جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Avaexolover با نام اشعار صائب تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,417 بازدید, 279 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار صائب تبریزی
نویسنده موضوع Avaexolover
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم

اخگر دل‌زنده‌ام، محتاج دامان نیستم

شبنم خود را به همت می‌برم بر آسمان

در کمین جذبهٔ خورشید تابان نیستم

دور کردن منزل نزدیک را از عقل نیست

چون سکندر درتلاش آب حیوان نیستم

بوی یوسف می‌کشم از چشم چون دستار خویش

چشم بر راه صبا چون پیر کنعان نیستم

گر چه خار رهگذارم، همتم کوتاه نیست

هر زمان با دامنی دست و گریبان نیستم

کرده‌ام با خاکساری جمع اوج اعتبار

خار دیوارم، وبال هیچ دامان نیستم

نیست چون بوی گل از من تنگ جا بر هیچ ک.س

در گلستانم، ولیکن در گلستان نیستم

نان من پخته است چون خورشید، هر جا می‌روم

در تنور آتشین ز اندیشهٔ نان نیستم

گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست

در سخن صائب چو طوطی تنگ میدان نیستم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم

می‌زدم بر بخت خود پایی که برمی‌داشتم

داشتم در عهد طفلی جانب دیوانگان

می‌زدم بر سی*ن*ه هر سنگی که برمی‌داشتم

زندگی را بیخودی بر من گوارا کرده است

می‌شدم دیوانه گر از خود خبر می‌داشتم

دل چو خون گردید، بی‌حاصل بود تدبیرها

کاش پیش از خون شدن دل از تو برمی‌داشتم

می‌ربودندم ز دست و دوش هم دردی‌کشان

چون سبو دست طلب گر زیر سر می‌داشتم

می‌فشاندم آستین بر رنگ و بوی عاریت

زین چمن گر چون خزان برگ سفر می‌داشتم

جیب و دامان فلک پر می‌شد از گفتار من

در سخن صائب هم‌آوازی اگر می‌داشتم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم

همان خورشید تابانم اگر در زیر پا افتم

به ذوق نالهٔ من آسمان مستانه می‌رقصد

جهان ماتمسرا گردد اگر من از نوا افتم

درین دریای پرآشوب پنداری حبابم من

که در هر گردش چشمی به گرداب فنا افتم

خبر از خود ندارم چون سپند از بیقراریها

نمی‌دانم کجا خیزم، نمی‌دانم کجا افتم

تلاش مسند عزت ندارم چون گرانجانان

عزیزم، هر کجا چون سایهٔ بال هما افتم

پی تحصیل روزی دست و پایی می‌زنم صائب

نمی‌روید زر از جیبم که چون گل بر قفا افتم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم

بی گره چون رشته گشتم، غوطه در گوهر زدم

صبح محشر عاجز از ترتیب اوراق من است

بس که خود را در سراغ او به یکدیگر زدم

شد دلم از خانهٔ بی روزن گردون سیاه

همچو آه از رخنهٔ دل عاقبت بر در زدم

آن سیه رویم که صد آیینه را کردم سیاه

وز غلط بینی در آیینهٔ دیگر زدم

چون کف دریا پریشان سیر شد دستار من

بس که چون دریا، کف از شور جنون بر سر زدم

می‌خورم بر یکدگر از جنبش مژگان او

من که چندین بار تنها بر صف محشر زدم

هر چه می‌آرد رعونت، دشمن جان من است

تیغ خون آلود شد گر شاخ گل بر سر زدم

تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت

لب ز حرف تلخ شستم، غوطه در شکر زدم

این جواب آن که می‌گوید نظیری در غزل

تا کواکب سبحه گردانید، من ساغر زدم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
دست در دامن رنگین بهاری نزدم

ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم

شبنمی نیست درین باغ به محرومی من

که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم

ساختم چون خیس گرداب به سرگردانی

دست چون موج به دامان کناری نزدم

در شکست دل من چرخ چرا می‌کوشد؟

سنگ بر شیشهٔ پیمانه گساری نزدم

گشت خرج کف افسوس حنای خونم

بوسه بر پای بلورین نگاری نزدم

به چه تقصیر زرم قسمت آتش گردید؟

خنده چون گل به تهیدستی خاری نزدم

گر چه چون شانه دو صد زخم نمایان خوردم

دست صائب به سر زلف نگاری نزدم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم

ز هیچ چشمهٔ دیگر امید آب ندارم

خوشم به وعدهٔ خشکی ز شیشه خانهٔ گردون

امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم

چرا خورم غم دنیا به این دو روزه اقامت؟

چو بازگشت به این منزل خراب ندارم

در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا

همین بس است که پروای انقلاب ندارم

مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران

درین بساط به جز پرده‌های خواب ندارم

ترا که هست می از ماهتاب روی مگردان

که من ز دست تهی، روی ماهتاب ندارم

ز فکر صائب من کاینات مسـ*ـت و خرابند

چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می‌لرزم

که بر بی‌حاصلی می‌لرزم و بسیار می‌لرزم

ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی

ز بیم چشم بد بر دیدهٔ بیدار می‌لرزم

به مستی می‌توان بر خود گوارا کرد هستی را

درین میخانه بر هر ک.س که شد هشیار می‌لرزم

به چشم ناشناسان گوهرم سیماب می‌آید

ز بس بر خویشتن از سردی بازار می‌لرزم

به زنجیر تعلق گر چه محکم بسته‌ام دل را

نسیمی گر وزد بر طرهٔ دلدار می‌لرزم

نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا

به آب روی خود چون ساغر سرشار می لرزم

ز بیکاری، نه مرد آخرت نه مرد دنیایم

به هر جانب که مایل گردد این دیوار، می‌لرزم

به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب

چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار می‌لرزم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم

همه از مار و من از مهرهٔ این مار میترسم

ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از جان

شکار لاغرم از تیغ لنگردار میترسم

خطر در آب زیر کاه بیش از بحر میباشد

من از همواری این خلق ناهموار میترسم

ز بس نامردمی از چشم نرم دوستان دیدم

اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار میترسم

ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمیترسم

که من از گردش گردون کج رفتار میترسم

بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد

ز تار سبحه بیش از رشتهٔ زنّار میترسم

بد از نیکان و نیکی از بدان بس دیده‌ام صائب

ز خار بی‌گل افزون از گل بی‌خار میترسم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم

چون گل ز حسن خلق خود آزار می‌کشم

آزاده‌ام، مرا سر و برگ لباس نیست

از مغز خود گرانی دستار می‌کشم

هر چند شمع راهروانم چو آفتاب

از احتیاط دست به دیوار می‌کشم

آیینه پاک کرده‌ام از زنگ قیل و قال

از طوطیان گرانی زنگار می‌کشم

نازی که داشتم به پدر چون عزیز مصر

در غربت این زمان ز خریدار می‌کشم

مژگان صفت به دیدهٔ خود جای می‌دهم

از پای هر که در ره او خار می‌کشم

از بس به احتیاط قدم می‌نهم به خاک

دست نوازشی به سر خار می‌کشم

صائب به هیچ دل نبود دیدنم گران

بار کسی نمی‌شوم و بار می‌کشم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
با تجرد چون مسیح آزار سوزن می‌کشم

می‌کشد سر از گریبان ز آنچه دامن می‌کشم

کوه آهن پیش ازین بر من سبک چون سایه بود

این زمان از سایهٔ خود کوه آهن می‌کشم

دانه در زیرزمین ایمن ز تیغ برق نیست

در خطرگاهی که من چون خوشه گردن می‌کشم

هر که را آیینه بی‌زنگ است، می‌داند که من

از دل روشن چه زین فیروزه گلشن می‌کشم

در تلافی سی*ن*ه پیش برق می‌سازم سپر

دانه‌ای چون مور اگر گاهی ز خرمن می‌کشم

جذبهٔ دیوانه‌ای صائب به من داده است عشق

سنگ را بیرون ز آغوش فلاخن می‌کشم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
بالا پایین