جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط Shahbaz با نام [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 583 بازدید, 38 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع [دلنوشته دلتنگی]اثر م.م.ر(shahbaz)کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع Shahbaz
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Shahbaz
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
پاییز

پاییز با هزاران رنگِ پخته و دلپذیر

پاییز و هوای دونفره‌اش

پاییز و نم‌نم باران‌های پاییزی

پاییز و بوی خیسِ خاک و برگ افتاده از درختِ زندگانی

پاییز و طعمِ ملسِ انارِ پاییزی

اکنون کامم ملس شده از ملغمه‌ی همه‌ی طعم‌هایی که چشیده‌ام.

اکنون سرد و گرم زندگانی را دیده‌ام.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
دوباره نسیمی خنک با سوزی خفیف از کنارم گذشت. باز صدای شکستن استخوان‌ِ برگ‌های زرد، سرخ و نارنجی زیر پا شنیده می‌شود.
باز هوا، هوای در آغوش گرفتن‌ها، فصلِ آوازهای عاشقانه و قدم زدن‌های طولانی زیرِ نمِ باران‌ِ پاییزی. فصلِ هزار رنگ پخته و فصل تولدِ آدم‌های پر حس و عاشق.
آمده است تا روزهای مرا رنگ کند به طیفی از نارنجی‌های مختلف. فصلِ بلوط، خرمالو و انار .
یک چیز کم است!
موسیقی، کتاب، قهوه و نشستن کنار تو، نوشیدن جرعه‌ای از قهوه و غرق شدن در کلام تو ... .
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
با من بمان تا خورشید را درونِ دستانت بگذارم. بهتر از تو چه کسی می‌تواند در آشیانه‌ی دلم لانه کند؟!
چشمانت، دنیای من و دستانت، چترِ آسمانِ وجودم، آخرین چیزی که در این دنیا می‌خواهم با من ماندن است.
کجای این دنیا بدون تو زیباست؟!

کجای این دنیا بدون تو رنگ دارد؟!

من عاشق‌ترین موجودِ زمینم تا وقتی‌که می‌درخشی در آسمانِ دلم!
با من بمان، با من بمان... .
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
تو نیستی که خاکستری روزگار را ببینی،
من از پشتِ شیشه‌ی دوده گرفته، می‌بینم
که آرامش و غرور هم‌زمان درگذر هستند.
کجای راه اشتباه شد؟! کجای قدم زدنِ ما در خیابان‌های پر پیچک زندگیمان، این‌چنین دچارِ خشکی و خزان شده؟!
تو نیستی که ببینی این اندوهِ بی‌پایان را.
تو نیستی که ببینی امیدی دیگر به سوختن و ساختن نیست!

تو نیستی و دیگر طاقتی نیست بی تو... .
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
سفر با خیالت دوست‌داشتنی‌ است.

از آن دل‌چسب‌تر سفر با خیالت در شب، با سکوت و تنهایی، فقط با حضورت در دنیایی خیال‌انگیز چرخ می‌زنم و دیگر رنجشی از دنیای واقعی بی‌وفا به دل نمی‌گیرم.

حضورِ واقعیت را از من گرفتی؛ اما این سفر رویایی خیال‌گونه را از من دریغ مدار!

بگذار در این سفر پخته شوم و بیشتر تو را بشناسم. مگر نمی‌گویند که آدم‌ها را در سفر، بهتر می‌توان شناخت؟!
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
در سرمای زمستان به دنبالِ دستانِ گرمِ تو می‌گردم.

می‌دانی چرا؟! همان دستانِ پر حرارتت به تنهایی کل وجود مرا گرم می‌سازد.

چه معجزه‌ای دارد دستانِ تو!

مرا به دلگرمی‌شان عادت بده تا سرمای وجودم مرا منجمد نکند... .
***
کاش فاصله‌ی بینِ من و تو، قد بی‌وفایی‌ام بود تا با رسیدن به تو، کلِ تنهایی‌ات را مردانه به جان می‌خریدم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
تو را باید در فصلِ بهار بوسید و با عطرِ بهارنارنجی که با مهربانی‌ات عجین شده، بو کشید. آن موقع است که جادوی عشق را درک کرده ‌و چون پروانه به دورت گشتن، مهم‌ترین مناجاتِ روزانه‌ام خواهد شد.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
دقت کردی که هر چه در دسترس باشی، بی‌ارزش می‌شوی!

گاهی انسان‌ها زورشان به آدمِ بدِ زندگیشان نمی‌رسد و حرصِ خود را بر سرِ آدمِ بی‌گناه و آرام قضیه، خالی می‌کنند.

امان از آدم‌هایی که قدرِ خوبی را ندانسته و باز برای بدی بیشتر مایه می‌گذارند.

نهایتش بد شدن آدمِ خوب نیست، او تنها سکوت کرده و خود را برای همیشه از کنارِ شخص، دور می‌کند.
 
موضوع نویسنده

Shahbaz

سطح
2
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Dec
56
269
مدال‌ها
3
آن‌گاه که در خیالم، آغوشِ تو را تصور کردم، سرم را در زیرِ حجمِ انبوهِ شانه‌ات پنهان شده دیدم، در حالی که عطرِ وجودت را به شامه می‌کشیدم.

آغوشت، جهنمِ درونِ مرا به سمتِ بهشتِ آرامش سوق می‌دهد و تمامِ دلتنگی را از جان و دلم می‌زداید.

آن را با محبت بر منِ آواره‌ی عشقت گسترده‌تر بساز تا لبریز شوم از تو...
 
بالا پایین