جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,394 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
158371_315.jpg

مناسبت برگزاری سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، 4۹ قطعه شعر از شاعران آئینی برجسته و به نام کشور را با موضوع "حضرت علی اصغر (علیه السلام)"، به محبان آل الله (علیهم السلام) تقدیم می نماییم.
 
آخرین ویرایش:

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد جوادی:



نام تو را همینکه صدا می‌زند رباب



آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب



مثل دل پدر گلویت پاره پاره است



اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب



شد سی*ن*ه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیست



مادر بیا که باز صدا می‌زند رباب



چون در خیال خویش بغل می‌کند تو را



بوسه به زخم حلق شما می‌زند رباب



زحمت برای مادر و خلعت برای غیر



دیگر نگو که ناله چرا می‌زند رباب



قلب سکینه از غم تو تیر می‌کشد



در هرکجا که حرف تو را می‌زند رباب

 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1


حسن لطفی:
تو و تاول و گرمی آفتاب

من و فکر دلشوره های رباب

لبت تا به هم تا به هم می خورد

تمامی لشگر به هم می خورد

زبان بسته ای یا ادب کرده ای

بمیرم برایت که تب کرده ای

زدم بوسه بر صورتت جمع شد

چرا اینقدر صورتت جمع شد

به دستان بابا عرق کرده ای

به جای عمو آب آورده ای

نفسهات هر لحظه کم می شود

سرت بر سر شانه خم می شود

به چاک لبت خشک شد خون تو

چرا مانده خون زیر ناخون تو

چرا گردن مادرت زخمی است

و یا گونه ی مادرت زخمی است

به لبهای خشکت زبان میزنی

زبان را به سقف دهان میزنی

تو گفتی و گهواره جنبان شدی

شنیدی که رفتم رجز خوان شدی

تو گفتی:که اهل حرم نیستی

تو شیری کم از اکبرم نیستی

پدر روی دوشت علم می کشم

عمو نیست، بار حرم می کشم

اگر پلکهایم تکان می خورد

زمین بر سر آسمان می خورد

مگر بعد عباس علمدار نیست

برایم به میدان زدن کار نیست

دَمِ دوٌم ذوالفقار علیست

دلت قرص باشد کنار علیست

خیال تو راحت از این کار زار

که من آمدم تا در آرم دمار

کمی صبر کن تا كه من پر كنم

کجا هست خیبر که خیبر کنم

تو گفتی و گهواره جنبان شدی

شنیدی که رفتم رجز خوان شدی

ببین دست غربت به زانو زدم

و خیلی برای لبت رو زدم

چه ها با تو این تیر ولگرد کرد

تمام سرت تا تنت درد کرد

نیاورده همراه خود شیر را

رها کن پر ساقه ی تیر را

تو را روی این سی*ن*ه خواباند و ماند

تو را گرد خود تیر پیچاند و ماند

علی آرزویم بر آورده ای

سه دندان شیری در آورده ای

چنان ضربه ای روی حلقت نشاند

که یک لحظه گفتم سرت را پراند

شنیدم صدایی،دهانت شکست

گلو پیچ خورد استخوانت شکست

فقط از تو بیرون پَرِ تیر بود

تمام تو قدِ سرِ تیر بود

تو را بعد از این خنجر نی زنند

تو را با لهد بر سرِ نی زنند​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
قاسم صرافان:



تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره



من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره



همیشه وقتی «بابا آب داد»و



میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره



تا می‌بینم که بانویی به بچه‌ش



میگه: مادر بخواب! گریه‌م میگیره



اگه مردی جلو روی عیالش



بمونه بی‌جواب گریه‌م میگیره



حساب تا می‌کنم آبی که نوزاد



می‌نوشه، بی حساب گریه‌م میگیره



گلوی طفل شش ماهه چقدره؟



می‌پرسم، از جواب گریه‌م میگیره



همین که مادرم دنبال چیزی



می‌گرده با شتاب گریه‌م میگیره



اگه دیدم زنی رد میشه ظهری



به زیر آفتاب گریه‌م میگیره



جنوب وقتی میبینم خانوما رو



با روبند و نقاب گریه‌م میگیره



نشون مستیه تو شعر اما



تا مینویسم شراب گریه‌م میگیره



به سقاخونه حساسه دل من



تو صحن انقلاب گریه‌م میگیره



تا طفلی گم شده باباشو می‌خواد



اونم با اضطراب ... از حال می‌رم​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی :

هم افتاده از نیزه سرت نه



هم جا باز کرده حنجرت نه



اگر هم خواستی از نی بیافتی



فقط در پیش چشم مادرت نه



***



امان از چشمِ بین خولی



و از خون لخته های زین خولی



نداری طاقت کنج تنورش



برو هرجا نه در خورجین خولی



بگو زینب: کمی آرام بچه است



بگو با ازدهام شام، بچه است



کمی از چهره اش تغییر کرده



بگو با سنگهای بام بچه است

 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی فردوسی :

زره پوشيده از قنداقه، بي شمشير مي آيد

شجاعت ارث اين قوم است، مثل شير مي آيد



به روي دست بابا آسمان ها را نشان كرده

چقدر آبي به اين چشمان بي تقصير مي آيد!



زبانش كودكانه است و نمي فهمم چه مي گويد

ولي مي خوانم از چشمش كه با تكبير مي آيد



به چيزي لب نزد جز آه از لطف ستم، اما

نمي دانم چرا از دست دنيا سير مي آيد!



جهاني را شفاعت ميكند با قطره ي اشكي

كه از چشمش تو گويي آيه ي تطهير مي آيد



الهي بشكند دست كماندار تو اي صياد

كه آهو برَه اي شش ماهه در نخجير مي آيد



چه زخمی خورده آیا بر کجای طفل شش ماهه!؟

كه با خون دارد از اين زخم بوي شير مي آيد!

مربع

بخواب اي كودكم، لالا...، كه سيرابت كند دشمن

بخواب اي كودكم، لالا...، كه دارد تير مي آيد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
غلامرضا شکوهی:



به گاهواره ات ای هرم التهاب بخواب

تو خانه زاد غمی ، لحظه ای بخواب بخواب



تو را چو چشمهِ باران به دشت خواهم برد

بخواب در برم ای روح سبز آب بخواب



دوباره می کِشمت مثل عطر درآغوش

چو روح غنچه که جاری ست در گلاب بخواب



بخواب اگر تو نخوابی به خويش می پيچم

به روی شانه چو مويت به پيچ و تاب بخواب



تو در تمام فصول ای نجابت سرسبز

به زير خوشهِ تب دار آفتاب بخواب



اگر شقايق روحت تب بيابان داشت

چو من به وسعت رؤيای يک سحاب بخواب



بخواب اصغرم اين بار کاخ آمالت

به روی دست پدر می شود خراب بخواب



اگر سفینه خون شد تنت خدا يک روز

عذاب می دهد اين قوم را عذاب بخواب



به روح زرد بيابان قسم که اين خون ها

فکنده بر دلشان چنگ اضطراب بخواب​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علیرضا لک:





تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

هیچ ک.س حدس نمی زد که چنین سر برسد





پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟





با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره

چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد





خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت

حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟





خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی

بگذارید به سن علی اکبر برسد



دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما

دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد





شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی

شیر در سی*ن*ه بی کودک مادر برسد





زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید

تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی زمانیان:



اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى



یك روز به شكل میخ در مى آیى



امروز تو شمشیرى و فردا قطعا



درقالب یك تیر سه پر مى آیى



***



یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است



با قاعده با حساب باشى خوب است



فكر دل فاطمه نبودى اما



فكر جگر رباب باشى خوب است



***



اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه



فرق پدر و پسر نمى فهمى نه



آن روز چه قدر گریه كردم گفتم



زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟



***



ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى



این گونه سوى شاه عرب مى رفتى



آن روز كه میخ بودى اما اى كاش



از پشت در خانه عقب مى رفتى​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محسن حنیفی:

چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت



نبرد تن به تنش شد تمام بر می گشت



عموی كوچك سادات حاجی عشق است



ز طوف صاحب بیت الحرام بر می گشت



دو تا حرم كه در آغوش یكدگر بودند



امامزاده به دوش امام بر می گشت



چه می شد اینكه به او قدری آب می دادند



كه طفلكی به حرم تشنه كام بر می گشت



سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند



پدر خجل شده سمت خیام بر می گشت



دوباره یك دو قدم سوی معركه می رفت



دوباره سوی حرم یك دو گام بر می گشت



چه می شد اینكه دعای رباب را بخرند



كه تیر آمده با احترام بر می گشت



سرش به سینۀ بابا، تنش به زیر عبا



چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت​
 
بالا پایین