جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته [مرثیه بی‌مزار] اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط -RPR- با نام [مرثیه بی‌مزار] اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 604 بازدید, 32 پاسخ و 18 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع [مرثیه بی‌مزار] اثر •سونیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع -RPR-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -RPR-
موضوع نویسنده

-RPR-

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,377
31,265
مدال‌ها
6
او با خاطره‌ای زندگی می‌کرد که هیچ‌ک.س به یاد نمی‌آورد.
نه چون مهم نبود، بلکه چون هرگز گفته نشده بود.
او آن خاطره را مثل گنجی پنهان در دلش نگه می‌داشت.
اما گنج، وقتی دیده نشود، فقط سنگی سنگین است.
او با آن سنگ راه می‌رفت، بی‌آنکه کسی بپرسد چرا خمیده است.
هر خمیدگی، مثل تعظیم به گذشته‌ای بود که بی‌رحم بود.
او تعظیم نمی‌کرد، اما خمیده بود؛ و این تفاوت را کسی نمی‌فهمید.
و نفهمیدن، دردناک‌تر از نادیده گرفتن بود.
 
موضوع نویسنده

-RPR-

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,377
31,265
مدال‌ها
6
در دلش، صدایی بود که شبیه خودش نبود.
نه زن بود، نه مرد؛ فقط زخمی که حرف می‌زد.
او با آن صدا زندگی می‌کرد، چون صدای خودش را گم کرده بود.
هر شب، آن صدا را می‌شنید، بی‌آنکه بفهمد از کجاست.
شاید از گذشته‌ای بود که هرگز اتفاق نیفتاده.
شاید از آینده‌ای بود که هرگز نخواهد آمد.
او در میان این دو زمان، مثل نخِ پاره‌ای آویزان بود.
و آویزان بودن، دردناک‌تر از افتادن بود.
 
موضوع نویسنده

-RPR-

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,377
31,265
مدال‌ها
6
او آخری پارت را تحریرید، بی‌آنکه بداند پایان چیست.
نه نقطه گذاشت، نه واژه‌ای برای خداحافظی.
فقط سکوتی بود که از تمام واژه‌ها بلندتر بود.
او با آن سکوت رفت، بی‌آنکه کسی بفهمد آمده بود.
در دلش، داستانی بود که هیچ‌ک.س نخواند.
نه از بی‌سوادی، بلکه از بی‌نیازی به فهمیدن.
او فهمیده بود، اما هیچ‌ک.س نپرسیده بود.
و پرسیده نشدن، پایانِ واقعیِ هر روایت است.
پایان
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین