جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Avaexolover با نام اشعار صائب تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,392 بازدید, 279 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار صائب تبریزی
نویسنده موضوع Avaexolover
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است

چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است

از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم

دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است

خجلتی دارم که خواهد پرده‌پوش من شدن

گر چه از سجادهٔ تقوی بر و دوشم تهی است

سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس

صفحهٔ خاطر ازین خواب فراموشم تهی است

گفتگوی پوچ ناصح را نمی‌دانم که چیست

اینقدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!

گرچه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را

همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست

از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست

چون سیل درین دامن صحرای غریبی

غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست

از فرد روان خجلت صد قافله دارم

هر چند به جز درد طلب همسفرم نیست

چون آینه و آب نیم تشنهٔ هر عکس

نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست

چون غنچهٔ تصویر، دلم جمع ز تنگی است

امید گشایش ز نسیم سحرم نیست

زندان فراموشی من رخنه ندارد

در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست

صائب همه ک.س می‌برد از شعر ترم فیض

استادگی بخل در آب گهرم نیست
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

که زندگانی ده روزه زندگانی نیست

به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار

شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست

ز شرم موی سفیدست هوشیاری من

وگرنه نشاهٔ مستی کم از جوانی نیست

جدا بود شکر و شیر، همچو روغن و آب

درین زمانه که آثار مهربانی نیست

ز صبح صادق پیری چه فیض خواهم برد؟

مرا که بهره به جز غفلت از جوانی نیست

برون میار سر از زیر بال خود صائب

که تنگنای فلک جای پرفشانی نیست
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت

این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت

از شور عشق، سلسله‌جنبان عالمم

مرغی مرا ندید که آهنگ برنداشت

شد کهربا به خون جگر لعل آبدار

از می خزان چهرهٔ ما رنگ برنداشت

یارب شود چو دست سبو، خشک زیر سر!

دستی که در شکستن من سنگ برنداشت

چون برگ لاله گرچه به خون غوطه‌ها زدیم

بخت سیه ز دامن ما چنگ برنداشت

صائب ز بزم عقده‌گشایان کناره کرد

ناز نسیم، غنچهٔ دلتنگ برنداشت
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت

بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت

درین محیط پر از خون، بهار عمر مرا

به جمع کردن دامن چو داغ لاله گذشت

من آن حریف تنک روزیم که چون مه عید

تمام دور نشاطم به یک پیاله گذشت

می دو ساله دم روح‌پروری دارد

که می‌توان ز صلاح هزار ساله گذشت

نشد ز نسخهٔ دل نقطه‌ای مرا معلوم

اگر چه عمر به تصحیح این رساله گذشت

گداخت از ورق لاله، دیده‌ام صائب

کدام سوخته یارب برین رساله گذشت؟
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
از سر خردهٔ جان سخت دلیرانه گذشت

آفرین باد به پروانه که مردانه گذشت

در شبستان جهان، عمر گرانمایهٔ ما

هر چه در خواب نشد صرف، به افسانه گذشت

منه انگشت به حرف من مجنون زنهار

که قلم، بسته لب از نامهٔ دیوانه گذشت

دل آزاد من و گرد تعلق، هیهات

بارها سیل تهیدست ازین خانه گذشت

عقل از آب و گل تقلید نیامد بیرون

عشق اول قدم از کعبه و بتخانه گذشت

مایهٔ عشرت ایام کهنسالی شد

آنچه از عمر به بازیچهٔ طفلانه گذشت

یک دم از خلوت اندیشه نیامد بیرون

عمر صائب همه در سیر پریخانه گذشت
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت

تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت

تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود

از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت

داغ‌های ناامیدی یادگار از خود گذاشت

خردهٔ عمرم که چون نقد شرار از دست رفت

تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس

دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت

پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم

خویش را نشناختم، آیینه‌دار از دست رفت

عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار

تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت

عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران

تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
دنبال دل کمند نگاه کسی مباد

این برق در کمین گیاه کسی مباد

از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید

هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد

از توبهٔ شکسته، زمین گیر خجلتم

این شیشهٔ شکسته به راه کسی مباد

یا رب که هیچ دیده ز پرواز بی محل

منت‌پذیر از پر کاه کسی مباد

لرزد دلم ز قامت خم همچو برگ بید

دیوار پی‌گسسته پناه کسی مباد

در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم

بیش از شمار، جرم و گناه کسی مباد

صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه

این ابر تیره پردهٔ ماه کسی مباد
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد

هر قطره ازو در دل، دریای دگر دارد

در حلقهٔ زلف او، دل راست عجب شوری

در سلسله دیوانه، غوغای دگر دارد

در سی*ن*هٔ خم هر چند، بی جوش نمی‌باشد

در کاسهٔ سرها می غوغای دگر دارد

نبض دل بیتابان، زین دست نمی‌جنبد

این موج سبک جولان، دریای دگر دارد

در دایرهٔ امکان، این نشاه نمی‌باشد

پیمانهٔ چشم او، صهبای دگر دارد

در شیشهٔ گردون نیست، کیفیت چشم او

این ساغر مردافکن، مینای دگر دارد

شوخی که دلم خون کرد، از وعده خلافیها

فردای قیامت هم، فردای دگر دارد

ای خواجهٔ کوته بین، بیداد مکن چندین

کاین بندهٔ نافرمان، مولای دگر دارد

از گفتهٔ مولانا، مدهوش شدم صائب

این ساغر روحانی، صهبای دگر دارد
 
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد

همیشه سر به گریبان ماتمی دارد

تو مرد صحبت دل نیستی، چه می‌دانی

که سر به جیب کشیدن چه عالمی دارد

هزار جان مقدس فدای تیغ تو باد

که در گشایش دلها عجب دمی دارد!

لب پیاله نمی‌آید از نشاط به هم

زمین میکده خوش خاک بی‌غمی دارد!

تو محو عالم فکر خودی، نمی‌دانی

که فکر صائب ما نیز عالمی دارد
 
بالا پایین