- Dec
 
- 102
 
- 661
 
- مدالها
 - 3
 
امروز دلم میخواهد کنارِ کسی بنشینم و از قصُه بگویم نه از غصُه،
غصُهها را جعبهای کادو کنم، بسپارم به رودخانه که رهسپارِ دریا شود.
دلم چایِ کنارِ تو را میخواهد،
چای با قندِ وجودت، کنارِ هلِ نگاهت و عطرِ زعفرانِ تنت.
تو میتوانی بهترین هدیهی خدا باشی، برای مرهم شدن بر شکستگیهای متعددِ قلبم!
	
		
			
		
		
	
			
			غصُهها را جعبهای کادو کنم، بسپارم به رودخانه که رهسپارِ دریا شود.
دلم چایِ کنارِ تو را میخواهد،
چای با قندِ وجودت، کنارِ هلِ نگاهت و عطرِ زعفرانِ تنت.
تو میتوانی بهترین هدیهی خدا باشی، برای مرهم شدن بر شکستگیهای متعددِ قلبم!