جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار سیاوش کسرایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ام کا اچ p.r با نام اشعار سیاوش کسرایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,247 بازدید, 49 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار سیاوش کسرایی
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
پیش چشمانم در پرده اشک
خالی افتاده یکی پوکه فشنگ
که زمانی ز کمین گاهش تنگ
به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هدف می نگریست
و چه غوغاها بودش در سر
ولی از گرمی سودا سربش
ذوب شد در بازار
تا برآرند عروسکهای سربی از آن
وز باروت درونش دیری است
پاچه خیزک سازند
و خود اینک خالی
هدف تیر ملامت شده در رویایی.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
آن شب به نیمه شب
یک باره ریختند
شش نفر
کشتند
دیدند هر چه بود
شکستند هر چه بود
چیزی نیافتند
آن گاه هفت تن
از در برون شدند و چون اشک مادرم
در پرده سیاه شب و کوچه
گم شدند
اینک کنار پنجره تنهاست بیوه زن .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
عشق پرستو است
عشق پرستویی پر گشا به همه سو است
عشق پیام آور بهار دل آراست
حیف که از سرزمین سرد گریز است
روزی همراه بادهای بیابان
بال سیاه سپید سی*ن*ه پرستو
می رسد از راه
ولوله می افکند به خلوت هر کو
سر زده بر بامهای کاگلی ما
بال فرو می کشد به جستن لانه
می ریزد پایه ای به قالب یک جان
می سازد لانه با هزار ترانه
می اید می رود تلاش و تکاپوست
مرغ هیاهوگر بهار پرستوست
روزی هم در غروب سرد که روید
لاله پر گستر کرانه مغرب
چلچله ها می پرند از لب این بام
بال کشان دور می شوند از این شهر
داغ سیه می نهند بر ورق شام
قلب من ! ای گرمسیر مهر پرکن
پنجره بگشا به باغع در هم پاییز
بگشا بال و پری به تاب و تکاپوست
بگشا ! بگشا !‌ یکی فسرده پرستوست .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای در هم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟
خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
ای طفل شوخ چشم
بنما مرا به علت دیوانگی به خلق
سنگم بزن به هلهله دنبال من بیفت
بر من روا بدار سخنهای ناپسند
اما مخند بیهوده بر اشک من مخند
بر اشک من مخند که این اشک بی امان
اشک ستوه نیست ز سنگ جفای تو
اشکی است بر گرسنگی کوچه های شهر
اشکی است بر برهنگی چشمهای تو
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
پیراهنش چو فلس
تابیده بود با تن آتش گرفته اش
او ماهی رمیده ای از موج شعله بود
تنها نشست و دست تکان داد وچای خواست
سیگار می کشید
سیگار می کشید و به دریای دودها
امواج شب گرفته گیسوی درهمش
بی رنگ می شدند
چشمش نمی دوید
آن سبز سایه دار
او منتظر نبود
از گفتگوی و همهمه کافه دور بود
محو چه چیز بود تماشای لحظه ها ؟
برق نگاه آینه از کیف او دمید
ماتیک تند او
گل کرد ناگهان
در باغ دستهایش و پر ریخت بر لبش
بعد از کمی درنگ
همچون نوار عطر خوشش از برم گذشت
در پرده های دود
تک قطره های گنگ پیانو هنوز هم
از سقف می چکید .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
هر خانه را دری است
هر در به کوچه ای لب خود باز می کند
هر کوچه سرگذشت به دستآوریده را
با پیچ و تاب در گلوی شاهراه ها
آواز می کند
از راه کوچه هاست که هر تنگخانه ای
با قلب شهرها
پیوند نازکانه ای آغاز می کند
غمخانه ام پر از
آوازهای عشق
اما دریغ هر در این خانه بسته اند
اما دریغ هر رگ این کو بریده اند
پیوند ها همه
یک جا شکسته اند
در زیر سقف خویش وز همسایگان جدا
هر تنگدل ز روزنه ای مویه می کند
من از کدام در ؟
من در کدام کو ؟
من با کدام راه ؟
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستاره هاست
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
برخاست از برابرم و ایستاد
دلگیر و ملتهب
لختی چو دود و شعله به آیینه تکیه داد
دیگر بر او فضای تنی خسته تنگ بود
من سنگ سخت بودم و او آب و رنگ بود
بگذشت از میان اتاقم شتابناک
بی سایه ای به خاک
در آستان در
یک لحظه ایستاد و نگاه نوازشش
روی کتابهای من و شعرهای من
بر روی میز و قالی و گلدان و پرده ها
افسرده پرسه زد
آنگاه بی صدا
از پله ها گذشت و ز دالان عبور کرد
صد شمع صد چراغ از این خانه دور کرد
سر کردم از دریچه و در کوچه دیدمش
انبان یادهای من افکنده روی دمش
می رفت چون نسیمی و بر رهگذار او
در شام سرخ پوش
پاییزم برگ سوخته می ریخت در هوا
بستم دریچه را دل آزرده تر ز پیش
تار سپید موی نهفتم ز اینه.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,604
16,000
مدال‌ها
6
دریای دشت را
شاداب کرده شبنم و عطر گیاه خام
بر دیدگاه دامنه ای او لمیده است
چون زورقی سپید بر امواج سبزفام
قوس ز سر رمیده گوش دراز او
چونان دو بادبان
پهلو به باد داده و در راه هر نواست
اما درون دشت
هر چیزی بی صداست
از یاد برده محنت دشنام و رنج یار
از یاد برده محنت دشنتم و رنج بار
آزاد از گزند
دل داده بر نوازش گرمای آفتاب
خمیازه می کشد
با چشم نیم خواب
دم را چو باد بیزن ابریشمین کلاف
بر ساق و بر سین و دل و دست می کشد
و آنگاه عرعری
با هر چه اش که قوت و جان هست می کشد
نیشی به آٍمان
وا می کند به خنده و یک پاره از شعف
گسترده بستر علفی زرد می کند
هی غلت می زند
وا غلت می زند
تا خستگی خواب ز تن طرد می کند
شاداب از بر آمدن آفتاب و روز
می ایستد به پا
آنگه به سوی بیشه بالای تپه ها
رو می نهد به راه
آهسته گام می زند و می کند چرا
مشتاق و نازکانه لب چشمه می مکد
سیراب می شود
می بیند عکس خویش در آیینه های آب
محو نگه در آینه آب می شود
به به چه قامتی
چه زلف و ککلی
چه سی*ن*ه ای سری نگه پر صلابتی
رم می کند ز جا
ور می جهد به پا
از خش خشی که باد در آن بیشه می کند
تصویر های آینه آشفته می شوند
بعد از کمی درنگ
اندیشه می کند
ترسم چه نابجاست
ک.س نیست در کمین
این پچ پچ نسیم به انبوه برگهاست
گرگان بی حیا
دیری است کز قلمرو بی انتهای ما
یا کوچ کرده اند
یا با تفنگ سرپر ارباب یک به یک
در خون تپیده اند
در بیشه گرگ نیست
یک گرگ در تمامی دشت بزرگ نیست
رو می کند به دشت
در بادبان گوش درازش همه غرور
دل می زند به سی*ن*ه امواج عطر بیز
سنگین و پر نمود
بالا گرفته پوزه و دم را شکوهمند
سر می دهد سرود
در دشت گرگ پرور بی انتها رواست
کورا رها کنیم به آوازهای خویش
وندر درازنای شب سرد دیرپا
پر گل کنیم آتش پژمرده اجاق
این گفت و بر گرفت لب از قصه پیر ما
 
بالا پایین