جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,394 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1

علی اکبر لطیفیان:

می شینه رو خاک خدا خدا میگه

گاهی وقتا حرفاشو به ما میگه

شبا وقتی یهو از خواب می پره

دستاشو تکون میده لالا میگه

***

آخه امروز تو کوچه گهواره دید

دست مادرای شام شیرخواره دید

صبح تا حالا با کسی حرف نزده

فکر کنم حرمله رو دوباره دید

***

حرمله گلشنمو ازم گرفت

گلِ رو دامنمو ازم گرفت

من اگه لالا نگم دق مکنیم

لالایی گفتنمو ازم گرفت​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
هادی ملک پور:

دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت



کسی که فکر زدن بین گفتگو انداخت



همان که دست پدر شیر خواره را می دید



چرا نگاه به باریکیِ گلو انداخت؟



نشست و... تیر میان کمان گرفت و کشید



نشست تیر و سرش را ز رو به رو انداخت



امید بود حرم آرزو به دل نشود



میان این همه امید و آرزو انداخت



تو را حسین چه ناباورانه می نگرد



که بود غنچۀ او را زِ رنگ و رو انداخت؟



تو تشنه بودی و بابا فقط برای خدا



به قوم سنگدل رو سیاه رو انداخت



تو تشنه بودی و این خشکی لبت همه را



به یاد علقمه و قصه ی عمو انداخت



حسین خون گلو را به آسمان پاشید



سپس عبای خودش را به روی او انداخت



یه پشت خیمه همین دفن کردنش بس بود



به نیش نیزه عدو را به جستجو انداخت



خدا به گریه کنان تو آبرو بخشید



و آب بود که خود را از آبرو انداخت​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مهدی مقیمی:



آمدم خیمه تا وداع کنم



دیدم از داغ آب می سوزی



بردم آبت دهم ولی دیدم



زیر این آفتاب می سوزی







کاش آبی شود مهیا تا



خجل از روی خواهرت نشوم



سعی کردم که وقت بردن تو



چشم در چشم مادرت نشوم







پشت سر را نگاه کن پسرم



جلوی خیمه ها رباب نشست



به امیدی که خیمه برگردی



آمد و زیر آفتاب نشست







من که طاقت ندارم ای گل من



که نگاهی کنم به پشت سرم



لیک حس می کنم که آمده اند



جلوی خیمه ها زنان حرم







گر چه ای کودکم نمی بینم



ذره ای رحم در دل اعدا



شاید این دفعه وضع ، فرق کند



کودک من توکلت به خدا







به رخ کودکم نگاه کنید



رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست



کوفیان إرحمو بهذالطفل



قطره ای هم برای او کافیست







خودمانیم شیرخوارهء من



کاش از شاخه ات نمی چیدند



کاش پوشانده بودمت به عبا



تا گلوی تو را نمی دیدند







وقتی می آمدیم خواهر تو



با نگاهش مرا معذّب کرد



تا تو برگردی و بخوابی باز



عمه گهواره را مرتب کرد







تو بگو من چطور پاسخ این



یک حرم ، اضطراب را بدهم



عمه با من ، علی بگو که چطور



من جواب رباب را بدهم







این گلو مثل ساقۀ گل بود



قطع کردن ، تبر نیاز نداشت



ک.س نپرسید حرمله این طفل



به سه شعبه دگر نیاز نداشت







آه ، تصمیم ، واقعا سخت است



وای اگر تیر جابجا بشود



تیر را از گلو اگر بکشم



ترسم این است سر جدا بشود







عطش آرام کرده بود تو را



تاب حرکت نبود در بدنت



حرمله با سه شعبه باعث شد



بنگرم باز دست و پا زدنت







بعد از عباس ای علی اصغر



خیمه ها را تو زیر و رو کردی



از سرِ شانه ام گرفتی پر



هوس شانۀ عمو کردی







با دودستی که غرق در خون است



اشک خود را ز گونه پاک کنم



می برم پشت خیمه ها که تو را



با دل خون درون خاک کنم







شاید این طور دشمنان دیگر



رأس تو از بدن جدا نکنند



بین سرها سر تو را شاید



لااقل روی نیزه ها نکنند







لکن از قوم کوفی و شامی



می شناسم تمام را پسرم



تو برو تا دقایقی دیگر



وعدهء ما به نیزه ها پسرم







دوست دارم به سمت خیمه روم



تا شود عمه مرهم دردم



من فقط مانده ام عزیز دلم



با چه رو سمت خیمه بر گردم​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مجید تال:



سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند



باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند



گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود



حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند



مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان



خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند



با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد



کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند



گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد



خنده های آخرش را در کجا پنهان کند..​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اصغر ذاکری:



داری مقابل پدرت راه می روی



زیبائی تو را به تماشا نشسته است



تصویر دلبرانه ای از روی ماه تو



در چشم پیرمرد چه زیبا نشسته است







هر روز لحظه لحظه ی دامادی تو را



با خود هزار مرتبه تصویر می کند



لبخندهای ماحَضر سفره ی لبت



او را چقدر سیر نمک گیر می کند







تو فکر می کنی که عصای پدر شوی



حالا که روزگار دلش را ش ک س ت ه است



تو فکر می کنی که... ولی نه، نمی شود



حالا که تیر توی گلویت نشسته است







دارد به زیر داغ تو از دست می رود



کمتر به روی دست پدر دست و پا بزن



نزدیک تر شدی به خدا روی دست او



با حنجری بریده خدا را صدا بزن







بر روی خشکی لب بابا چکیده و



شرمنده کرده قطره ی اشک تو آب را



بعد از تو تا همیشه محال است سایه ای...



... در زیر چتر خویش ببیند رباب را







پرپر، بریده حلق، به خون غوطه ور، شهید



تقصیر عشق بود اگر اینچنین شدی



ای کهنه کارعاشق ِ شش ماهه! تا ابد...



... بر حلقه های اهل محرّم نگین شدی​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علیرضا شریف:



خونابِ غم به سینۀ مادر نمی رسید



این تیرِ غیظ كرده اگر سر نمی رسید



دستِ كمی ز نیزۀ ابنِ اَنَس نداشت



بَد می بُرید، كاش كه تا پَر نمی رسید



یك قطره هم ز مهریۀ مادرِ حسین



یعنی به كامِ تشنۀ اصغر نمی رسید؟



خیلی نداشت فاصله تا خیمه ها پدر



می رفت هر چه باز به آخر نمی رسید



كاری نداشت غیرِ خجالت كشیدنش



زیرِ عبا سرش كه به پیكر نمی رسید



می مُرد در تحیُّرِ این داغِ دلخراش



زینب اگر به دادِ برادر نمی رسید



جز خنده هایِ سرخِ لب و چشمِ نیمه باز



تسكین بر آتشِ دلِ خواهر نمی رسید



نبضِ پدر شمارشِ معكوس می گرفت



نه، این گلو به بستنِ معجر نمی رسید



تیرِ سه شعبه جایِ همه سهم برده بود



چیزی به چشمِ حسرتِ لشكر نمی رسید



حقّی نداشت پشتِ حرم جستجو كند



ای كاش دستِ نیزه به اصغر نمی رسید



راحت به یك اشاره جدا می شد از بدن



این كار پس به منّتِ خنجر نمی رسید



قندِ عسل به خنده لبت باز كرده ای



در رقصِ باد دلبری آغاز كرده ای



با جبرئیلِ نیزه به معراج رفته ای



كوچكترین پیمبرم اعجاز كرده ای



این روزها برای خودت اكبری شدی



مادر مرا چقدر سرافراز كرده ای



آغوشِ من برایِ تو بهتر ز نیزه نیست؟



بالا نشسته ای و به من ناز كرده ای



آرامش تو بُغضِ مرا سرخ می كند



سوز دلم به ناخن غم ساز كرده ای



بر دستِ بینِ سلسله ام غصه خورده ای



همدردیت هر آینه ابراز كرده ای



در بُهت برده ای همگان را كه با سه پر



در آسمانِ قافله پرواز كرده ای​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد جوادی:

