جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [آرامش پرتمنا] اثر «هانی قادری کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط آفرودیت؛ با نام [آرامش پرتمنا] اثر «هانی قادری کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,089 بازدید, 31 پاسخ و 23 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [آرامش پرتمنا] اثر «هانی قادری کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع آفرودیت؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -pariya-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

آفرودیت؛

سطح
1
 
سرپرست بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,366
7,093
مدال‌ها
3
هر آن ممکن بود این کفش‌هایش بلایی سرشان بیاید، کیف دستی کوچکش هم وسایلی ضروری و مهم را داخلش گذاشت.
چمدان را کنار در که کمد دیواری که تا آخر بود گذاشت؛ یه نفس هم از سر آسودگی کشید چون وسایلش را کامل جمع کرد، لباس‌هایش را عوض کرد و رفت روی تختش، سعی کرد ذهنش را مشغول این کنم که چه چیزهای را باید همراهش ببرد و در چمدان نگذاشته با همین فکرها بود که خوابش برد، صبح طبق معمول با صدای آلارم گوشی‌اش بیدار شد، امروز را در خانه می‌ماند، خانم آسایش امروز را به تیمشان مرخصی داده بود.
یکم سر و وضعش را مرتب کرد، لباس‌هایش را عوض کرد و از اتاقش خارج شد.
از پله‌ها پایین آمده و به سمت میز نهارخوری رفت و در آرامش صبحونه‌شان را خوردن.
به اتاقش برگشت، بلیت‌ها دست خانم آسایش بودن و باید ازش تحویل می‌گرفت، یه دوش کوتاه گرفت و مشغول اتو زدن موهایش شد موهایش موج‌دار بودن و همیشه هم دوست داشت کراتین کند ولی مادرش از اطرافیان شنیده بود که باعث آسیب موها می‌شود و اجازه نمی‌داد، او از هرکی پرسیده بود گفته بود جواب خوب گرفته است ولی خب اگه مادرش که به قول خودش نمی‌خواهد موهایش آسیب ببیند او این بالا دارد موهایش را دزدکی می‌سوزاند. اتو زدن موهایش که تمام شد، اتاقش را یکم مرتب کرد و موقع نهار مادرش صدایش زد و در کمال آرامش نهارشان را خوردن.
بعد از نهار به اتاقش برگشت و چرت بیست دقیقه‌ای زد و بعد که بیدار شد یه آبی به صورتش زده و مشغول آرایش خودش شد، لباس‌هایی که قرار بود بپوشد را اتو زد و روی تخت گذاشت که سرد شوند، وسواس زیادی به چروک لباس ها نشان می‌داد، باید به مادر می‌گفت اتوی سردی را برایش تهیه می‌کرد تا وقتی که پوشیدم تو تنم چروک نشه
 

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,401
51,467
مدال‌ها
12
نویسنده ادامه پارت گذاری را به بعد موکول کرده است
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین