جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط Shahbaz با نام [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 334 بازدید, 25 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع Shahbaz
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Shahbaz
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
این رسمِ روزگار است: کسانی را که بیشتر دوست داریم، زودتر از دست می‌دهیم.

از آغوش‌های بی‌تکرار، تنها یادش می‌ماند و از خاطراتِ زیبا، گاهی غمش می‌ماند.

ما می‌مانیم و دردناک‌ترین قسمتِ جدایی، مرورِ خاطراتِ کسی که خود رفته، اما برایمان تنها یادش باقی مانده است... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
خاطره!

امان از خاطراتت...

وقتی با قلبی درگیر و شکسته، شبانه‌روز خاطراتت را در ذهن مرور می‌کردم و به دستانِ تهی‌شده‌ام از تو به تلخی می‌نگریستم.

کاش آن‌گاه که می‌رفتی، خاطراتِ تلخ و شیرینت را نیز با خود می‌بردی و به جانِ منِ بینوا رحمی می‌کردی.

من خاطراتِ بدونِ تو را نمی‌خواهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
می‌گویی حسودم!

آری، حسودم! چون تو را تنها برای خود می‌خواهم.

اگر بدانی، حتی هنگامِ تنهایی‌هایت، یا وقتی می‌خندی و رو‌به‌رویت فردِ دیگری جز من حضور دارد، چگونه آتشِ حسادت تمام جانم را فرا می‌گیرد و می‌سوزاند، دیگر بر من خرده نمی‌گیری.

در بازیِ عشق باید حسود بود؛ تو هم حسود باش!

من آن‌قدر قلبم درگیرِ مهربانی‌ات شده که حتی حسادت کردنت را نیز دوست می‌دارم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
از فاصله‌ها در متونِ ادبی بسیار یاد شده، اما من از فاصله گریزان نیستم. گاهی بدان روی می‌آورم و به سمتش مشتاقم، زیرا با وجود همین فاصله‌ها به احساساتِ عمیقی رسیدم که در نزدیکی‌هایم نرسیده بود.

گاهی فاصله‌ها نزدیک بودنِ احساسات را بهتر و بیشتر به ما می‌فهمانند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
عشق همینه... شکستن و شکست خوردن داره... نفهمیدن و قدر ندونستن داره... بی‌قراری و بی‌تابی و دلتنگی داره... اما باید باشه، چون بدون عشق زندگی معنایی نداره.

باید سهمِ خودمان را از عشق، با خوشبخت شدن بگیریم! خوشبختی، تنها مکافاتی است که ما می‌توانیم از این دنیای نامرد، به نفع خودمان کسب کنیم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
عشق هم می‌تواند سرچشمه‌ی نور باشد، هم می‌تواند با خودش دنیایی از تاریکی بیاورد؛ وقتی مسیر را درست قدم برنداری. گاهی عشق می‌تواند مثل یک بمب‌ِ اتم، زندگی آدم‌های زیادی را منفجر کرده و به نیستی بکشاند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
نمی‌شود زنانِ عاشق را قضاوت کرد؛ چرا که زنان همیشه، بیش از عقل و قلبشان تابع شرایط‌اند. و همیشه، نخستین چیزی که در راه عشق قربانی می‌کنند، احساسات و قلبشان است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
گاهی زخم خوب است؛ چون مرهم درد دارد؛ اما دردش شیرین است.
چرا از زخم خوردن بترسم؟ وقتی قلبِ زخم‌خورده‌ی من و تو ما را چنین به هم گره زد. آرزو دارم این گره تا قیامت باز نشود؛ به جهنم که زخمش هرگز بهبود نیابد!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
شادی، جادویِ عشق است که از چشمانِ من تراوش می‌کند و بر جانِ شیرین تو می‌نشیند.

چه زمانی شادی در من فوران می‌کند؟ آن‌گاه که تو را در آغوش می‌کشد!

در آغوش می‌کشمت تا بسیاری از دردهایم را درمان کنی، داروی دردهای بی‌‌درمانم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
40
156
مدال‌ها
2
به آغوشت اعتیاد دارم.

آغوشت، بزرگترین مخدرِ دنیا را در خود دارد؛ به‌گونه‌ای که بدترین دردهایم را آرام می‌کند.

مرا از داشتنش محروم نکن...
***
قربانِ حال دوست شدن؛ حلال‌تر از شیرِ مادر است و مرا از نو زنده می‌کند. بارِ دیگر و بارها و بارها قربانت می‌روم.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین