جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

تکمیل شده [اروس] اثر «Yalda.Shکاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده توسط شاهدخت با نام [اروس] اثر «Yalda.Shکاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,421 بازدید, 21 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده
نام موضوع [اروس] اثر «Yalda.Shکاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
صدای بسته شدن درب اتاق را که شنید، آهی کشید، آرام، مثل هر روز و هرلحظه‌ی تنهایی خود زیر لب زمزمه کرد.
The book of love is long and boring"
No one can lift the damn thing
It’s full of charts and facts and figures and instructions for dancing
But I
I love it when you read to me
"...And you
کتاب عشق
کتاب عشق طولانی و خسته کننده است
هیچ کسی نمی‌تواند آن را حمل کند
پر شده از نمودار و قانون و اشکال و ساختار برای رقصیدن
اما من
عاشق کتاب خواندنت هستم
و تو..."

آوای گوش نوازی شعرش را با درد ادامه داد.

You can read me anything"
The book of love has music in it
In fact that’s where music comes from
Some of it is just transcendental
Some of it is just really dumb
But I
I love it when you sing to me
"...And you
"تو می‌توانی همه چیز را برای من بخوانی
کتاب عشق در خودش موسیقی دارد
در اصل، موسیقی از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد
اندکی از آن متعالی است
و اندکی از آن احمقانه است
اما من
عاشق آواز خواندن‌ات هستم
و تو..."
با استشمام تلخیِ رایحه‌ی ادکلنش، با لکنت گفت:
- ت... ت... تو؟
صدای گامی که برداشت را شنید.
- آره، منم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
ناظر کیفی کتاب
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,597
40,149
مدال‌ها
25
- پرستار گفت که هیچ‌وقت حرف نمی‌زنی... ‌.
ساکت بود و تنها در فکر این بود که شاید باز هم مثل همیشه خیالی بیش نیست؛ ولی با بوسه‌ای که روی سرش خورد از فکر در آمد. دردی در قلب خود احساس کرد ولی حرفی نزد، آهی کشید و با مکث گفت:
- برو بیرون.
لب باز کرد تا بگوید از سختی‌های که کشیده بود؛ ولی کلام دختر مهلتی برای دفاع برایش نگذاشت.
- برو بیرون، گمشو، تو... تو چرا برگشتی؟ ش... شما من رو زنده کردین که خودتون هر روز بکشین، تو... چرا برگشتی؟ حالا که نمی‌تونم دست‌هات رو بگیرم، حالا که نمی‌تونم ببینمت، چرا برگشتی؟ یادته گفته بودم بری می‌میرم؟ من مُردم، آره استیو من مُردم، وقتی رفتی روح من مُرد، الان هم که می‌بینی، نذاشتن بمیرم ولی با یه مرده هیچ فرقی ندارم، یه مرده فقط یه زبون داره که اون هم فقط توی تنهاییش می‌جنبه، برو بیرون.
- خوب شو، من به‌خاطر تو... ‌.
- خاطر من اگه برات مهم بود نمی‌رفتی، استیو، ازت خواهش می‌کنم برو... ‌.
چشمان خود را با درد بست، بوسه‌ای طولانی روی پیشانی دخترک نشاند و از اتاق خارج شد که پرستار ملیسا به سمتش آمد و گفت:
- آقای آلن گفتن این دفتر و قلم رو بهتون بدم.
دفتری مشکی با روان‌نویسی نقره‌ای رنگ، دفتر را باز کرد، در برگه‌ی اول با خطی زیبا کلمه‌ای نوشته بود. زیرلب کلمه را خواند.
EROS
***
«پایان»
شنبه
۱۴٠۱/۱۲/۲۷
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین