جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مسابقه اولین دوره مسابقات TBR کتاب خوان برتر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مسابقات بخش کتاب توسط MHP با نام اولین دوره مسابقات TBR کتاب خوان برتر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,506 بازدید, 21 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته مسابقات بخش کتاب
نام موضوع اولین دوره مسابقات TBR کتاب خوان برتر
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
1,487
984
مدال‌ها
2
اعلام آمادگی🖑

سلام... امیدوارم حال همه‌ی شما خوب باشه!
اینم از نقد رمان عالیِ سی ثانیه قبل فراموشی!
اولین بارمه نقد می‌کنم امیدوارم مورد قبولتون باشه...

به نام خدا

عنوان داستان:
این عنوان از لحاظ حجم و اندازه متناسب بود، در ظاهر با محتوای رمان همخونی داره اما با باطن رمان از نظر من خیر! چون در یکسری وقایع مثل زمان بیهوشی یا خواب سوفیا و مایکل، که مشخص نبود کی اتفاق می‌افته، مطرح کردن سی ثانیه قبل فراموشی غلطه چون زمان خاموشی و خواب آنها مشخص نیست ... پس چطوری اون ها سی ثانیه قبلش رو تشخیص میدادن تا کاری خطراناک رو برا تحریک مغزیشون انجام بدن؟! مخصوصا کار‌های خطرناکی که بعد‌ها می‌فهمیم که ساخته‌ی ذهن و ناشی از میکروچیپ‌هایی بودن که باعث بروز توهمات می شدن! پس نویسنده به جای سی‌ثانیه قبل فراموشی، عنوان رو به لحظه‌ یا رویا‌ی قبل فراموشی تغییر بده!
موضوع این رمان هم نمی‌گفت کلیشه‌ای هست یا نه، درواقع میانه‌ای از اونه، ولی باید گفت عنوانش جذابه و من خودم به شخصه کنجکاو شدم که اون رو بخونم!
این عنوان یک ترکیب اسمی قشنگه! گرچه خود کلمه‌ی فراموشی کلیشه‌ای هست اما در کنار سی ثانیه قبل، زیبا شده و اثر تکراری بودن اون رو خنثی می‌کنه...
خود عنوان رمان ارتباطی با ژانر رمان نداره و محتوای اون رو آشکار نمی‌کنه!
به نظرم نویسنده قصد داشته با این عنوان، جذابیت رمانش رو زیاد کنه که البته خیلی عالی عمل کرده!
قابل به ذکره که نویسنده می‌تونست عنوانش رو کمی کوتاه تر کنه و جذابیتش رو هم بیشتر کنه!

ژانر رمان:
ژانر این رمان عاشقانه علمی_ تخیلی نرم بود و به نظرم به خاطر نتیجه‌ی غم‌انگیزش باید ژانر تراژدی رو به اون اضافه می‌کرد! به طور کلی ژانر تراژدی بیشتر از ژانر عاشقانه، و ژانر علمی تخیلی نرم هم بیشتر از ژانر عاشقانه است... پس بهتر بود ژانر تراژدی رو به اون اضافه واثر ژانر عاشقانه رو در داستان پررنگ‌تر می‌کرد!

خلاصه:
اندازه خلاصه خوب بود اما محتوای اون خیر! چون خ با خوندن اون، رمان کاملا لو داده شده بود و خواننده رو نسبت به خوندن رمان دلسرد می‌کنه! لزومی نداشت درباه‌ی عشق بین مایکل و س فیا چیزی گفته می‌شد چون با این کار خلاصه هم خوب می‌شد و همچنان هم خواننده‌رو جذب می‌کرد... حتی نویسنده می‌تونست یه چیز‌هایی رو حذف کنه! نویسنده می‌تونست ژانر عاشقانه رو تو رمانش پررنگ کنه و درباره وقایع قبل قرار دان میکروچیپ ها در مغز حرف بزنه!
خود خلاصه از کلمات ساده و قابل فهم استفاده شده و مجهولاتی نداره و حس جذابیت رمان و کنجکاوی خواننده می‌گیره! خود عشق میان آندو حالت کلیشه داره اما در مجموعه خلاصه، اثرش کمتر شده...

مقدمه:

اندازه مقدمه زیاد بود و محتوای اون ربطی به ژانر و عنوان نداره و به موضوع دیگه‌ای اشاره شده! نویسنده می‌تونست یک متن تخیلی آمیخته به عشق رو ارائه بده یا اینکه ژانر عاشقانه و تراژدی رو در اون مطرح کنه و به نظرم توضیحات این بخش باید بیشتر می‌شد...
مقدمه به دور از کلیشه بود و به ژانر رمان بی ربط بود ... همچنین به توصیفات مکانی و زمانی اشاره نشده و مجهولات برا جذب خواننده هم نداره...

جلد رمان:

جلد رمان متناسب با ژانر عاشقانه بود و با ژانر علمی‌تخیلی و تراژدی ارتباط نداشت و اینکه بهتر بود اثرات آنها در آن دیده می‌شد! ولی در کل جلدی زیبا با فونتی مناسب داشت...


شروع:

شروع رمان خیلی خوب بود و من از توصیفات اون خوشم اومد و نشون میداد دایره لغات نویسنده عالی و قدرت قلم بسیار خوبی دارن! نویسنده شروع رمانش رو به صورت پیچیده و مجهول به کار برده که جذابیت اون رو زیاد کرده و به نطرم کارش درسته! اما باز هم می‌گم ای کاش خلاصه و مقدمه‌اش هم مثل شروع رمان مجهولاتی داشت!


دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها:

مونولوگ‌ها خیلی بیشتر از دیالوگ ها بودن و به نظرم دیالوگ ها هم باید بیشتر می‌شد! دیالوگ و مونولوگ ها خیلی تمیز نوشته شدن اما این پیوستگی و یکنواختی مونولوگ‌ها باعث دلزدگی و خستگی خواننده میشه! مخصوصا اینکه توصیف ‌ها در دیالوگ‌ها بیشتر می‌شد بهتر بود...

صدا و آوا:
توصیف صدا و آوا کم بود، با زیاد بودن اون می‌تونست یک توصیف برا خواننده ایجاد کنه که از محیط طراف درک بهتری پیدا کنه!

احساسات:
بیان احساسات اندازه خوبی داشت و خواننده می‌تونه با اون شخصیت انس بگیره و به نظرم هرچه بیان احساسی بیشتر بود بهتر می‌شد!

ایده:
پیرنگ رمان درباره عشق میان دو نفر هست که باعث میشه برای داشتن همدیگه دست به کار‌های خطرناک می‌زنن، این ایده کلیشه‌‌ای هست و ما خیلی از داستان ها و رمان ها رو با این ایده خوندیم اما نکته مثبت این رمان اینه که روایتی که برای این ایده ایجاد کرده خیلی هوشمندانه و قشنگه که اون رو از این سبک رمان ‌ها متمایز می‌کنه! اما نکته منفی اینجاست که خواننده با خوندن خلاصه و ایده رمان متوجه‌ی قضیه شده و می‌تونه پایان اون رو پیش‌بینی کنه!

شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی خیلی کم بود... در این رمان به طور انحصاری از مایکل و سوفیا صحبت کرده و به شخصیت پردازی بقیه‌ی شخصیت‌ها نپرداخته‌است اما با این حال این دو شخصیت به طور کامل توصیف نشده‌اند...
در این رمان مایکل پسری ۱۷ ساله و ورزشکار است، در خانواده‌ای به نسبت مرفه بزرگ شده و چهره‌ی خوبی هم داره، به اسکیت و نقاشی علاقه داره، البته در روند درمانی خودش در رمان شخصیت به نسبت نا امیدی داره!
سوفیا هم دختری ۱۷ ساله است که در یک خانواده معمولی زندگی ‌میکنه و به نویسندگی علاقه داره، خانواده‌اش رو دوست و برای درمان خودش تلاش می‌کنه! به نظرم باید شخصیت پردازی‌ها کامل و پیشرفته میبود مثلا درباره وضعیت تحصیل، کار و چیز‌هایی که دوست دارن، ارتباط با اطرافیان و... اطلاعات کافی می‌داد، مخصوصا شخصیت هایی که در این دایتان حضور دارن ولی توصیف نشدن!


لحن:
لحن رمان ادبی و محاوره بود و در هم ترکیب شده بودن... به طوری رمان رو از یکنواختی خارج کردن گرچه لحن ادبی بیشتر در اون مطرحه و باید لحن محاوره در اون بیشتر میبود! در کل لحن‌ها در جای مناسب به کار برده شده و این عالیه!

زاویه دید:
زاویه دید اون سوم شخص مفرد(راوی و شخصیت‌ها) هست!

توصیفات(مکان و زمانی و شخص‌ها):
رمان از لحاظ توصیفات ضعیف بود و کم بکار برده شده بود مخصوصا توصیفات مکانی و زمانی!
در توصیفات مکانی بیشتر در بیمارستان مطرح بود و در جا‌های دیگه اطلاعات خاصی نداده بود و این ذهن خواننده رو درخواندن و درک کردن هم خسته و هم محدود می‌کنه!
از لحاظ توصیف زمانی، رمان خیلی پیچیده شده بود و زمان دقیق و مشخصی رو مطرح نمی‌کرد که من خودم به شخصه از این لحاظ اذیت شدم... توصیفات شخصیت‌ها هم خوب بود و نشون می‌داد نویسنده قلم خیلی خوبی داره و حرفه‌ای به نوشتن اقدام کرده ولی کافی نبود!


سیر رمان :
رمان در ابتدا خیلی سریع پیش رفت، میشه گفت تقریبا تا دو سوم رمان از جزئیات و اتفاقات زیاد اشاره نشده اما در یک سوم پایانی گره گشایی با سرعت کمتری ادامه پیدا کرده و میشه گفت خواننده اون زمان متوجه قضیه اصلی می‌شود!

به نظر من نویسنده باید بیشتر رو رمانش کار می‌کرد و گسترش محتوا می‌داد...
۱) مثلا درباره نحوه اشنایی مایکل و سوفیا قبل از بیماری یا وقایع پیش از قرار دادن میکروچیپ‌ها تو مغزشون صحبت می‌کرد!
۲) یکسری از پلات‌های تکراری مثل وقایع بیمارستان یا ملاقات‌های تکراری مایکل و سوفیا رو تو بیمارستان حذف می‌کرد یا مشکل دیگه‌ای اون رو روایت می‌کرد...
۳) چون رمان یک رمان علمی_ تخیلی نرم هستش، نویسنده می‌تونست به جای کارکتر‌های خارجی از شخصیت‌ و اصطلاح‌های ایرانی استفاده می‌کرد اینطوری خواننده با متن ارتباط بیشتر و بهتری می‌گرفت.
۴) به نظرم به جای گذاشتن توصیف چهره‌ها توسط تصویر از توصیفات نوشتاری استفاده می‌کرد، اینطوری نویسنده مجبور می‌شد به توصیفات بیشتری بپردازه!

۵) بعضی از توصیف‌های تکراری باید کمتر میشدن مثلا چند باری درباره لختی موها‌ی مایکل و کوتاهی قد سوفیا حرف زده به نظرم توصیفاتی رو هم باید برای شخصیت‌هایی مثل پدر و مادر سوفیا و مایکل که اشاره‌ای بهشون نشده بکار برده می شد...
۶) در این رمان از وقایع خطرناکی صحبت می‌کرد که به واسطه اون وقایع، مایکل و سوفیا برای هم می جنگیدند اما یکسری از جا‌ها این رو نقض می‌کنه ، اول اینکه به وقایع خطرناک اشاره‌ی واضح و زیادی نشده و دومش در یه قسمت به این اشاره شده که وقایع خطرناک ناشی از میکروچیپ‌های درون مغز هست که تصاویر واهی رو در آدم ایجاد می‌کنه و باعث توهم میشه که سبب یک تحریک مغزی برای عدم فراموشیه! پس این نشون میده کار خطرناکی رخ نداده به غیر از عمل جراحی‌ای که مایکل و سوفیا برای قرار دادن میکروچیپ ها انجام دادن...

سخن پایان:
به طور کلی نویسنده قلم خوبی داشته، مهارتش تو نوشتن عالیه و دایره لغات پیشرفته‌ای داره، مخصوصا خلاقیت در انتخاب ژانر رمان، این موضوع رو نشون میده! میدونم نقدم ایراد‌های زیادی داره و امیدوارم من رو ببخشید!
پایان
 
آخرین ویرایش:

حسام

سطح
2
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Aug
2,208
10,227
مدال‌ها
6
اعلام آمادگی

عنوان
: عنوان رمان سی ثانیه قبل از فراموشی بود و منظور نزدیکش این بود که سی ثانیه قبل از اینکه چیزی فراموش بشه و از یاد بره که از پنج بخش ساخته شده بود؛ سی+ثانیه+قبل+از+فراموشی از کلیشه به دور بود از بلندی عنوان بگذریم؛ نکته ی مثبتش این بود که یکجور کنجکاوی در ادم ایجاد می‌کرد و مجبور به خوندن رمان می‌کرد عنوان مناسبی برای رمان بود.

ژانر: ژانر رمان عاشقانه،علمی و تخیلی بود و بنظرم ژانرهای بجایی بود و ژانر عاشقانه در جا جای رمان مشهود بود و ژانر علمی، تخیلی هم به سبک حرفه ای در رمان به کار رفته بود و ژانر تخیلی منظور از این بود که رمان واقعیت ندارد و کلا از ذهن نویسنده نشاط میگیرد.

خلاصه: خلاصه ی رمان راجب دو نجوان هفده ساله بود که در نگاه اول دلباخته ی هم می‌شوند ولی آن‌ها بیماری دارند که فقط می‌توانند 24 ساعت اتفاقات رو در حافظه اشون نگه دارند و برای اینکه بتوانند اتعافات را در ذهنشون ماندگار کنند؛ دست به کارهای خطرناک.
خلاصه دور از کلیشه بود و ابهاماتی وجود داشت که نویسنده به طور خلاقانه در خلاصه جا داده بود و هیجان و کنجکاوی مورد نیاز را در خواننده ایجاد می‌کرد و اون رو وادار به خواندن رمان می‌کرد.

مقدمه: مقدمه رمان از کلیشه به دور بود و ژانر علمی تخیلی در آن معلوم بود و مقدمه ی مناسبی برای رمان بود و یکجور واقعیت ها را به زبان آورده بود.

شروع: شروع رمان از انجا بود که دو معشوق در ایستگاه ایستاده اند و از عشق هم سیراب هستند و هر دو بر تیکه های یخ زده زیر پاهایشان ضرب گرفته اند و بعدش شکستن یخ و بیهوش زدن سوفیا و بعدش هم اینکه در بیمارستان بهوش میاد و... شروع مناسبی بود و از کلیشه به دور بود در شروع هم میتوانست ژانر عاشقانه را احساس کرد و ژانر تخیلی هم با کمی دقت میتوانست به آن پی برد شروع احساسات را به خوبی به خواننده منتقل می‌کرد و مکان را در ذهن خواننده ایجاد می‌کرد.

میانه: میانه رمان هم مانند شروع از کلیشه به دور بود و ژانر ها را به خوبی در خود جا داده بود.

کلیشه:.. .

ایده: ایده ی رمان ایده ای نو بود که به مغز کمتر کسی می‌رفت و بسیار جذاب بود.

توصیفات: شخصیت ها و مکان ها همه درست بودنند و خواننده میتونست اون رو در ذهنش تجسم کنه و احساس در رمان به طور مشهود معلوم بود و رمان همانند سرم کار میکرد و احساسات را به خواننده منتقل میکرد.

چگونگی روند محتوا: محتوا کمی آهسته جلو میرفت و در جعضی جاها پرش های ناگهانی دیده میشد که خواننده رو از خواندن رمان زده میکرد ولی در کل روند رمان قابل قبول و درک بود.

پر و بال دادن ها: نویسنده به طور حرفه ای در رمان فراز و نشیب هایی ایجاد کرده بود و رمان به خوبی پر و بال گرفته بود.

پایان
 
آخرین ویرایش:

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
اعلام آمادگی.
 

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,979
مدال‌ها
8
خب‌ خب! من حدود ۲۶۰۰ کاراکتر نقد آماده کردم😁و البته اولین نفری که کتاب رو تموم کرد.


عنوان
: عنوان تشکیل شده از چند بخش بود، و در آن از کلماتی استفاده شده بود که در عنوان‌های زیادی قابل دیدن هست اما ترکیب آن‌ها عبارتی نسبتا جدید به‌وجود اورده بود. پس عنوان، نیمه کلیشه نیمه نو بود. اما نکته‌ی مهم دیگری که برای ارزیابی عنوان باید آن‌ را در نظر گرفت تناسب محتوای عنوان با محتوای رمان است که نویسنده به خوبی در این عمل موفق بوده است زیرا مفهومم مهمی از ایده‌ی رمان در آن نهفته.
خلاصه: خلاصه‌ی رمان، به عنوان یک خلاصه در رمانی با این ژانر، معقول بود و اندازه‌ی آن متناسب.
ایده: ایده و سبک این رمان در داستان‌های دیگری هم وجود دارد اما برای دنیای رمان، ایده‌ای جدید بود. جدید و کنجکاوکننده! ایده‌ای که می‌تواند با ترکیبِ آن با سطح پیشرفته‌س قلم نویسنده، علاقه‌مندان به این سبک‌‌ها را به وجد بیاورد. از لحاظ پروبال دادن به ایده هم این کار به خوبی انجام شده بود گرچه قسمت‌هایی گنگ داشت. با این‌حال ایده ۸۰ درصد نو بود و تنها ۲۰ درصد کلیشه.
مقدمه: مقدمه نسبت به ژانر رمان، خوب بود(البته در آن اثری از ردِ ژانر عاشقانه نبود اما ژانر علمی‌-تخیلی را ایفا کرده بود)، و پیامِ خوبی داشت( در لحظه زندگی کردن مهم است! با توجه به خط آخر مقدمه : « در لحظه زندگی کردن تنها حقیقتِ محض شمرده می‌شود که متاسفانه خیلی به آن اهمیت نمی‌دهیم.» )
اما مقدمه نسبت به شروع رمان، دارای آرایه‌های خاصی نبود، و شاید این نکته به همان نکته‌ی اول که عدم وجودِ ژانر عاشقانه را گفتم، برمی‌گردد.
شروع داستان: داستان با توصیفات خاص و پررنگی از محیط شروع شده بود و در ادامه، نقطه‌ی آغازین داستان، عشقی ساده اما خطرناک را به نمایش گذاشته بود که جایش در مقدمه و خلاصه خالی بود. مطمعنا چنین شروعی، خواننده را وادار به خواندن ادامه‌ی رمان می‌کند، هرچند پس از خوانش کلمه‌ی خطر، آن هم اول کار در بدو نوشته، آدم باید هر انتظاری از نویسنده داشته باشد.
توصیفات: توصیفات خوب و زیادی در رمان مشاهده می‌شود که به سطح قلم بسیار کمک کرده است؛ به دور از کلیشه و یا پرت‌وپلاهای اضافه‌. و این توصیفات اکثرا لابلای مونولوگ‌ها بود و همین نقطه‌ی قوت آن است. البته به‌جز این عبارات که کمی بیش از حد است: (آواری از لبخندهای مصنوعی، مانند دریایِ طوفان‌زده طغیان می‌کند، چشمانِ شهلا، لبخندِ کارت‌پستالی و...) درکل که از نظر من زیبا بود اما امکانش هست که منتقدین یا مخاطب‌هایی که چشم‌شان عادت به چنین رمان‌هایی ندارد، از پیچیدگی مونولوگ رنج ببرند. در نتیجه این نوع شروع هم مثبت است هم منفی. توصیفات کارکترها هم به خوبی بیانگر اشخاصی بود که ما توی دنیای واقعی باهاشون روبه‌رو خواهیم شد. نویسنده در توصیفاتی که شخصیت‌های اصلی رو ( مایکلِ پوچ‌گرایِ سرکش و البته فداکار، در مقابل سوفیایِ مهربونی که سرشار از امید و سرسختی بود.) به نمایش می‌ذاره تا حد زیادی موفق بود.
زاویه دید:
شروع رمان با زاویه دیدِ سوم شخص بود و سوم شخص هم ادامه پیدا کرده بود.
چگونگی روند محتوا و میانه: سیر شروع داستان، کمی تند بود اما میانه سیر خوبی داشت یعنی نه آهسته بود و نه تند. میانه کاملا کششی که باید رو در وجود خواننده بیدار می‌کرد.
ژانر: هر دو ژانر در رمان مشهود بود اما قسمت بیشتریش به ژانر علمی-تخیلی اختصاص داده شده بود. البته به نظرم ژانر تراژدی رو کم داشت
دیالوگ‌ها و مونولوگ: مونولوگ‌ها نثری ادبی دارند که به زیبایی رمان افزوده است. دیالوگ‌ها هم با فضا و ژانر رمان مرتبط‌اند.
پایان: پایان، پایانِ غیرقابل پیش‌بینی‌ای نبود، اما احساسات خواننده رو به خوبی بیدار می‌کرد.


