جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار امیر معزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام امیر معزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,722 بازدید, 217 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع امیر معزی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
یام و‌َرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست


گلزارها به آمدن آن مزین است
محراب‌ها به آمدن این منوّر ست


آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
وین همره خطیب و مُصّلی و منبرست


آن با عقیق و بُسّد و یاقوت وکهرباست
وین با گلاب و غالیه و عود و عنبرست


در بزم آب انگور آن را مسلم است
در شرع خون قربان این را میسرست


هرجند خرمند ز هر دو جهانیان
مقصود هر دو خرّمی شاه سنجرست


شاه و خدایگان همهٔ خسروان شرق
آن خسروی که ناصر دین پیمبر است


او تاج ملت و عَضُد دولت است از آنْکْ
بر دشمنان ملت و دولت مظفرست


از عدل و از سخاوت او بهره یاب شد
چندانکه بر بسیط زمین شهر و کشور است


ملک جهان رسید ز جدّ و پدر به او
زین روی همچو جد و پدر ملک‌پرورست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
هم در جهان ز جدّ و پدر هست یادگار
هم در صلاح ملک سهیم برادرست


گر آفتاب نور همی‌گسترد به روز
دیدار او به روز و به شب نورگسترست


لشکر بود میانهٔ صف پشت سروران
او از هنر میانهٔ صف پشت لشکرست


هرگز زگرد لشکر او روی برمتاب
کان توتیای دیدهٔ گردون و اختر است


اسبی که هست خسرو عالم برو سوار
گویی ‌که باد زیر سلیمان مسخر است


خسرو براو نشسته به ناورد تاختن
دریای اخضرست‌که بر چرخ اخضرست


تیغی‌که برکشد ملک شرق از نیام
گویی ‌که صاعقه است نه شمشیر و خنجرست


اندر نیام خویش کبودست چون سپهر
و اندر میان معرکه مریخ پیکر است


تیری که مرغ‌وار بپرد ز شست شاه
شاهین نصرت است و مخالف کبوترست


در کارزار طعمهٔ او نقطهٔ دل است
در صید آشیانهٔ او دیدهٔ سرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
رفتار او صواب بود هرکجا رود
کاورا قضا همیشه ره آموز و رهبرست


ای خسروی‌ که‌ گفتن نام تو در مدیح
چون در نمازگفتن الله اکبرست


گویی ز بهر نصرت اسلام و قهر کفر
تو حیدریّ و تیغ تو شمشیر حیدرست


واندر زمانه قصه و اخبار فتح تو
معروف‌تر ز قصه و اخبار خیبرست


همواره دوستان تو را چهره چون‌ گل است
پیوسته دشمنان تو را روی چون زرست


بر چهره آن جماعت و بر روی این‌ گروه
گوی رضا و خشم تو گلکار و زرگرست


هرچند در بلاد خراسان مقام توست
سهم تو در ولایت فَغْفُور و قیصرست


پرنقش آزر است ز گل باغ و بوستان
در موسمی‌که جشن براهیم آزر است


ایوان تو به بزم بهاری منقش است
میدان تو به رزم سپهری مصور ست


عیشی خوش است با گل و با عید خلق را
می ‌نوش ‌کن ‌که می به چنین وقت خوشتر است


از چنبر وفای تو بیرون مباد بخت
تا آسمان آینه‌گون همچو چنبر است


زیر نگین و زیر رکاب تو باد ملک
تا خاک زیر آب و هوا زیر آذر است


چون روز عید باد همه روزگار تو
که ایام دشمنان تو چون روز محشر است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
ایام نشاط است که عید است و بهار است
گیتی همه پربوی‌ گل و رنگ و نگار است


در هر وطنی خرمی از موکب عیدست
در هر چمنی تازگی از باد بهارست


تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد
بر شاخ درختان‌ گل و نسرین که به‌ بار است


بر طرف چمن شاخ درختان ز شکوفه
مانند بت سیمبر مُشک عِذارست


گشته است بنفشه چو یکی عاشق مهجور
کز هجر سرافکنده و از عشق نزار است


نرگس قدح باده نهادست به ‌کف بر
زان است که در دیدهٔ او خواب و خمارست


بر سبزه و لاله به لب جوی و سر کوه
از مرغ جغانه است و ز نخجیر قطار است


گرد آمدن مرغ و به هم رفتن نخجیر
از بهرشکار مَلِک شیر شکار ست


سنجر که به خنجر دل بدخواه بسوزد
زیرا که تف خنجر او صاعقه بار است
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
آن شاه جهانگیر که از تاختن او
بر قیصر و فغفور جهان همچو حصار است


