جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

{اطلسِ زوال} اثر •ریپِر کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آثار درحال ویرایش توسط نهـنگـ با نام {اطلسِ زوال} اثر •ریپِر کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,859 بازدید, 32 پاسخ و 35 بار واکنش داشته است
نام دسته آثار درحال ویرایش
نام موضوع {اطلسِ زوال} اثر •ریپِر کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع نهـنگـ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
Negar_1760825451783.jpg
به نام سکوتی که فریاد می‌زند
اثر: اطلسِ زوال
به قلم: سونیا ریپر
ژانر: عاشقانه، تراژدی
عضو دفتر نظارت ادبی یکم

دیباچه:
این اوراق، نقشه‌هایی‌اند که از فروریختن تدریجی قله‌ای حکایت دارند؛ نه کوهی از سنگ، بلکه شاه‌تیرِ هستیِ دلداده‌ای که زیر بار سنگینیِ فقدانی ابدی خم شده است. «اطلس زوال» نامِ مرزِ مابینِ «بودن» و «هرگز نخواهد شد» است؛ جایی که هر نفس، ادای دین به خاطراتی است که دیگر هیچ انعکاسی در واقعیت ندارند. این تراژدی، پژواکِ سکوتی است که پس از فرود آمدنِ پرده‌ی نهاییِ یک عشقِ محال، بر صحنه‌ی روح باقی می‌ماند.
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,239
12,876
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
آسمانِ درونم، مَفرِغی از ابرهای خاکستریِ متراکم است؛ تو، شهابِ گذری بودی که مسیرِ ابدیتِ مرا تغییر دادی.
این دل، دیگر نه قلب است، که کُنجی از خراباتی متروک و مهجور؛ جای خالی‌ات، زلزله‌ای خاموش در زیرِ بنیادهایم برپا کرده است.
واژگان در برابر این حجمِ اضمحلال، خلع سلاح شده‌اند؛ سکوت، تنها زبانی است که توانِ بیانِ این گسستِ عظیم را دارد.
هر صبح، تکرارِ اندوهم را در آینه‌ی بخارگرفته‌ی پنجره می‌بینم؛ شبحی مَحو از کسی که می‌دانست پرواز ممکن نیست.
ما، دو نُتِ متضاد در یک سمفونیِ ناتمام ماندیم؛ هارمونیِ محال که در اوجِ نغمه‌اش، ناگزیر به گسست گردید.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
خاطره‌ی تو، چون بلورِ آغشته به سم، در شریان‌هایم جاری است؛ شیرینیِ محض که مرگِ تدریجیِ حس‌ها را به ارمغان آورد.
آن وعده‌ها، چون اوراقِ زرینِ نقشه‌های گنجی بودند که هرگز مسیرشان به سرچشمه‌ی واقعیت نرسید.
من، معمارِ ویرانه‌ای هستم که خود ستون‌هایش را با شوقِ دیدارت بنا نهاده بودم؛ اکنون، سایه‌ها بر ستون‌ها حکمرانی می‌کنند.
کلماتِ ناگفته‌مان، در عمقِ چاله‌های مریخیِ سی*ن*ه‌ام مدفون گشته‌اند؛ غباری از فرصت‌های سوخته و برباد رفته.
این انزوا، نه انتخاب، که عزلتی اجباری پس از فرود آمدنِ فرشته‌ای است که نهایتاً بال‌هایش از جنسِ هوای سرد بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
زمان، اکنون مانند رمل‌هایی از جنسِ خاکستر است؛ از میانِ مشتِ بسته‌ام جاری می‌شود، بدونِ این‌که ذره‌ای از وزنش کاسته شود.
چشمانت، دو افقِ غیرقابل دسترسی بودند که کشتیِ امیدم را به صخره‌ی «مجبوریم» کوبیدند و شکستند.
هر شب، در برزخِ پلک‌هایم، صحنه‌ی وداع را بازبینی می‌کنم؛ نقطه‌ای که تقاطعِ دو مسیرِ متضادِ سرنوشت ما بود.
تو، همان سُندسِ ابریشمینِ آرزویی بودی که زیرِ دستم، تابِ فشارِ این جهانِ سخت را نیاورد و پاره شد.
من، بازمانده‌ی طوفانی هستم که در آن، جزیره‌ی امنِ دلم، در گستره‌ی اقیانوسِ نیستی، تنها شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
چگونه می‌توان با شبحی از جنسِ نورِ ماه، زیرِ سقفِ این روزمرگیِ خشن، دیوار کشید و ادامه‌ی زیستن را توجیه کرد؟
عشقِ ما، مانند یک اِستراتوسفرِ زیبا بود که به نقطه‌ی تعلیقِ خود نرسید و در لایه‌های زیرینِ جو سوخت.
حسرت، اکنون تارهای عنکبوتیِ نامرئی‌ست که هر حرکتم را در این تالارِ خالی، مقیّد می‌سازد.
این قلب، مَخزنی از انرژیِ پتانسیلِ ابراز نشده است؛ انباری از بوسه‌هایی که هرگز به مقصد نرسیدند.
تو، پارادوکسِ شیرینِ وجودم بودی؛ معادله‌ای که حل‌نشدنی‌اش، تنها راهِ ادامه‌ی معادلاتِ بعدی بود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
تلاطمِ این روح، شبیه به نوسانِ یک آونگِ سنگین است که هرگز به مرکزِ آرامشِ خود بازنمی‌گردد.
نامت، همچون مُهری بر صحیفه‌ی خاموشِ اعتقاداتم حک شده است؛ یادگاریِ تلخ از ایمانی که خدشه‌دار شد.
می‌اندیشم، شاید ما برای همدیگر، تنها یک «احتمالِ درخشان» در یک فرمولِ پیچیده‌ی کیهانی بودیم.
این اشتیاقِ زجرآور، همچون شعله‌ای محبوس در فانوسی شکسته است؛ نور دارد، اما دیگر محافظی برای تابیدن ندارد.
من، نقاشی‌ام که رنگ‌های زنده‌اش را تنها برای ترسیمِ چهره‌ی تو هدر دادم؛ اکنون قلمم از حرکت بازایستاده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
تداومِ زندگی، اصراری بی‌مورد بر ادامه‌ی یک روایت است که فصلِ اصلی‌اش، با بستنِ چشم‌های تو پایان یافت.
جهان، پس از رفتنت، تنها یک فضایِ خالیِ عظیم شد؛ خلأیی که با هیچ شکوهی پُر نمی‌شود، حتی شکوهِ ستارگان.
گوش‌هایم، هنوز منتظر طنینِ نامی هستند که دیگر هرگز در این وادیِ سکون، پژواک نخواهد یافت.
این جدایی، نه یک پایان، که یک «انفصالِ ترمودینامیکی» بود؛ انرژیِ عشق، بدونِ امکانِ بازگشت، تلف شد.
اطلسِ زوال، بر شانه‌های من سنگینی می‌کند؛ اطلسی که تمامیِ نقشه‌های محقق نشده‌ی عشقِ ما را بر دوش دارد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
هر سایه‌ای که در این اتاق می‌لغزد، قامتِ تو را به وهم می‌کشد؛ سرابی موقت در کویرِ این بیداریِ تلخ.
این روزها، شبیه به ورق‌های خط‌خورده‌ی یک دفتر خاطراتِ قدیمی‌اند؛ هر برگ، یادآورِ سطری است که هرگز نوشته نشد.
من، اکنون ماهی‌ام که از آبِ خاطراتت بیرون کشیده شده‌ام؛ خشکیِ وجودم، گواهِ فقدانِ دریای امنِ توست.
عشقِ ما، یک شهاب‌سنگِ پرنور بود که در جوِ روزمرگیِ سنگین، تحلیل رفت و اثری از آن باقی نماند.
دلم، همچون زیگوراتی فرسوده است؛ هر پله‌اش، خاطره‌ای از قدم‌های محالِ مشترک ما را بر خود حمل می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

نهـنگـ

سطح
5
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار ارشد
گوینده انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
4,951
35,353
مدال‌ها
10
صبر، رذیلانه‌ترین فضیلتی است که به اجبار بر روحم تحمیل شده؛ تحملِ دائمیِ فقدانِ تو را باید تمرین کرد.
اگر می‌توانستم، زمان را به عقب می‌بردم و آن لحظه‌ی دیدار را از تار و پودِ هستی می‌شکافتم و پنهان می‌کردم.
هر کلمه‌ای که می‌نویسم، تلاشِ نافرجامی است برای به دام انداختنِ سایه‌ی تو در دامانِ این کاغذهای سفید.

گونه‌هایم، دیگر به اشک عادت کرده‌اند؛ اشک، تنها سِرُمِ حیاتیِ این کالبدِ سوخته است.
تو، مَثَلِ یک پدیده‌ی کوانتومی بودی؛ در چندین حالتِ ممکنِ خوشبختی، اما در نهایت، هیچ‌کدام مشاهده نشد.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین