جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Avaexolover با نام اشعار صائب تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,633 بازدید, 279 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار صائب تبریزی
نویسنده موضوع Avaexolover
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم

چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم

با سی*ن*هٔ گشاده در آماجگاه خاک

بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم

بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟

با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم

پوشیده نیست خردهٔ راز فلک ز ما

چون صبح ما دوبار درین نشاه زاده‌ایم

چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما

اوراق هستیی است که بر باد داده‌ایم

ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟

آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم

صائب زبان شکوه نداریم همچو خار

چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده‌ایم

عکس خورشیدیم در آب روان افتاده‌ایم

ناامید از جذبهٔ خورشید تابان نیستیم

گر چه چون پرتو به خاک از آسمان افتاده‌ایم

رفته است از دست ما بیرون عنان اختیار

در رکاب باد چون برگ خزان افتاده‌ایم

نه سرانجام اقامت، نه امید بازگشت

مرغ بی‌بال و پریم از آشیان افتاده‌ایم

بر نمی‌دارد عمارت این زمین شوره‌زار

ما عبث در فکر تعمیر جهان افتاده‌ایم

از کشاکش یک نفس چون موج فارغ نیستیم

گر چه در آغوش بحر بیکران افتاده‌ایم

چهرهٔ آشفته حالان نامهٔ واکرده‌ای است

گر چه ما در عرض مطلب بی‌زبان افتاده‌ایم

کجروی در کیش ما کفرست صائب همچو تیر

از چه دایم در کشاکش چون کمان افتاده‌ایم؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما نقل باده را ز لب جام کرده‌ایم

عادت به تلخکامی از ایام کرده‌ایم

دانسته‌ایم بوسه زیاد از دهان ماست

صلح از دهان یار به پیغام کرده‌ایم

از ما متاب روی، که از آه نیم شب

بسیار صبح آینه را شام کرده‌ایم

سازند ازان سیاه رخ ما، که چون عقیق

هموار خویش را ز پی نام کرده‌ایم

ما همچو آدم از طمع خام دست خویش

در خلد نان پخته خود خام کرده‌ایم

چشم گرسنه، حلقهٔ دام است صید را

ما خویش را خلاص ازین دام کرده‌ایم

صائب به تنگ عیشی ما نیست میکشی

چون لاله اختصار به یک جام کرده‌ایم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم

در دست دیگران گلی از دور دیده‌ایم

چون لاله، صاف و درد سپهر دو رنگ را

در یک پیاله کرده و بر سر کشیده‌ایم

نو کیسهٔ مصیبت ایام نیستیم

چون صبحدم هزار گریبان دریده‌ایم

روی از غبار حادثه درهم نمی‌کشیم

ما ناف دل به حلقهٔ ماتم بریده‌ایم

دل نیست عقده‌ای که گشاید به زور فکر

بیهوده سر به جیب تامل کشیده‌ایم

امروز نیست سی*ن*هٔ ما داغدار عشق

چون لاله ما ز صبح ازل داغدیده‌ایم

از آفتاب تجربه سنگ آب می‌شود

ما غافلان همان ثمر نارسیده‌ایم

صائب ز برگ عیش تهی نیست جیب ما

چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده‌ایم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما رخت خود به گوشهٔ عزلت کشیده‌ایم

دست از پیاله، پای ز صحبت کشیده‌ایم

مشکل به تازیانهٔ محشر روان شود

پایی که ما به دامن عزلت کشیده‌ایم

گردیده است سیلی صرصر به شمع ما

دامان هر که را به شفاعت کشیده‌ایم

صبح وطن به شیر مگر آورد برون

زهری که ما ز تلخی غربت کشیده‌ایم

گردیده است آب دل ما ز تشنگی

تا قطره‌ای ز ابر مروت کشیده‌ایم

آسان نگشته است بهنگ، ساز ما

یک عمر گوشمال نصیحت کشیده‌ایم

بوده است گوشهٔ دل خود در جهان خاک

جایی که ما نفس به فراغت کشیده‌ایم

صائب چو سرو و بید ز بی‌حاصلی مدام

در باغ روزگار خجالت کشیده‌ایم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما گر چه در بلندی فطرت یگانه‌ایم

