جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری داستان کودکانه ماهیگیر و همسرش

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط عاطفه حاتمی با نام داستان کودکانه ماهیگیر و همسرش ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 594 بازدید, 30 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع داستان کودکانه ماهیگیر و همسرش
نویسنده موضوع عاطفه حاتمی
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط عاطفه حاتمی
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
روزی روزگاری یک ماهیگیر و همسرش با هم در یک کلبه کوچک کنار دریا زندگی می کردند. ماهیگیر هر روز با قلاب و نخ ماهیگیریش برای صید ماهی بیرون می‌رفت ساعت‌ها تلاش میکرد تا بتونه یه ماهی بگیره.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
یک روز از همین روزها، ماهیگیر قلابش رو در دستش گرفته بود و به آب زلال دریا خیره شده بود. بعد از یک مدت خیلی زیاد، حس کرد چیزی به قلابش گیر کرده! اون طناب و بالا کشید و یک ماهی رو دید که داشت به سختی توی آب دست و پا میزد.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
اون با گریه و التماس به ماهیگیر گفت:
ماهیگیر، به من گوش کن، بذار من برم، من یک ماهی واقعی نیستم! من یه شاهزاده‌ی طلسم شده‌ام. اگه منو ببری و کباب کنب و بخوری چه فایده‌ای برات داره؟ من اصلا خوشمزه نیستم! پس منو ول کن تا برگردم به آب و شنا کنم و برم!
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
ماهیگیر گفت:
خب نیازی نیست که این همه توضیح بدی! تو یه ماهی سخنگویی و برای همین من تو رو نمیخورم و میذارم که بری!
و بعد ماهیگیر ماهی رو دوباره توی آب زلال رها کرد. ماهی هم شنا کنان به دریا برگشت.
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
بعد ماهیگیر بلند شد و به خونه کنار همسرش برگشت!
همسرش سریع بهش گفت:
خب شوهر عزیزم، امروز چیزی نگرفتی؟
ماهیگیرگفت:
نه، یعنی من یک ماهی سخنگوی جادویی گرفتم اما همونطور که خودش بهم گفت، اون یه شاهزاده‌ی طلسم شده بود! برای همین من اونو رها کردم!
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
زن گفت:
پس هیچ آرزویی نکردی؟
مرد گفت:
نه! آخه چه آرزویی باید میکردم؟!
اوه عزیزم! زندگی توی این کلبه‌ی بدبو خیلی وحشتناکه! بهتره که ما یه کلبه خوب و تمیز داشته باشیم! برو از ماهی بخواه که یه کلبه خوب بهمون بده!
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
وقتی ماهیگیر برگشت، دریا اصلا آروم نبود. اون روی ساحل ایستاد و گفت:
ای خدا ای خدا! ماهی سخنگو برو بفرس برای من! چون همسر من یه چیزی میخواد که ندارم من!
ماهی شنا کنان بالا اومد و گفت:
حالا اون چی میخواد؟
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
مرد گفت:
اوه! ماهی جادویی! همسرم میگه که وقتی تو رو گرفتم باید یک آرزو میکردم! حالا اومدم که آرزو کنم! همسرم دیگه نمیخواد توی کلبه کوچیکمون زندگی کنه و یه کلبه خوب میخواد!
ماهی سخنگو گفت:
به خونه برگرد و ببین که یک کلبه نو دارید!
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
ماهیگیر به خونه برگشت و به جای کلبه کوچیک خودشون، یک کلبه قشنگ و بزرگ دید! همسرش که روی نیمکت جلوی کلبه نشسته بود، با خنده گفت:
اوه عزیزم! بیا تو و ببین! به نظرت این عالی نیست؟
 
موضوع نویسنده
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
891
2,417
مدال‌ها
2
کلبه زیبا، آشپزخونه و انباری، با انواع اثاثیه، و ظروف آهنی و برنجی خیلی خوبی داشت. و و پشت خونه، حیاط کوچیکی با پرندگان و اردک‌ها و باغ کوچیکی پر از سبزیجات و میوه‌های تازه بود.
زن گفت:
نگاه کن! این عالیه!
 
بالا پایین