جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار امیر معزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام امیر معزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,620 بازدید, 217 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع امیر معزی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
شاها تو در فتوح فزون از سکندری
وان تیغ جان ربای تو سدّ سکندرست


خطی که گرد مملکت اندر کشیده‌ای
چون دایره است و نقطهٔ او هفت کشورست


از پیش همت تو چو خاک است لاجرم
اندرکف رعیت تو خاک چون زرست


هر روز بهترست خصال تو بی‌خلاف
تا عالم است روز تو از روز بهترست


آورده‌اند سیصد و هفتاد در شمار
آن خسروان که لشکری خسرو ایدرست


یک رایت تو سیصد و هفتاد رایت است
یک لشکر تو سیصد و هفتاد لشکرست


دشمن نماند در همه عالم تو را کسی
پس‌ گر کسی بماند مطیع و مُسَخََّرست


در خاک رفت هرکه همی با تو سرکشید
او خاک بر سرست و تورا تاج برسرست


آویزد آنکه‌ گر بگریزد ز مهر تو
گرچه رسن دراز سرش هم به چنبرست


وقت سَماع و باده و آرام و رامِش است
نه وقت جوشن و زره و خَود و مِغفُرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
در هر وطن که پای برون آری از رکاب
تو هدیه‌ای بدیع و یکی بزم دیگرست


هر روز نوبت است یکی بزم ساختن
و امروز نوبت ملک فرّخ اخترست


آن میر شیربجه و آن شاه شاه زاد
کز اصل پاک خسرو سلجوق گوهرست


تو همچو آفتابی و او هست همچو ماه
وز هر دو دین و دولت و دنیا منوّرست


این بزم جنت است و تو رضوان جنتی
بخت بلند و جام تو طوبی و کوثرست


می خور ز دست نوش لبی خَلُّخی نژاد
کش مشتری برادر و خورشید مادرست


زان می‌ که چون به جام بلور اندر افکنند
گویی در آبِ روشن‌ رخشنده آذرست


تا کوس و لشکر و علم و تخت و مرکب است
تا جام و خاتم و قلم و تیغ و افسرست


این جمله را به حق ملک و پادشاه باش
زیرا که حق همیشه سزاوار حقورست


عدل تو باد یاور و دارندهٔ جهان
کایزد تو را همیشه نگهبان و یاورست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست
سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست


من و او هر دو به نام ایزد روزافزونیم
هر زمان عشق من و خوبی او بیشترست


سروجویان و قمرخواهان بسیار شدند
که به بالا و به‌ رخسار چو سرو و قمرست


خلقش از حور و پری باز ندانند همی
راست گویی پری‌اش مادر و حورش پدرست


با کمان و کمرست آن صنم او رغم مرا
تا بدان است‌ که پشتم چوکمان و کمرست


بت من برد بدو نرگس جادو دل من
وز تف و تاب دلم زلف و لبش در خطرست


گر بترسد ز دلم زلف و لب او نه عجب
زانکه در زلف و لب او همه مشک و شکرست


خوبرویان و ظریفان و بتان بسیارند
لیکن او را صفتی دیگر و حالی دگرست


میر خوبان سپاه است وز خوبی وُ خرد
درخور خدمت درگاه شه دادگرست


شاه اسلام ملکشاه که در شاهی و ملک
عزم او قاعدهٔ نصرت و فتح و ظفرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
کف دست موسای پیغمبرست
و یا آتش اژدها پیکرست


وگر زآسمان معجز مصطفی
فرود آمده بر کف حیدرست


کلید فتوح است در هر مصاف
هر آدینه پیرایه منبرست


زبانی است اندر دهان ظفر
که ارواح در نطق او مضمرست


همه‌ گوهر خسروان را به جنگ
نمودار از آن هندوی گوهرست


چو لوحی نوشت است بدخواه شاه
از آسیب او چون قلم بی‌سرست


اگر شعله آتش است آبدار
گر آتش همیشه به آب اندرست


درخت است و باران به‌خور آورد
شهاب است و پیوند هر اخترست


درخت ملوک است در باغ ملک
درختی که بارش گل احمرست


از آن کاب و آتش بدو راه یافت
وزان‌ کاتش و آبش اندر برست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
بسی آب ازو همچو خون روان
بسی خاک ازو همچو خاکسترست


و گر اژدها را زبانی بِرُست
که دندانها با زبان یاورست


چو خندد لبانش بود نیلگون
چو گرید سرشکش چو نیلوفرست


از آن سرنگون است و دشمن نگون
بداندیش بی‌سر از آن سرورست


چو آتش نیابد بود خشک لب
که آتش چو فرزند و او مادرست


اگر هست نیکو به‌ دست ملوک
به‌ دست خداوند نیکوترست


امیر اجل فخر عالم علی
که دل‌پرور شاه دین‌پرورست


مرا شعر عالی شد از دو علی
مقدّم یکی محتشم دیگرست


علی بن بوطالب اندر بهشت
علی بن شمس‌الملوک ایدرست


یکی آنکه داماد جغری‌بک است
دگر آنکه داماد پیغمبرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
یکی چشمه گوهرست از شرف
یکی مشرف چشمه کوثرست


یکی رفته در خیبر و دربکند
یکی را عدو چون در خیبرست


هر آن نامداری که نام آورد
به‌نام علا دوله نام آورست


خلیفه حسامش نهادست نام
حسامی که گردونش فرمانبرست


کمال و معالیش در اصل و نسل
از آدم بپیوسته تا محشرست


به مجلس تو گویی که صد خسروست
به میدان تو گویی‌ که صد لشکرست


به همت نگویم‌ که چون بهمن است
به حشمت نگویم که چون نوذرست


چو بهمن مر او را دو صد خادم است
چو نوذر مر او را دو صد چاکرست


زمینی که او رزم سازد بر آن
نباتش همه اخگر و خنجرست


سخن‌ گویم از تیز رو باره‌اش
که در زیر زین همسر صرصرست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
به‌ دریا چو باد و به‌ خشکی چو خاک
به هامون چو آب و به‌ کوه آذرست


