-RPR-
سطح
4
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Jun
- 4,408
- 31,270
- مدالها
- 6
او با خاطرهای زندگی میکرد که هیچک.س به یاد نمیآورد.
نه چون مهم نبود، بلکه چون هرگز گفته نشده بود.
او آن خاطره را مثل گنجی پنهان در دلش نگه میداشت.
اما گنج، وقتی دیده نشود، فقط سنگی سنگین است.
او با آن سنگ راه میرفت، بیآنکه کسی بپرسد چرا خمیده است.
هر خمیدگی، مثل تعظیم به گذشتهای بود که بیرحم بود.
او تعظیم نمیکرد، اما خمیده بود؛ و این تفاوت را کسی نمیفهمید.
و نفهمیدن، دردناکتر از نادیده گرفتن بود.
نه چون مهم نبود، بلکه چون هرگز گفته نشده بود.
او آن خاطره را مثل گنجی پنهان در دلش نگه میداشت.
اما گنج، وقتی دیده نشود، فقط سنگی سنگین است.
او با آن سنگ راه میرفت، بیآنکه کسی بپرسد چرا خمیده است.
هر خمیدگی، مثل تعظیم به گذشتهای بود که بیرحم بود.
او تعظیم نمیکرد، اما خمیده بود؛ و این تفاوت را کسی نمیفهمید.
و نفهمیدن، دردناکتر از نادیده گرفتن بود.