خندیدی و شکستم و عالم خراب شد



سهم تمام ثانیه‌ها اضطراب شد



تیری رسید و صحبت من ناتمام ماند



گفتم که آب؛ تیر برایم جواب شد



تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد



از آتش گلوی تو قلبم کباب شد



تصویر حلق پاره‌ات ای کودک شهید



در چشم‌های دخترکی تشنه قاب شد



آنجا که موج‌موج دل آب سنگ شد



آنجا که فوج‌فوج دل سنگ آب شد



تیری رسید و هستی من را به باد داد



آهنگ من بریده بریده «رباب» شد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1


وحید قاسمی:



چشمهایت به کربلا فهماند



مسـ*ـت بودن به قیل و قال که نیست



ظهر روز دهم نشان دادی



مرد بودن به سن وسال که نیست







یل شش ماهه ای،عجیب که نیست!



نوه یِ حیدری، جگرداری



بی جهت حرمله سه شعبه نساخت!



با عمو می پری،جگرداری







گریه هایت برای آب نبود



پدرت را غریب می دیدی



تا که پلک تو را عطش می بست



خواب شیب الخضیب می دیدی







حنجرت را بهانه می دیدند



بغض ِشان جنگ با علی دارد



کوفه با دیدنت هراسان گفت:



چقدرکربلا علی دارد!







خورجینی که درخیالِ خودش



سود خلخال ها کلان تر بود



ازهیاهویِ نیزه ها فهمید



از پدر هم سرت گران تر بود







رفتی از نیزه سر درآوردی



بین سرها،سری درآوردی



ناقه ی عمه را حجاب شدی



وقتی ازسایه معجر آوردی​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1

سید هاشم وفایی:



چه رازی به میقات خون دیده ای تو



که از طفلی احرام پوشیده ای تو



توئی آخرین ماه رخشندۀ من



که در این شب تار تابیده ای تو



به سرخی خون گلوی تو سوگند



به طفلی خدا را پرستیده ای تو



چه غم گر که گلچین تو را کرد پرپر



گل از باغ فیض خدا چیده ای تو



ز چشمم چرا چشم خود بر نداری



چه در چشمۀ چشم من دیده ای تو



ز سوز عطش لحظه ای را نخفتی



در آغوش من از چه خوابیده ای تو



همه لاله ها در غمت گریه کردند



ندانم به روی که خندیده ای تو



برای سؤالت جوابی ندارم



زمن آنچه با خنده پرسیده ای تو



قسم بر وفائی که داری، زخونت



به دین خدا جلوه بخشیده ای تو​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1

محمد جواد پرچمی:



هرکس برای توبه محکم نیت نداشت



اشک و دعای نیمه شبش کیفیت نداشت



شیطان ز شش جهت طرفم حمله میکند



یارب کمک عبادت من امنیت نداشت



من مستحق مغفرت اصلا نبوده ام



بخشید، چون برای خودش خوبیت نداشت



جان خودم که همت من عبد بودن است



اما چه سود نیت من فعلیت نداشت



آن عاشقی به قرب خدایش رسید که



کاری به کار جمعیت و کمیت نداشت



آن کثرتی خوش است که خلوت بیاورد



اهل سحر، کمیل علی جمعیت نداشت



افطار من به فکر فقیری نبود وای



خاکم به سر که روزه من ماهیت نداشت



دل را به سمت مقصد خوبی نمی برد



آن عالمی که جلوه ربانیت نداشت



با چند التماس دعا گیج میشود



در سیر خویش عابد اگر ظرفیت نداشت



در سرگذشت حر ریاحی برو ببین



صاحب نفس نمی شد اگر تربیت نداشت



مدیون گردگیری یار است این دلم



بین غبار آینه شفافیت نداشت



من با علی به بندگی ام فخر می کنم



که جز علی عبادت حق تولیت نداشت



در اصل کعبه تا به ابد ملک حیدر است



وقتی نجف به غیر خدا ملکیت نداشت



من بی حسین سوی خدا هم نمی روم



بی روضه ذکر و ادعیه جذابیت نداشت



**



کف می زدند دور و بر حرمله سپاه



شش ماهه را زدن به خدا تهنیت نداشت



رو زد حسین حرمله اما سه شعبه زد



این نانجیب ذره ای انسانیت نداشت​
 
بالا پایین