چو جولان کند هست کوه روان
چو گنبد زند گنبد اخضرست


چو خواهی شتابش یکی کشتی است
چو خواهی درنگش یکی لنگرست


چو چرخ است و خورشید آن چرخ سیر
که در ملک شاه جهان مفخرست


خداوند مازندران است میر
که مازندران فخر هر کشورست


حسد برد بر ملک ساری حجاز
که او را چنین خسرو داورست


فلک خدمتش را دو تا کرده پشت
از آن چفته بر صورت چنبرست


چو تصریف بینم جمال و جلال
دل ورای پاک تو چون مصدرست


رسوم تو سرمایهٔ شاعران
مدیح تو پیرایهٔ دفترست


دل من رهی هست در مدح تو
چو بحری که موجش همه گوهرست


به مدح تو یک شعر کردم تمام
چو شعری به شعری دلم اَزْهَرست


قبول تو خواهم که تا زنده‌ام
چو جان خدمت تو مرا درخورست


الا تا که دی پیش بهمن بود
چو مهر از پس ماه شهریورست


بمان شاد در دولت و عز و ناز
که دولت تورا رهبر و یاورست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
چه صورت است که بی‌جان بدیع رفتارست
چه پیکرست که بی‌دل شگفت‌ گفتارست


مساعد قدرست او و ترجمان قضاست
وزیر عقل و وکیل سپهر دوارست


به تیر ماند و او را به‌قیر پیکان است
به مرغ ماند و او را ز قار منقارست


به پای بسته ولیکن به فرق او سر اوست
به تن درست ولیکن به‌ روی بیمارست


بود نشان تن نادرست زردی روی
جرا درست تن است او و زرد رخسارست


نسیم بر تن زرین او نگارگرست
به روز بر سر مشکین او شب تارست


دهان او به سمن بر همی‌ گهر بارد
چون در دهان شبه دارد چرا گهربارست


وگر ز نافهٔ زرّین همی‌ گهر ریزد
میان تختهٔ سیمین جرا نگونسارست


وگر ز عقل و ز فرهنگ نیستش خبری
جرا میانهٔ فرهنگ و عقل معیارست


زبان دولت و دین است در دهان هنر
چو در بنان ادیب رئیس مختارست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
محمد آنکه سپهر محامد هنرست
برای پاک سمای نجوم و سیارست


دلش چو مصدر و توفیق همچو تصریف است
کفش چو نقطه و تحقیق همچو پرگارست


شهاب همت او را ز مهتری فلک است
درخت دولت او را ز بهتری بارست


از آن شدند خریدار او خداوندان
که طبع و خاطر او فضل را خریدارست


عزیز شد ز نکوکاری و گشاده دلی
که هم‌گشاده دل است او و هم نکوکارست


اگرچه همت یاری ز بخت نیک بود
خجسته همت او بخت نیک را یارست


ز بخشش مَلک‌العرش و گردش فلکی
نصیب دشمن او حسرت است و تیمارست


بدو فرست‌ که تدبیر او کند آسان
هر آن سخن‌ که به نزدیک خلق دشوارست


به‌سوی دولت او از بلندی و پاکی
نه عقل را نظرست و نه وهم را بارست


از آنکه هست کرم را به‌نزد او مقدار
همیشه پیش بزرگان بزرگ مقدارست


هر آن نگار که پیدا شود ز خامهٔ او
طراز مملکت خسرو جهاندارست


توقع است‌ که منشور من بیاراید
بدان عبارت شیرین که در شهوارست


مرا نوشتن منشور من به از خلعت
که درج پرگهرست آن و گنج دینارست


همیشه تا صفت آذرست و آذریون
همیشه تا صفت آذرست و آزارست


ستوده بادش کردار و نیک بادش بخت
که نیک‌بخت و موفّق ستوده کردارست


همیشه قبلهٔ اقبال باد و دیدهٔ دین
چنانکه تاج بزرگان و فخر احرارست
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,937
مدال‌ها
23
با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست
وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست


نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش
نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست


در وفاداری به جان من بسی سوگند خورد
تا نگویم من‌ که سوگندش به جانی دیگرست


من‌ کنون در عاشقی با او به لونی دیگرم
زانکه او در دوستی با من به سانی دیگرست


هست هر روز از وصال او مرا سودی دگر
گرچه از هجرش مرا هر شب زیانی دیگرست


گر ز تیر غمزهٔ او دل نگه دارم رواست
زانکه بر دل زخم آن تیر از کمانی دیگرست


ارغوان رنگش رخ است و ارغوان رنگش قبا
هر یکی‌ گویی به سرخی ارغوانی دیگرست


سی*ن*هٔ نرمش چو میساوم به زیر دست خویش
بینم آن سی*ن*ه به نرمی پرنیانی دیگرست


نیست در لشکر به زیبایی چو او یک داستان
گرچه زو در هر وثاقی داستانی دیگرست


آفتاب دیگرش خوانند در لشکر همی
زانکه لشکرگاه سلطان آسمانی دیگرست


شاه‌ گیتی بوالمظفر کز فتوح و از ظفر
در جهان مختصر گویی جهانی دیگرست


گر برفت آنکس‌ که بود اندر جهان صاحبقران
بر کیارق بعد ازو صاحبقرانی دیگرست


هست رکن‌الدین و برهان امیرالمومنین
راست‌گویی طغرل و الب‌ارسلانی دیگرست
 
بالا پایین