جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Avaexolover با نام اشعار صائب تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,436 بازدید, 279 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار صائب تبریزی
نویسنده موضوع Avaexolover
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم

یوسف بی‌قیمت خود را ز کنعان می‌بریم

همچو گل یک چند خندیدیم در گلشن، بس است

مدتی هم غنچه سان سر در گریبان می‌بریم

ریشهٔ ما نیست در مغز زمین چون گردباد

رخت هستی از بساط خاک آسان می‌بریم

گر چه چندین خرمن گل را به یکدیگر زدیم

دامن و دست تهی زین باغ و بستان می‌بریم

نیست برق خرمن گل، پنجهٔ گستاخ ما

ما به جای گل ز گلشن چشم حیران می‌بریم

می‌کند منزل تلافی راه ناهموار را

ما به امید فنا از زندگی جان می‌بریم

نیست صائب بی‌غمی از وصل گل آیین ما

ما ز قرب گل چو شبنم چشم گریان می‌بریم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ما درد را به ذوق می ناب می‌کشیم

از آه سر منت مهتاب می‌کشیم

از حیف و میل، پلهٔ میزان ما تهی است

از سنگ، ناز گوهر سیراب می‌کشیم

پاکی است شرط صحبت پاکیزه گوهران

پیش از پیاله دست و دهن آب می‌کشیم!

بر خاک تشنه جرعه فشانی عبادت است

ما باده را به گوشهٔ محراب می‌کشیم

ترسانده است دولت بیدار، چشم ما

از بخت خفته ناز شکر خواب می‌کشیم

صائب به زور گریهٔ بی‌اختیار، ما

در گوش بحر حلقهٔ گرداب می‌کشیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم

محرم آیینهٔ خورشید از پاس دمیم

دست افسوس است برگ ما و بار دل ثمر

ما درین بستانسرا گویا که نخل ماتمیم

مدتی آدم گل از نظارهٔ فردوس چید

ای بهشت عاشقان، آخر نه ما هم آدمیم؟

در ته یک پیرهن، چون بوی گل با برگ گل

هم ز یکدیگر جدا افتاده و هم با همیم

برنمی‌آید ز ابر آن آفتاب بی‌زوال

ورنه ما آمادهٔ فانی شدن چون شبنمیم

روزی فرزند گردد هر چه می‌کارد پدر

ما چو گندم سی*ن*ه چاک از انفعال آدمیم

عقده‌ها داریم صائب در دل از بی‌حاصلی

گر چه از آزادگی سرو ریاض عالمیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
گردباد دامن صحرای بی‌سامانیم

هیچ ک.س را دل نمی‌سوزد به سرگردانیم

چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من

هست در وقت گرانبها سبک جولانیم

راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب

بی‌تامل می‌توان خواند از خط پیشانیم

هر کجا باشم بغیر از گوشهٔ دل در جهان

گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم

در غریبی می‌توان گل چید از افکار من

در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم

در چنین وقتی که می‌باید گزیدن دست و لب

از خجالت مهر لب گردیده بی‌دندانیم

دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو

می‌دهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم

می‌کند بی‌برگی از آفت سپرداری مرا

وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم

بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم

می‌شود معمور صائب هر که گردد بانیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم

آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم

از ما گلهٔ بی‌ثمری ک.س نشینده است

هر چند که چون بید سراپای زبانیم

بیداری دولت به سبکروحی ما نیست

هر چند که چون خواب بر احباب گرانیم

چون تیر مدارید ز ما چشم اقامت

کز قامت خم گشته در آغوش کمانیم

گر صاف بود سی*ن*هٔ ما، هیچ عجب نیست

عمری است درین میکده از درد کشانیم

موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما

آمادهٔ پرواز چو اوراق خزانیم

از ما خبر کعبهٔ مقصود مپرسید

ما بیخبران قافلهٔ ریگ روانیم

عمری است که در خرقهٔ پرهیز چو صائب

سرحلقهٔ رندان خرابات جهانیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
بده می که بر قلب گردون زنیم!

ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم

سرانجام چون خشت بالین بود

به خم تکیه همچون فلاطون زنیم

برآییم از کوچه بند رسوم

دم در بیابان چو مجنون زنیم

برآریم از بحر سر چون حباب

ازین تنگنا خیمه بیرون زنیم

به این قد خم گشته، چوگان صفت

سرپای بر گوی گردون زنیم

عرق رنگ نگذاشت بر روی ما

به قلب قدحهای گلگون زنیم

به دشمن شبیخون زدن عاجزی است

گل صبح بر قلب گردون زنیم

نیفتیم چون سایه دنبال خضر

به لبهای میگون شبیخون زنیم

دل ما شود صائب آن روز باز

که چون سیل، گلگشت هامون زنیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ما کنج دل به روضهٔ رضوان نمی‌دهیم

این گوشه را به ملک سلیمان نمی‌دهیم

خاک مراد ماست دل خاکسار ما

تصدیع آستان بزرگان نمی‌دهیم

بی‌آبرو، حیات ابد زهر قاتل است

ما آبرو به چشمهٔ حیوان نمی‌دهیم

از مفسلی، کفایت ما چون ده خراب

این بس، که باج و خرج به سلطان نمی‌دهیم

یوسف به سیم قلب فروشی نه کار ماست

از دست، نقد وقت خود آسان نمی‌دهیم

بی‌پرده عیبهای خود اظهار می‌کنیم

فرصت به عیبجویی یاران نمی‌دهیم

باشد سبکتر از همه ایام، درد ما

روزی که درد سر به طبیبان نمی‌دهیم

در کاروان ما جرس قال و قیل نیست

راه سخن به درایان نمی‌دهیم

در بزم اهل حال، لب از حرف بسته‌ایم

جام تهی به باده‌پرستان نمی‌دهیم

صائب گهر به سنگ زدن بی‌بصیرتی است

عرض سخن به مردم نادان نمی‌دهیم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
تا از خودی خود نبریدند عزیزان

چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان

چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور

رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان

دادند به معشوق حقیقی دل و جان را

یوسف به زر قلب خریدند عزیزان

دیدند که در روی زمین نیست پناهی

در کنج دل خویش خزیدند عزیزان

خارست نصیب تو ز گلزار، وگرنه

از خار چه گلهاکه نچیدند عزیزان

فقری که تو امروز به هیچش نستانی

با سلطنت بلخ خریدند عزیزان

درقید فرنگ آن که نیفتاده، چه داند

کز جسم گرانجان چه کشیدند عزیزان

صائب نرسیدند به سر منزل مقصود

تا پای به دامن نکشیدند عزیزان
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
موج دریا را نباشد اختیار خویشتن

دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن

زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت

مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن

خار دیوار گلستانم که از بی‌حاصلی

می‌کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن

خلوتی چون خانهٔ آیینه‌داری پیش دست

بهره‌ای بردار از بوس و کنار خویشتن

می‌توانی آتش شوق مرا خاموش کرد

گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن

دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن

گر بدانی حال من در انتظار خویشتن

بس که چون آیینه صائب دیده‌ام نادیدنی

می‌شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟

من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟

رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست

به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟

چون نباید به نظر حسن لطیفی که تراست

خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟

غمزه بدمست و نگه خونی و مژگان خونریز

چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟

دیده‌ای را که نمی‌شد ز تماشای تو سیر

بی‌تماشای تو، چون سیر توانم کردن؟

عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق

بیش ازان است که تحریر توانم کردن

صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو

برق را گر چه به زنجیر توانم کردن
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
بالا پایین