تکمیل شده اشعار به تلخی زمانه/آنالیS کاربر انجمن رمان بوک

[دلبر که جان فرسود از او]

عنوان: به تلخی زمانه
نویسنده: زیبا سعیدی
ژانر: تراژدی
ویراستار: M.M
کپیست: @الهه ماه :)
مقدمه:
شده دردت بشود کامی به تلخی سیگار؟
من در این دنیا دگر خام زمانه نشوم!
​

 

[اولدوز]

با سلام.
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ شعر

پس از ارسال ده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:

درخواست جلد

پس از گذشت ده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:

درخواست تگ شعر

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید در تاپیک زیر اعلام کنید:

تایپک پرسش و پاسخ تالار شعر

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک به متروکه انتقال پیدا می‌کند.

[ مدیریت تالار شعر ]​

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده دلتنگ شوی؛ اما نیابی راه‌کار؟
خنده‌دار است! من مگر جز اشک ریختن راه‌کاری دارم؟​

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده یک لحظه بمانی در میان جمعی؟
وَ به اجبار بزنی خنده‌ی فرح را به لبت؟!​

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده شب‌گرد شوی؛ اما دلت نم ندهد؟
در میان کوچه‌ها گریان و بی‌‌ایمان شوی؟​

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده دلگرم کسی باشی که سرگرمی براش؟
ناگهان فهمی؛ که نادانی و داغوان شوی‌.​

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده هیچکس نفهمد تو چه دردی داری؟
وَ به لبخندی پر از غصه تکافو کنی!

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده دلگیر کسی باشی؛ که نامش در خیالت عسل است؟
در میان ناله‌ و نفرین‌هایش یک پیاله باده را از سر دهی.

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده یادش همه‌جا باشد و تو غم خوری؟
شده در این شب مهتابی خاموش شوی؟

 

[دلبر که جان فرسود از او]

شده بی‌جان بمانی در میان کوچه‌ها؟
بیم و ترسی ناگهان بر پیکرت خالی شود؟