- Jun
- 2,048
- 37,956
- مدالها
- 3
دکتر فرجام در جوابم فقط لبخند زد و دکتر حسنلو که هنوز اخلاق حاضر جوابیاش را نگه داشته بود گفت:
- البته که از قدیمالایام یادمونه شما یه نفره هم برای تغییر تعادل جنسیتی به نفع خانوما کافی بودید.
بعد رو به فرشید کرد و گفت:
- استاد، دکتر ماندگارو خوب میشناسن جهت اطلاع شما و بقیه دوستان میگم زمان ارشد که دانشجوهای استاد فروتن بودیم، ما سه پسر بودیم با یک خانم ماندگار، اما خانم ماندگار به تنهایی حریف ما سه نفر بود، من و حسین که هیچ، فقط گاهی اون دوستمون از پسش برمیاومد.
دکتر فرجام سرش را زیر انداخت و گفت:
- یاد علی بخیر! خدا رحمتش کنه!
با یادآوری علی غمگین شدم. دکتر فروتن و دکتر حسنلو هم دلگیر شدند. فرشید رو به مادرش کرد.
- علی کیه؟
دکتر نگاهی به من کرد و بعد رو به پسرش گفت:
- چهارمین دانشجوی اون دورهام، همسر خانم دکتر بودن، پسر بسیار بااستعدادی که متأسفانه عمرش کفاف نداد، وگرنه مثل خانم دکتر از افتخارات کاری من میشد.
فرشید رو به من کرد.
- اوه... واقعاً متأسفم!
- ممنونم از شما، از استاد هم ممنونم که هنوز علی رو فراموش نکردن، دکتر فرجام از شما هم متشکرم که علی رو یاد کردید، اما بهتره خوشی امشب رو با این یادآوری به کام دوستان تلخ نکنیم.
گارسون سفارشها را آورده و دکترفروتن بعد از رفتن آنها گفت:
- غرض از این دعوت این بود که یک دورهمی با هم داشته باشیم. میدونید که من دیگه دارم از دانشگاه بازنشسته میشم، دکتر حسنلو که قبلاً جزو اساتید شده بودن و من دکتر فرجام رو هم جای خودم معرفی کردم. از این دو نفر خواستم امشب اینجا باشن تا بدونین بعد از من رابط پژوهشگاه با دانشگاه این دو نفر هستن و البته یه مدت دیگه هم با برگشتن کامل پسرم فرشید میخوام کل مدیریت شرکت رو بسپارم بهش، بالاخره کسی که امبیاِی خونده باشه بهتر از من شیمیست میتونه شرکتو اداره کنه، من دارم کارهامو میکنم تا یه مدت برم کانادا پیش دخترم.
هیچ دوست نداشتم دکتر فروتن جمع ما را ترک کند، اما توان اعتراض هم نداشتم.
دکتر فروتن رو به دکتر گلریز کرد.
- پریدخت جان از ابتدای تأسیس شرکت همراه من و همسر مرحومم بودن، بعد از فوت دکتر گودرزی هم منو تنها نذاشتن تا تونستم شرکت رو به اینجایی که هست برسونم، از این به بعد که باید مدیریت جوانتر عهدهدار کارها بشه، امیدوارم، باز هم پریدخت جان، فرشید رو تنها نذارن.
دکتر گلریز با لبخند پاسخ استاد را داد و دکترفروتن به ادامهی حرفهایش پرداخت، اما من دلخور از این تغییر کاری، زیاد متوجه چیزی نشدم بیشتر از اینکه با ورود آدمهای جدید مشکل داشته باشم، با این مشکل داشتم که دلیل حضور این مردک بیادب رامبدنام امشب اینجا چه معنی میدهد؟ آیا این مردی که از ابتدا زیاد صحبت نکرده بود اما گستاخی از نگاهش فوران میکرد، قرار بود همراه با فرشید وارد شرکت شود؟
- البته که از قدیمالایام یادمونه شما یه نفره هم برای تغییر تعادل جنسیتی به نفع خانوما کافی بودید.
بعد رو به فرشید کرد و گفت:
- استاد، دکتر ماندگارو خوب میشناسن جهت اطلاع شما و بقیه دوستان میگم زمان ارشد که دانشجوهای استاد فروتن بودیم، ما سه پسر بودیم با یک خانم ماندگار، اما خانم ماندگار به تنهایی حریف ما سه نفر بود، من و حسین که هیچ، فقط گاهی اون دوستمون از پسش برمیاومد.
دکتر فرجام سرش را زیر انداخت و گفت:
- یاد علی بخیر! خدا رحمتش کنه!
با یادآوری علی غمگین شدم. دکتر فروتن و دکتر حسنلو هم دلگیر شدند. فرشید رو به مادرش کرد.
- علی کیه؟
دکتر نگاهی به من کرد و بعد رو به پسرش گفت:
- چهارمین دانشجوی اون دورهام، همسر خانم دکتر بودن، پسر بسیار بااستعدادی که متأسفانه عمرش کفاف نداد، وگرنه مثل خانم دکتر از افتخارات کاری من میشد.
فرشید رو به من کرد.
- اوه... واقعاً متأسفم!
- ممنونم از شما، از استاد هم ممنونم که هنوز علی رو فراموش نکردن، دکتر فرجام از شما هم متشکرم که علی رو یاد کردید، اما بهتره خوشی امشب رو با این یادآوری به کام دوستان تلخ نکنیم.
گارسون سفارشها را آورده و دکترفروتن بعد از رفتن آنها گفت:
- غرض از این دعوت این بود که یک دورهمی با هم داشته باشیم. میدونید که من دیگه دارم از دانشگاه بازنشسته میشم، دکتر حسنلو که قبلاً جزو اساتید شده بودن و من دکتر فرجام رو هم جای خودم معرفی کردم. از این دو نفر خواستم امشب اینجا باشن تا بدونین بعد از من رابط پژوهشگاه با دانشگاه این دو نفر هستن و البته یه مدت دیگه هم با برگشتن کامل پسرم فرشید میخوام کل مدیریت شرکت رو بسپارم بهش، بالاخره کسی که امبیاِی خونده باشه بهتر از من شیمیست میتونه شرکتو اداره کنه، من دارم کارهامو میکنم تا یه مدت برم کانادا پیش دخترم.
هیچ دوست نداشتم دکتر فروتن جمع ما را ترک کند، اما توان اعتراض هم نداشتم.
دکتر فروتن رو به دکتر گلریز کرد.
- پریدخت جان از ابتدای تأسیس شرکت همراه من و همسر مرحومم بودن، بعد از فوت دکتر گودرزی هم منو تنها نذاشتن تا تونستم شرکت رو به اینجایی که هست برسونم، از این به بعد که باید مدیریت جوانتر عهدهدار کارها بشه، امیدوارم، باز هم پریدخت جان، فرشید رو تنها نذارن.
دکتر گلریز با لبخند پاسخ استاد را داد و دکترفروتن به ادامهی حرفهایش پرداخت، اما من دلخور از این تغییر کاری، زیاد متوجه چیزی نشدم بیشتر از اینکه با ورود آدمهای جدید مشکل داشته باشم، با این مشکل داشتم که دلیل حضور این مردک بیادب رامبدنام امشب اینجا چه معنی میدهد؟ آیا این مردی که از ابتدا زیاد صحبت نکرده بود اما گستاخی از نگاهش فوران میکرد، قرار بود همراه با فرشید وارد شرکت شود؟
آخرین ویرایش: