جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,323 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
غلامرضا سازگار

ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟

پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من

بگذار تا زنم به گلوی بریده‌ات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من

ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من

زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من

ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را
او را نگیر این‌همه در بر حسین من

برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من

من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من

گر بی‌تو می‌روم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من

«میثم» ز سوز سی*ن*ه ی ما شعله می‌کشد
دستش بگیر در صف محشر حسین من
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
نیر تبریزی

آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود
شورش روز قیامت به جهان بر پا بود

خصم چون دایره گرد حرم شاه شهید
در دل دایره چون نقطه ی پا بر جا بود

جان به قربان ذبیحی که به قربان گه دوست
با لب تشنه روان می شد و خود دریا بود

تو مپندار که شاهنشه این درگه رزم
در بیابان بلا بی مدد و تنها بود

انبیا و رُسُل و جن و ملایک هر یک
جان به کف در بَرِ شه منتظر ایما بود

پرده پوشان نهان خانۀ ملک و ملکوت
همه پروانۀ آن شمع جهان آرا بود

در همه مُلک بلا نیست به جز ذکر حسین
قاف تا قاف جهان، صوت همین عنقا بود
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان



داری عقیله خواهر من گریه می کنی؟

آیینه برابر من گریه می کنی



از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی



دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی



امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی



امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی



بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت

تنها به روی سی*ن*ه صحرا نبینمت



امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو

شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت



می ترسم از نگاه به گودال آن طرف

دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت



غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد

من نذر کرده ام که به نی ها نبینمت



امشب برای من تو دعا کن که شام بعد

بی سر به روی دامن زهرا نبینمت​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
وحید قاسمی



با اين شتاب فكر كنم سر مي آورد

با اين شتاب،حوصله را سر مي آورد



مي تازد و غنيمت جنگ غروب را

از چنگ سي هزار نفر، در مي آورد



حس مي كنم كه داخل خورجين غصبي اش

يك باغ سيب سرخ معطر مي آورد



سرمست سود دادوستدهاي كربلاست

دارد چقدر چادرو معجر مي آورد



نرخ طلاي كوفه سقوطش مسجل است

از بسكه گوشواره و زيور مي آورد



دود و تنورروشن و عطري شبيه عود

اينجاي روضه داد مرا در مي آورد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
مهدی محمدی



چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت

تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت



به جای آن همه تیری که بر تنت آمد

لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت



صدای حرمله می آمد و نوای رباب

کنار نیزه طفلش زهوش مادر رفت



حرم در آتش دختر نفس نفس میزد

نگاه ها پی غارت به سمت دختر رفت​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان



نزدیك مغرب است خدایا چه می شود؟

كشتی شكست خورده دریا چه می شود؟



از لاله های خون جراحات زخم عشق

مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود



با چكمه های بند نبسته رسیده شمر

با زخمهای سی*ن*ه بابا چه می شود



قاتل ز بس برید از نفس فتاد

ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
قاسم صرافان



هفت آسمان حجاب شد و پرده را کشید

اما تمام حادثه را مادر تو دید



وقتی غریب دید تو را باورش نشد

هی چند بار دست به چشمان خود کشید



باور نداشت مادرِ دریا، حسین او

تنها عقیق با دو لب تشنه می‌مکید



با زینبش دوید که: یک لحظه صبر کن

یک بوسه از گلوی لطیفت دوباره چید



بارید اشک در پی باران سنگها

سیلی به روی می‌زد و انگشت می‌گزید



خون تا محاسنت خبری سرخ برد و بعد

لبهای پیرهن که به پیشانیت رسید،



افتاد چشم مادرت ـ ای وای ـ همزمان

با چشم حرمله به همان نقطه سفید



با تیر قلب نازک او هم دوباره سوخت

گویی دوباره داغیِ میخ دری چشید



قلبت فقط حریم خدا بود و تیر او

اینبار «یا لطیف» ترین سی*ن*ه را درید



غوغا به پا شد و وسط تیر و نیزه‌ها

تنها صدای ناله و افتادنی شنید



آمد صدای گام نفسگیر و تیره‌ای

رنگش پرید و با دل زینب دلش تپید



با چشم خون گرفته و با چکمه‌ای سیاه

خنجر کشیده بود و به سمت تو می‌دوید



شیون کنان زنی لب گودال قتلگاه

می‌بست رو به منظره چشمان نا امید



از روی مهربانت اگر شرم کرده بود

از پشت ظالمانه سرت را چرا برید؟



با چشم بسته فاطمه فریاد می‌کشید

ای وای میوه‌ی دل من تشنه شهید



دیگر ندید جسم تو را زیر پای اسب

نوری یگانه دید، به الله می‌رسید​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد بابامیری



سر می کشد در حنجری آتش گرفته

غمناله های خواهری آتش گرفته



اینجا کبوتر بچه ها را یک کبوتر

پیچیده در بال و پری آتش گرفته



فریاد عصمت شعله می گیرد دمادم

از تار و پود معجری آتش گرفته



بشتاب زینب ! درمیان شعله ها باز

دامان طفل دیگری آتش گرفته



آنسوی فریاد عطش صد حنجره دارد

در لای لای مادری آتش گرفته



از داغ این آلاله های غرقه در خون

هر گوشه چشمان تری آتش گرفته



قرآن تلاوت می کند فرزند قرآن

از روی نیزه با سری آتش گرفته



پیش نگاه خسته ی پروانه ، شمعی

افتاده بر خاکستری آتش گرفته



بی شک تمام این وقایع ریشه دارد

در ارتفاعات دری آتش گرفته​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
یوسف رحیمی



در اين غروب غريبي ببين کواکب را

به نيزه ها سر زخميّ نجم ثاقب را



بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

حديث غربت زينب، بخوان مصائب را



چرا عزيز دلم «هَل أتَي» نمي خواني

ببار جرعه اي از کوثر مناقب را



بخوان «وَلِيُّکُمُ الله» را پناه حرم

بگو حکايت اين مردمان غاصب را



براي تسليت خاطر «ذَوِي القُربَي»

ز تازيانه و سيلي ببين مواهب را



بخوان «لِيُذهِبَ عَنکُم» شکوه غيرت من

که دور سازي از اين کاروان اجانب را



مسيح خستة من ندبة أنا العطشان

به خون نشانده دل بيقرار راهب را



لب مقدس قرآن و خيزران بوسه!

و «أم حَسِبتَ» بخوان اين همه عجائب را



بيا شبي به خرابه بياوري با خود

براي دخترکت ليلةُ الرغائب را



هنوز بر لب تو بغض «أيَّ مُنقَلبٍ»

به انتظار نشسته غريب غائب را​
 
بالا پایین