از موکب او تا به در هند نهیب است
و ز لشکر او تا به حد روم غبار است


بر اسب ‌گه رزم همه مردی و زورست
بر تخت‌گه بار همه حلم و وقارست


بحری است‌ گهربخش‌ که بر تخت نشسته است
شیری است عدو سوز که بر اسب سوار است


در خدمت او شخص ادب راست مزاج است
در مد‌حت او زرّ سخن پاک عیار است


تاجند تبارش ز شرف بر سر شاهان
او از هنر و روزبهی تاج تبارست


تا کرد عیان دولت او صورت دولت
‌چرخ آینه گون است و قضا آینه‌دارست


همواره بود تعبیهٔ دولت او راست
کان تعبیه را قاعده تا روز شمارست


ای شاه ز تو تخت همی شکرگزارد
هرچند کزو هر ملکی شکرگزارست


بر نام تو از تاجوران خطبه و سکه است
هرجا که در اسلام بلادست و دیارست


هر خیل ز ترکان تو چون سیل جبال است
هر فوج ز گردان تو چون موج بحارست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
از روضهٔ عدل تو در آفاق نسیم است
وز آتش خشم تو در اقطار شرارست


مانندهٔ آب است حُسام تو ولیکن
این است که از خون اعادیش بخارست


ز اندیشهٔ روزی ننهد بار به دل بر
هر بنده‌که او را سوی درگاه تو بارست


آن ک.س که برفت از در تو بیهده روزی
تا از در تو دور شدست از دردارست


ای ناصر دین نبی و یار شریعت
ایزد به همه کار تو را ناصر و یار است


اَجرام فلک را به هوای تو مسیر است
زیرا که فلک را به مدار تو مدارست


با حد وکنار است همه چیز به‌ گیتی
فیروزی و اقبال تو بی‌حدّ و کنارست


تا نصرت و یمن است تو را سوی یمین است
تا راحت و یسر است تو را سوی یسار است


دمساز موالیت می و نالهٔ زیرست
همراه مَعادیت غم و نالهٔ زار است


عید آمد و بگذشت همه روز به شادی
وقت طرب و خرمی و جام عقار است


تا یازده مه اهل طرب را به سعادت
در مجلس تو با می و مطرب سر و کارست


اقرار دهد هر که حریف است در این کار
کز مجلس عا‌لیت بر این جمله قرار است


تا روز رونده است و شب اندر پی روزست
تا خار خَلنده است وگل اندر بی خارست


از دولت تو جان ولی تازه چو گل باد
کز هیبت تو روز عدو چون شب تارست


خوش باد همه روز تو چون عید و چو نوروز
کز فرّ تو هر روز گل بزم به بارست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
ید ا‌َضْحیٰ رسم و آیین خلیل آزرست
عیدفطر اندر شریعت سنت پیغمبرست


هر دو عید ملت است و زینت است اسلام را
عید دولت طلعت میمون سلطان سنجرست


عید ملت خلق را باشد به ‌سال اندر دو روز
طلعت او خلق را هر روز عیدی د‌یگرست


آن جهانگیری ‌که آرام جهان از تیغ اوست
وان جهانداری که داد او جهان را ‌داورست


آن‌ که شاهان را به ایرانشهر سر بر نام اوست
وان که خاقان را به توران نامهٔ او بر سرست


شاه والا همت است و شاه نیکو سیرت است
شاه عالی رُتبَت است و شاه پبروز اخترست


گوهر سلطان ملک تاج سر شاهنشه است
دولت او گوهر تاج است و تاج‌گوهرست


حشمت اسلاف او از نام او تا آدم است
دولت ا‌عقاب او از فر او تا محشرست


در جهان یا زیر ‌دست اوست یا از دست اوست
هرکه در شاهی سزای ملک و تاج و افسرست


خطبه را هست از خطاب نام او عز و شرف
هرکجا ‌در مشرق و مغرب خطیب و منبرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
آنچه بگرفت از جهان و از پدر میراث ‌یافت
هر ‌دو حقی واجب‌است و حق به‌دست حقورست


خسروی را نیست د‌رخور هر که عهدش بشکند
وانکه در عهدش بماند خسروی را درخورست


او به ایران است و عزمش بر در انطاکیه
او به مروست و نهیبش بر درکالنجرست


از شمار لشکر او وهم مردم عاجزست
وهم مردم کی بود چندانکه او را لشکرست


گر شگفتیهای رزم او سراسر بشمری
بیش باشد زان سگفتیها که در هر دفترست


قصهٔ اسکندر از دفتر چرا خوانی همی
با فتوح او چه جای قصهٔ اسکندرست


آسمان آراسته است از رایت مه پیکرش
از سم اسبان او روی زمین مه پیکرست


هست مهر وکین او چون نوش و زهر از بهرآنک
کینه او جانگزای و مهر او جان پرورست


هیچ ک.س را در جهان از آب و آذر چاره نیست
زانکه تیغ او به‌رنگ‌آب و فعل آذرست


چون ببالاید به ‌خون بدسگالان تیغ او
ارغوان و لاله‌ گویی رسته‌ از نیلوفرست


ابر نیسان را سر اندر چنبر فرمان اوست
در هوا قوس قزح‌ از بهر آن چون چنبر است


گر به ‌دریا در سکون ‌کشتی از لنگر بود
این جهان دریا و او کشتی و عدلش لنگر است


ای خداوندی ‌که عالی رایت رای تو را
خسرو سیارگان چون بندگان خدمتگرست


از دل و جان هر که پنهان نیست در فرمان تو
آشکارا از بن دندان تو را فرمانبرست


هر کجا سازی مقام آنجا بود شادی مقیم
چون به‌شادی ایدری اسباب شادی ایدرست


باده باید خواست از دست بتان آزری
اندرین موسم‌ که آئین خلیل آزر است


خاصه در فصلی که بر اطراف جوی از باد سرد
پاره پاره ‌سیم و پولاد و بلور ومرمر است


در میان خانه‌ها ازگوهر مجلس فروز
توده توده بُسّد و یاقوت و لعل اَحمَرست


گوهری کاورا برادر ماه و خواهر مشتری است
گوهری کاورا پدر سنگ است و آهن مادرست


از فروغش خانه همچون بوستان خرم است
قد او در بوستان مانند زرین عرعرست


گرچه‌ رخشان‌ است بیش‌ رای او همچون رهی‌ است
ورچه سوزان است پیش چشم او خاکستر است


تا که جای تیر و خنجر هست رزم جنگیان
تاکه بزم باده‌خواران جای جام و ساغرست


تا قیامت فخر جام و ساغر از دست تو باد
همچنان‌ کز بازوی تو فخر تیر و خنجرست


باد عدلت‌ کار ساز و یاور خلق جهان
کایزدت در هر مقامی کارساز و یاورست


عهد تو خوش باد و خرم ‌کز مدار آسمان
روزت از روز و شب از شب خوشتر و خرمترست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگرست
بر زمین از آفتاب آسمان روشنترست


کرد روشن عالمی از رای ملک آرای خویش
آن خداوندی که سلطان جهان را مادرست


هست فارغ دل ز احوال خراسان و عراق
تا محمد د‌ر عراق و در خراسان سنجر ست


از پدر گیتی به فرزندان او میراث ماند
خصم او رفت از میان و حق به‌دست حقورست


گرچه‌ سلطان و ملک را هست لشکر بیشمار
هر دو خسرو را دعای او فزون از لشکر است


تاکه عهد و بیعت هر دو بدو هست استوار
هر دو را شادی ز عهد و بیعت یکدیگرست


هر دو را نور وفاداری و نیکی در دل است
هر دو را تاج جهانداری و شاهی بر سرست


عیش هر دو خرم است و وصل هر دو فرخ است
عهد هر دو محکم‌ است و عقد هر دو درخور است


ای سرافرازی که زیر آسمان چنبری
پشت خاتونان به ‌خدمت پیش تو چون چنبر است


مصلحت‌ بُرج ‌است و عقل تو در آن چون ‌کوکب است
مملکت ‌درج ‌است و عدل‌ تو در آن چون ‌گوهرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ معاونت کل ]
پرسنل مدیریت
معاونت کل انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,327
46,962
مدال‌ها
23
از عجایب هست در ایام فرزندان تو
هرچه در افسانهٔ کیخسرو و اسکندر است


درکف تایید و نصرت رای تو جون رایت است
بر سر اقبال و دولت نام تو چون افسر است


خاک درگاه تو چشم فتح را چون توتیاست
گرد اسبان تو مغز ملک را چون عنبر است


در مقام توست عز و نصرت اسلام و دین
هر مسلمان کاو بقای تو نخواهد کافرست


تا چهارم‌کشور از خعرات تو ه‌معمور شد
اختیار جملهٔ عالم چهارم کشور است


آنچه در مرو و نشابور از عمارت کرده‌ای
بر زبان خلق شیر و شرح آن تا محشر است


ازطرب روی نکوخواهانت چون لاله است وگل
وز شکنجه روی بدخواها‌نت چون نیلوفر ست


جاه و زهد تو بیاراید همی دنیا و دین
زهد تو دین‌پرور و جاه تو دنیا پرورست


هست عمر دوستانت همچو شاخ بارور
باز عمر دشمنانت همچو تخم بی‌بر ست


خرمی‌ کن تا هزاران سال در ایام عید
زانکه عید اندر شریعت سنت پیغمبر ست


شاد باش از اختر سلطان و از بخت بلند
کاین یکی فرخنده‌بخت و آن‌یکی نیک‌اخترست
 
بالا پایین