جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار سهراب سپهری

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط مینا طویلی زاده با نام اشعار سهراب سپهری ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 8,509 بازدید, 317 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار سهراب سپهری
نویسنده موضوع مینا طویلی زاده
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط RPR"

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
دنگ دنگ

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند پی در پی زنگ

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی

منل حظه ها می گذرد

آنچه بگذشت، نمی آید باز

قصه ای هست که هرگز دیگر

نتواند شد آغاز
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
ـ غرق ابهامند
ـ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
كفش‌هایم كو،

چه كسی بود صدا زد: سهراب؟

آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ

مادرم در خواب است

و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر

شب خرداد به آرامی یك مرثیه از روی سر ثانیه‌ها

می‌گذرد

و نسیمی خنك از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد

بوی هجرت می‌آید

بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست

صبح خواهد شد

و به این كاسه آب

آسمان هجرت خواهد كرد

باید امشب بروم

من كه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت كردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

كسی از دیدن یك باغچه مجذوب نشد

هیچكس زاغچه ای را سر یك مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه یك ابر دلم می‌گیرد

وقتی از پنجره می‌بینم حوری

دختر بالغ همسایه پای كمیاب ترین نارون روی زمین

فقه می‌خواند

چیزهایی هم هست، لحظه‌هایی پر اوج

(مثلاً شاعره‌ای را دیدم

آنچنان محو تماشای فضا بود كه در چشمانش

آسمان تخم گذاشت

و شبی در شب‌ها



مردی از من پرسید

تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)

باید امشب بروم

باید امشب چمدانی را كه به اندازه پیراهن تنهایی من

جا دارد، بردارم،

و به سمتی بروم

كه درختان حماسی پیداست،

رو به آن وسعت بی واژه كه همواره مرا می‌خواند

یك نفر باز صدا شد: سهراب!

كفش‌هایم كو؟
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است . . .
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که

لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
یعنی چه؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

و عشق تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند
مانوس

و عشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان

خواهد بود
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Nilan

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
صدا کن مرا.صدای تو خوب است.صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.در ابعاد این عصر خاموشمن از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.و خاصیت عشق این است.کسی نیست،بیا زندگی را بدزدیم، آن وقتمیان دو دیدار قسمت کنیم.بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.بیا زودتر چیزها را ببینیم.ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوضزمان را به گردی بدل می‌کنند.بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.مرا گرم کن(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شدو باران تندی گرفتو سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،اجاق شقایق مرا گرم کرد.)در این کوچه‌هایی که تاریک هستند


ادامه👇
 

OVERDOS

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ممتاز
Jan
6,423
11,238
مدال‌ها
11
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش «استوا» گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
 
بالا پایین