جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار امیر معزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام امیر معزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,620 بازدید, 217 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع امیر معزی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است


تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است


تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
کوی ازو حون‌گلبببتان و خانه زو چون‌کلسن است


همچو فَرخارست مجلس تا که او در مجلس است
همچو کشمیرست برزن تا که او در برزن است


چون ببینی چشم او گویی شکفته نرگس است
چون ببینی روی او گویی دمیده سوسن است


سوسنی دیدی که گردش شاخه‌های سنبل است
نرگسی دیدی که گردش نوکهای سوزن است


سنگ بر دل بندم اندر عشق آن زرین‌کمر
زانکه همواره به زیر سنگ او دست من است


او ز من منت ندارد گرچه او را شاهوار
طوق زرین هر شبی از د‌ست من در گردن است


هر کسی را رشک باشد بر بت معشو‌ق خویش
رشک من دایم بر آن سنگین دل سیمین تن است


دشمنی جویم همی با آنکه او را هست دوست
دوستی‌ گیرم همی با آنکه او را دشمن است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
حور دیدارست لیکن بر سر دیدار او
سِحر هاروت است و کَید و فتنهٔ اهریمن است


تیر مژگانش همی ناگاه بر د‌ل بگذرد
راست‌ گویی نیزهٔ اسپهبد شیر اوژن است


در جهان اسپهبد شیر اوژن از روی هنر
خسرو عالی اعلی شهریار قارن است


رکن اسلام و علاء دولت و شمس ملوک
آن ‌که د‌ر مردی فزون از رستم و از بیژن است


نامور قطب‌المعالی آن که اندر صلح و جنگ
مهربان چون اردشیر وکینه ‌‌کش چون بهمن است


گاه بخشش هر که بیند شخص او گوید مگر
آفتاب اندر قبا و بحر ‌در پیراهن است


قاصد فتح و ظفر را موکب او مقصد است
گوهر عز و شرف را مجلس او معدن است


نرم شد با او فلک گر با همه ‌ک.س سرکش است
رام شد با او جهان‌گر با همه‌ک.س توسن است


سیرت او گردن ایام را چون زیور است
همت او تارک اَجرام را چون ‌گرزن است


کرد نتوانم برابر کوه را با حلم او
زانکه در میزان حلمش ‌کوه سنگ یک من است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
در جحیم از بهر بدخواهان او بادافره است
د‌ر بهشت از بهر مداحان او پاداشن است


چون‌ کمان گیرد اجل با تیر او در معرکه است
چون‌ کمین سازد ظفر با تیغ او در مکمن است


جوشن‌گردان چو غربال است از زوبین او
مِغْفَر جنگ‌آوران با گرز او چون هاون است


پیش زوبین سپاه او سر اعدای او
راست‌ گویی پیش مرغان دانه‌های ارزن است


اسب او را باد خوان وکوه دان از بهر آنک
کوه شکلی بادپای و بادپایی‌ کُه‌کَن است


فتح زاید روز رزم از تیغ‌ گوهر دار او
تیغ ‌گوهردار او گویی به‌ فتح آبستن است


هست ‌در آهن به ‌صنع ایزدی باس شدید
زآنکه زوبین و رکاب و تیغ او از آهن است


ای بلند اختر سپهداری که پیش شهریار
نام تو اسپهبد شیر اوژن وگرد افگن است


دشمنت را چون توانم ‌گفت خرمن سوخته
کز نیاز و تنگدستی دشمنت بی‌خرمن است


از وفاقت در وثاق نیکخواهان هست سور
وز خلافت در سرای بدسگالان شیون است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
در سر خصم تو مغفر معجرست از بهر آنک
در صفت مردست لیکن در هنر همچون زن است


هست واجب مدح تو کز جملهٔ اسپهبدان
سیرت تو مُستَفاد و رسم تو ‌مُستَحسَن است


روشنی باشد همی از مدح تو روح مرا
روح من ‌گویی چراغ و مدح تو چون روغن است


عیب نتوان کرد بر مدحی‌ که من ‌گویم تو را
کانچه در مدح تو گویم خالی از زرق و فن است


می ستان از ماه دیبا روی‌ کاندر بوستان
نه چمن دیبا لباس و نه هوا دیبا تن است


گر زمین و کوه پرکافور شد نشگفت از آنک
برف چون ‌کافور سوده ابر چون پرویزن است


نیست اکنون وقت صحرا و شکار و تاختن
موسم کاشانه و آسودن و می خوردن است


آتشی ‌باید که پوشاند هوا را عکس او
جامه‌ای کان را گریبان ماه و ماهی دامن است


آن‌که شاه‌ گوهران است و جزای کافران
تحفهٔ ماه دی و ریحان ماه بهمن است


لون او گه زرد و همچون زعفران و شنبلید
رنگ او گه سرخ و همچون ارغوان و روین است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
اخگر او زیر خاکستر تو گویی از قیاس
مبرم و شعر خلوقی زیر شعر ادکن است


تا همی هر شب چو بینی لون و شکل اختران
چرخ را گویی به روز اندر هزاران روزن است


تا همیشه اهرمن را هست ماوا در سقر
تا که در خُلد برین روح‌الامین را مسکن است


اهرمن روز و شب از پیرامن تو دور باد
زانکه سال و مه تو را روح‌الامین پیرامن است


از نوای چنگ و بربط بزم تو خالی مباد
تا خروش چنگ ساز و غلغل بربط زن است


باعث‌ کار صبوحت باد وقت صبحدم
بانگ آن مرغی که او میخوارگان را مُؤذن است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
از زین‌ دین عراق و خراسان مزین است
این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است


حاجت نیایدش به‌ دلیلی و حاجتی
کاقبال او شناخته چون روز روشن است


بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ
کاورا ز مهر و ماه‌ گریبان و دامن است


با دوستان گنبد دوار هست دوست
با دشمنانش کوکب سَیّار دشمن است


از خصم ایمن است‌ که پشت و پناه او
شاهنشه سپه‌شکنِ دشمن افکن است


آتش ز بیم آنکه بسوزد ز خشم او
ترسیده و گریخته در سنگ و آهن است


از بهر مهر و خدمت او کهترانش را
تن عاشق روان و روان عاشق تن است


شعری که من به حضرت او عرضه کرده‌ام
در شرق و غرب تا به‌ قیامت مدون است


من‌ گفتم آنکه بر دل او بود گاه مدح
او نیز آن کند که در اندیشهٔ من است


کارش به کام باد و جهانش مدام باد
زیرا که عالمی به جما‌لش مزین است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
تا هست جهان دولت سلطان جهان است
وز دولت او امن زمین است و زمان است


عدلش سبب ایمنی خُرد و بزرگ است
جودش سبب زندگی پیر و جوان است


از دولت او در همه آفاق دلیل است
وز نصرت او در همه اسلام نشان است


دریا دل وگوهر سخن و صاعقهٔ تیغ است
باران سپه و بحر کف و برق سِنان است


لشکر شکن و تیغ زن و شیر شکارست
دشمن شکن و مال ده و ملک ستان است


ای شاه جهان هرچه تورا کام و مرادست
تقدیر و قضای مَلَک‌ُالعَرش چنان است


چندین شرف و جاه که ایزد به‌ تو دادست
گر برشمرم برتر ازین وهم و گمان است


هر دولت و نصرت که خبر بود ز شاهان
در مشرق و مغرب همه امروز عیان است


در خشم تو بیم است و به عفو تو امیدست
از مهر تو سودست وز کین تو زیان است


در مصر ز شمشیر تو آشوب و نفیر است
در روم ز پیکان تو فریاد و فغان است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
با عدل تو بر خلق گشادست دَرِ امن
بس شاه که در خدمت تو بسته میان است


از آتش تیغ تو برفت آب مخالف
وز باد سر خصم تو در خاک نهان است


ازکِلک و بَنان تو دل خلق بنازد
گویی اَمَل خلق در آن‌ کلک و بنان است


وز تیر و کمان تو همی خصم بنالد
گویی اجل خصم تو آن تیر و کمان است


خورشید زمینی تو و هر روز به‌ خدمت
خورشید فلک بر سر تو سَعد میان است


از تابش خورشید پدید آید یاقوت
زان است که بر دست تو یاقوت روان است


اقرار دهد مرد خردمند که در فضل
یاقوت روان بر کف تو قوت روان است


دیدار تو شادیّ و طرب را سبب آمد
چندین طرب و شادی و خنده یک از آن است


اندر دل و جان مهر تو گشته است‌ که او را
از مهر تو آرام دل و راحت جان است


از جاه تو این مصر چو رضوان بهشت‌ است
وز فرّ تو این روضه چو رَوضات جنان است


شاهنشه اَقران و خداوند قِران باش
تا شمس وکواکب را بر چرخ قِران است


از عدل تو بر خلق جهان سایهٔ نعمت
واندر خط فرمان تو چندان که جهان است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است


پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است


لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
قرارگاه سداد و صفای ایمان است


گزیده عادت او چشم عقل را بصرست
ستوده سیرت او جسم فضل را جان است


هنر چو نقطه وکردار او چو پرگارست
ادب چو نامه و گفتار او چو عنوان است


بر آسمان معالی به برج عز و شرف
همه کفایت او بی خُسوف و نقصان است


مگر که کیوان جای بلند همت اوست
که برتر از همه اجرام جای کیوان است


سخا توقع زو کن که او سخا ورزست
سخن به مجلس او بر که او سخندان است


بهر مقام همی بارد و همی تابد
که ابر مَکرمت و آفتاب احسان است


ایا خجسته همامی‌ که با تو در همه کار
ز چرخ بیعت و از روزگار پیمان است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
عبارت تو ظُرَف را علامت است و نشان
براعت تو نُکَت را دلیل و برهان است


هوای عمر تو صافی است از بخار و غبار
عقیدهٔ تو چو ماه دو هفته تابان است


به ‌هرچه کردی و گفتی میان اهل خرد
نه بر خصال تو عیب و نه بر تو تاوان است


صحیفه‌های تو قانون دولت ملک است
جریده‌های تو دستور ملک سلطان است


عراقیان بستایند خط و لفظ تو را
که خط و لفظ تو پیرایهٔ خراسان است


شگفت نادره مرغی است کلک در کف او
که طعمه او را همواره قیر و قَطران است


اگر بود همه قطران و قیر طعمهٔ او
لعاب او ز چه معنی چو درّ و مرجان است


به شمع ماند و او را چو عنبر است دُخان
به‌ابر ماند و او را ز مشک باران است


غذای او شبه رنگ است و این غریب ترست
که در بنان تو بر سیم گوهر افشان است


بلند بختا با تو به یک دو بیت مرا
حدیث حادثهٔ تیر شاه ایران است
 
بالا پایین