صد پله خاکسارتر از آستانه‌ایم

درگلشنی که خرمن گل می‌رود به باد

در فکر جمع خار و خس آشیانه‌ایم

از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را

در زندگی، به خواب و به مردن، فسانه‌ایم

چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسمان

در آرزوی یک نفس بی‌غمانه‌ایم

چون زلف، هر که را که فتد کار در گره

با دست خشک، عقده گشا همچو شانه‌ایم

آنجاست ادمی که دلش سیر می‌کند

ما در میان خلق همان بر کرانه‌ایم

ما را زبان شکوه ز بیداد یار نیست

هر چند آتشیم، ولی بی‌زبانه‌ایم

گر تو گل همیشه بهاری زمانه را

ما بلبل همیشه بهار زمانه‌ایم

صائب گرفته‌ایم کناری ز مردمان

آسوده از کشاکش اهل زمانه‌ایم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم

در کاسه سرنگونی، همچشم با حبابیم

با محتسب به جنگیم، از زاهدان به تنگیم

با شیشه‌ایم یکدل، یکرنگ با شرابیم

آن‌جاکه میکشانند، چون ابر تر زبانیم

آن‌جاکه زاهدانند، لب خشک چون سرابیم

در گوش عشقبازان، چون مژدهٔ وصالیم

در چشم می‌پرستان، چون قطرهٔ شرابیم

با خاص و عام یکرنگ، از مشرب رساییم

بر خار و گل سمن ریز، چون نور ماهتابیم

آنجاکه گل شکفته است، شبنم طراز اشکیم

آنجاکه خار خشک است، چشم تر سحابیم

چون می به مجلس آید، از ما ادب مجویید

تا نیست دختر رز، در پردهٔ حجابیم

در پلهٔ نظرها، هرگز گران نگردیم

ما در سواد عالم، چون شعر انتخابیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم

موج ریگ خشک را آب روان پنداشتیم

شهپر پرواز ما خواهد کف افسوس شد

کز غلط بینی قفس را آشیان پنداشتیم

تا ورق برگشت، محضرها به خون ما نوشت

چون قلم آن را که با خود یکزبان پنداشتیم

بس که چون منصور بر ما زندگانی تلخ شد

دار خون آشام را دارالامان پنداشتیم

بیقراری بس که ما را گرم رفتن کرده بود

کعبهٔ مقصود را سنگ نشان پنداشتیم

نشاهٔ سودای ما از بس بلند افتاده بود

هر که سنگی زد به ما، رطل گران پنداشتیم

خون ما را ریخت گردون در لباس دوستی

از سلیمی گرگ را صائب شبان پنداشتیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم

سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم

آمد چو موج، دامن ساحل به دست ما

تا اختیار خویش به دریا گذاشتیم

از جبههٔ گشاده گرانی رود ز دل

چون کوه سر به دامن صحرا گذاشتیم

چون سیل، گرد کلفت ما هر قدم فزود

تا پای در خرابهٔ دنیا گذاشتیم

از دست رفت دل به نظر باز کردنی

این طفل را عبث به تماشا گذاشتیم

صائب بهشت نقد درین نشاه یافتیم

تا دست رد به سی*ن*هٔ دنیا گذاشتیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
911
3,281
مدال‌ها
3
ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم

گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم

قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک

چون کعبه دل به چشمهٔ زمزم گذاشتیم

مردم به یادگار اثرها گذاشتند

ما دست رد به سی*ن*هٔ عالم گذاشتیم

چیزی به روی هم ننهادیم در جهان

جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم

دادند اگر عنان دو عالم به دست ما

از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم

بی‌حاصلی نگر که حضور بهشت را

از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم

صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست

بیهوده پا به حلقهٔ ماتم گذاشتیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
بالا پایین