- Jun
- 276
- 2,661
- مدالها
- 2
ما هم نمیتونستیم جنازه رو به قانون نشون بدیم چون خودمون گیر میافتادیم؛ خب تا اینکه برگشتیم ایران و تو رو دیدم. توی نگاه اول یه چیزی توی دلم جنبید ازت خوشم اومده بود. به بهونه اینکه منشی باشی آوردمت که نزدیکم باشی و این باعث شد بیشتر وابسته و علاقهمند بشم بهت تا اینکه اون دفترچه خاطرات رو دیدم. اونجا ازت متنفر شدم، اونجا گفتم بچرخ تا بچرخیم ولی خب سام و آرمان زیادی موی دماغ میشدن. من هم دیگه کوتاه اومدم و بهجای انتقام از تو گفتم سهام شرکت نروژ رو بگیرم. خب چه کنم و چیکار کنم تا اینکه فهمیدم نقطه ضعفش تویی.
و بعد برگشت سمت سام و آهسته گفت:
- اون پوشه رو میبینی؟ برگههای داخلش رو امضا کن پریسا رو ببر.
سام: شرکتی که اینجا هست برای تو هست. سهام نروژ نصف این شرکته برای چی میخوایش؟
مانی: چون پدر خوب میدونست همون نصف چقدر با ارزشه از اول هم مشخص بود به من اطمینان نداره.
سام پوزخندی زد:
- حق داشته چون واقعاً یه لاشخور بودی و هیچکَس خبر نداشت.
مانی آهسته خندید:
- برو امضا کن.
سام: مگه اینکه بمیری برات امضا کنم.
مانی به سمتم اومد و تفنگ رو روی سرم گذاشت:
- ولی فکر کنم اگه این کوچولو بمیره تو امضا میکنی.
سام: یک تار مو... فقط یک تار مو از سرش کم بشه اونوقته که زندگیت رو سیاه میکنم.
مانی قهقهایی زد و تفنگ رو بیشتر فشرد پشت سرم و آهسته گفت:
- تو چقدر بدبختی سام.
و بعد برگشت سمت سام و آهسته گفت:
- اون پوشه رو میبینی؟ برگههای داخلش رو امضا کن پریسا رو ببر.
سام: شرکتی که اینجا هست برای تو هست. سهام نروژ نصف این شرکته برای چی میخوایش؟
مانی: چون پدر خوب میدونست همون نصف چقدر با ارزشه از اول هم مشخص بود به من اطمینان نداره.
سام پوزخندی زد:
- حق داشته چون واقعاً یه لاشخور بودی و هیچکَس خبر نداشت.
مانی آهسته خندید:
- برو امضا کن.
سام: مگه اینکه بمیری برات امضا کنم.
مانی به سمتم اومد و تفنگ رو روی سرم گذاشت:
- ولی فکر کنم اگه این کوچولو بمیره تو امضا میکنی.
سام: یک تار مو... فقط یک تار مو از سرش کم بشه اونوقته که زندگیت رو سیاه میکنم.
مانی قهقهایی زد و تفنگ رو بیشتر فشرد پشت سرم و آهسته گفت:
- تو چقدر بدبختی سام.
آخرین ویرایش توسط مدیر: