مجموعه اشعار اشعار خیام

[mobina01]

.
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،

خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم...

 

[mobina01]

با تو به خرابات اگر گویم راز
به زانکه به محراب کنم بی تو نماز

ای اول و ای آخر خلقان همه تو
خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز

 

[mobina01]

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته ک بر گردن او می بینی
دستی ست ک بر گردن یاری بوده است

 

[mobina01]

از دی ک گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

 

[mobina01]

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است

این دسته ک بر گردن او می بینی
دستی ست ک بر گردن یاری بوده است

 

[mobina01]

‌

چون آب به جويبار و چون باد به دشت
روزی دگر از نوبت عمرم بگذشت

هرگز غم دو روز مرا ياد نگشت
روزی كه نيامدست و روزی كه گذشت

 

[mobina01]

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زان که طُفیل خوان ناکس بودن

با نان جوین خویش حقا که به است
کآلوده و پالودهٔ هر خس بودن

 

[mobina01]

از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛

وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود،
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!؟

 

[mobina01]

یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم

شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم

 

[mobina01]

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد

می نوش که عمریکه اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد