:
- بریم.
من و طاها با تعجب بهشون نگاه کردیم. یعنی کجا میخوان برن؟ یعنی این حال سایه به جایی که میخواستن برن مرتبطه؟
- جایی میخواید برید؟
انگار تازه متوجه ما شده بودن، سیروس به طاها که این سوال پرسیده بود نگاه کرد. بدون هیچ لبخندی و جدی گفت:
- بله.
طاها بهسمت اتاقش رفت و در این حال گفت:
- پس بذارید ما بریم... .
سیروس پرید توی حرف طاها و گفت:
- لازم نیست شما بیاید.
اخمهای طاها توی هم رفت ولی حرفی نزد. سایه و سیروس بیصدا از کنار ما گذاشتند و رفتند. با رفتنشون نمیدونم چرا دلشوره تموم وجودم رو گرفت، رفتیم روی مبلها نشستیم. طاها با دست موهای مشکی همیشه مرتبش شخم میزد. بهم نگاه کرد، زود گفتم:
- من برم نیوان بیدار کنم.
طاها سرش کلافه تکون داد. سریع بدون اتلاف وقت بهسمت اتاق نیوان رفتم.
***
(نیروانا)
داشتم از دلشوره جون میدادم، از این دلشورها متنفر بودم همیشه وقتی دلشوره میگرفتم، یه چیز ارزشمندم رو حتماً از دست داده بودم.
برای تموم شدن دلشورم به زیر زمین خونهم رفتم، توی زیر زمین خونهام یک ورزشگاه با تموم امکانات بود. کلید برق زدم که همهجا روشن شد، لباس آستین بلند دکمهایم رو درآوردم.
زیر لباسم یه تاپ مشکی جذب بود، رفتم دستکشهای بوکسم برداشتم و دستم کردم. بهسمت کیسه بوکس آویزون به سقف رفتم و شروع کردم به کیسه ضربه زدن، ضربههای محکم و بیوقفه میزدم. عرق از همهجای بدنم به پایین میریخت. نفسنفس میزدم ولی با این حال دست از ضربه زدن نکشیدم. چشمهام فقطفقط کیسه رو میدید.
نمیدونم چند دقیقه از اومدنم به اینجا گذشته بود که با صدای کبریٰ خانم خدمتکار خونهمون، به خودم اومدم.
آخر دست از ضربه زدن به کیسه برداشتم و به کبریٰ خانم که با ترس داشت بهم نگاه میکرد، نگاه کردم. سرد و جدی گفتم:
- چی شده کبریٰ خانم؟
کبریٰ با ترس آب دهنش قورت داد و با ترس و استرس گفت:
- خانم جان تلفنتون داشت زنگ میخورد.
سری تکون دادم و دستکشهای بوکسم از دستم درآوردم و رو بهش گفتم:
- خوبه بدش بهم.
با ترس بهم نگاه کرد، بیحوصله گفتم:
- چرا نمیاریش؟
با ترس گوشی آورد و دستم داد. همون موقع سایه زنگ زد. با اخم روی دکمه سبز زدم هنوز گوشی روی گوشم نذاشته بودمش که صدای جیغ سایه از اونور خط اومد.
با استرس و عصبانیت سریع گفتم:
- چی شده سایه؟ چرا داری جیغ میزنی؟
سایه با ترس باز جیغ زد و گفت:
- نیروانا توروخدا زود بیا اینجا.
- بریم.
من و طاها با تعجب بهشون نگاه کردیم. یعنی کجا میخوان برن؟ یعنی این حال سایه به جایی که میخواستن برن مرتبطه؟
- جایی میخواید برید؟
انگار تازه متوجه ما شده بودن، سیروس به طاها که این سوال پرسیده بود نگاه کرد. بدون هیچ لبخندی و جدی گفت:
- بله.
طاها بهسمت اتاقش رفت و در این حال گفت:
- پس بذارید ما بریم... .
سیروس پرید توی حرف طاها و گفت:
- لازم نیست شما بیاید.
اخمهای طاها توی هم رفت ولی حرفی نزد. سایه و سیروس بیصدا از کنار ما گذاشتند و رفتند. با رفتنشون نمیدونم چرا دلشوره تموم وجودم رو گرفت، رفتیم روی مبلها نشستیم. طاها با دست موهای مشکی همیشه مرتبش شخم میزد. بهم نگاه کرد، زود گفتم:
- من برم نیوان بیدار کنم.
طاها سرش کلافه تکون داد. سریع بدون اتلاف وقت بهسمت اتاق نیوان رفتم.
***
(نیروانا)
داشتم از دلشوره جون میدادم، از این دلشورها متنفر بودم همیشه وقتی دلشوره میگرفتم، یه چیز ارزشمندم رو حتماً از دست داده بودم.
برای تموم شدن دلشورم به زیر زمین خونهم رفتم، توی زیر زمین خونهام یک ورزشگاه با تموم امکانات بود. کلید برق زدم که همهجا روشن شد، لباس آستین بلند دکمهایم رو درآوردم.
زیر لباسم یه تاپ مشکی جذب بود، رفتم دستکشهای بوکسم برداشتم و دستم کردم. بهسمت کیسه بوکس آویزون به سقف رفتم و شروع کردم به کیسه ضربه زدن، ضربههای محکم و بیوقفه میزدم. عرق از همهجای بدنم به پایین میریخت. نفسنفس میزدم ولی با این حال دست از ضربه زدن نکشیدم. چشمهام فقطفقط کیسه رو میدید.
نمیدونم چند دقیقه از اومدنم به اینجا گذشته بود که با صدای کبریٰ خانم خدمتکار خونهمون، به خودم اومدم.
آخر دست از ضربه زدن به کیسه برداشتم و به کبریٰ خانم که با ترس داشت بهم نگاه میکرد، نگاه کردم. سرد و جدی گفتم:
- چی شده کبریٰ خانم؟
کبریٰ با ترس آب دهنش قورت داد و با ترس و استرس گفت:
- خانم جان تلفنتون داشت زنگ میخورد.
سری تکون دادم و دستکشهای بوکسم از دستم درآوردم و رو بهش گفتم:
- خوبه بدش بهم.
با ترس بهم نگاه کرد، بیحوصله گفتم:
- چرا نمیاریش؟
با ترس گوشی آورد و دستم داد. همون موقع سایه زنگ زد. با اخم روی دکمه سبز زدم هنوز گوشی روی گوشم نذاشته بودمش که صدای جیغ سایه از اونور خط اومد.
با استرس و عصبانیت سریع گفتم:
- چی شده سایه؟ چرا داری جیغ میزنی؟
سایه با ترس باز جیغ زد و گفت:
- نیروانا توروخدا زود بیا اینجا.
آخرین ویرایش توسط مدیر: