- Apr
- 5,571
- 6,493
- مدالها
- 12
انشا در مورد پلیس و نقش آن در جامعه
مقدمه: روزی که در خیابان دستم از دست مادرم رها شد و ترس تمام وجودم را برداشت، شناختمش، روزی که آن سوی خیابان ساک پیرزنی را جابه جا می کرد و روزی که برای حفظ جان کودکی به تنهایی از حرکت یک خودرو جلوگیری کرد، روزی که کیف پر از پول را به صاحبش برگرداند، روزی که در زیر برف برای خودرویی زنجیر می بست. هر بار که کودکان می خواهند از مدرسه تعطیل شوند و یا ساعاتی که همه مردم در خوابند او در حال انجام وظیفه است، من می شناسمش.بدنه: پلیس در یک جامعه نقش مهمی دارد. مردم جامعه ما به پلیس و همکارانش اعتماد دارند و آنان را امین خود می دانند و برایشان ارزش قائل هستند و به همه احترام خاص می گذارند. پلیس به عنوان حافظ و نگهبان اموال و جان مردم همواره در تلاش و کوشش است. این نهاد مقدس به عنوان حامی مردم بوده و همواره در کنار مردم از همه چیز مردم دفاع می کند.
مردی با لباسی خوش رنگ و دلی دریایی، مردی سخت معتقد که خودم با چشمم دیدم که برای ارج نهادن به جایگاه شهید وطن در حالی که چند ساعت به حالت خبردار بود، اشک می ریخت و با تمام وجودش عزا دار شهید وطن بود. پلیس را دوست می دارم چون وطنم، خاکم و قله های کشورم، چون برایم ثابت کرد که پلیس خودش به تنهایی یک کشور است و یک تنه در مقابل دشمن خواهد ایستاد.
بند چکمه هایش همیشه هموار و آماده حرکت است. خاک وطن را چون جان شیرین دوست می دارد که وطن پرستی از ایمان است، پلیس نباشد، کشور به سمت بی ثباتی می رود.
نتیجه گیری: وطن من به مردانی چون شما افتخار می کند. مردانی از جنس تلاش و مبارزه و اخلاق که در سخت ترین شرایط ملت را تنها نمی گذارند. مسیر شان در کنار مردم بوده و از درد و رنج مردم درد می شکند. پلیس را چون دست راستم، برادرم خانه و کاشانهام دوست می دارم تا در اوج قله عشق و محبت در کنار مردم سختی کشیده وطنم باشی ای سردار عشق و مهر و راستی.