پ.ن: باید بگم از خوندن چنین رمانی، با توجه به فضاسازی خوب نویسنده، کارکترهایی که خلق کرده بود و ایده‌ی جالبش که ذهن و احساسم رو درگیر کرد(من حقیقتا پا به پای سوفیا گول خوردم، و پا به پایِ مایکل با حقایق داستان آشنا شدم)، بااین‌که پایان تلخی داشت و خب طبیعتا ماها از فرط غم زندگی حقیقی به پایانِ خوشِ رمان‌ها دل می‌بندیم؛ لذت بسیاری بردم.🌹
 
آخرین ویرایش:

Nafiseh

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
103
150
مدال‌ها
2
با سلام اعلام آمادگی
 

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,023
26,557
مدال‌ها
12
بسم رب القلم

عنوان رمان: رمان سی ثانیه قبل از فراموشی عنوانی جذاب و متشکل از پنج بخش سی+ثانیه+قبل+از+فراموشی داشت که در وهله‌ی اول و با توجه به اتفاقات افتاده در چند صفحه‌ی اول رمان نامی مفهومی به نظر می‌رسید و در ذهن خواننده قطعا شرایطی برای کاووش در مورد این عنوان با سوال‌هایی از قبیل: اتفاقات افتاده قبل از فراموشی، ایده‌اصلی برای آگاه شدن از نام انتخابی و دلیل سی ثانیه؛ ایجاد می‌کرد. در کل می‌توان نتیجه گرفت با توجه به این‌که نام رمان با صفحات پایانی و نگاه کلی از آن ارتباطی مناسب برقرار کرده بود، جذاب به نظر می‌رسید و از طرفی دیگر در انتخاب عنوان از کلیشه بهره‌گیری نشده بود. اما نویسنده‌ی محترم می‌توانست برای این اثر نامی پر محتوا و مبهم انتخاب کند که هم کوتاه‌تر از این نام باشد و هم خواننده را به آگاهی پیدا کردن سریع‌تر، از پایان رمان مشتاق سازد.


ژانر: در این رمان از سه ژانر عاشقانه، علمی و تخیلی بهره گرفته شده بود که از نظر بنده استفاده از ژانر‌ها بسیار به جا و مناسب بود. اما در برخی از بخش‌های رمان کاربرد ژانر درام بسیار مشاهده می‌شد که نویسنده از این ژانر نامی نبرده بود در حالی که تقریبا 25% رمان را ژانر درام در بر می‌گرفت.

خلاصه:
نمایی از خلاصه‌ی رمان: دو نوجوان هفده‌ساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفته‌ی یکدیگر می‌شوند؛ اما مغز آن‌ها دچار محدودیت است و توان ذخیره‌ی اطلاعات را فقط به مدت ۲۴ ساعت دارند. آن دو مجبور می‌شوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کار‌های خطرناکی بزنند… .
خلاصه‌ی رمان ویژگی‌های آن را در همان اول رمان بسیار پررنگ می‌کند. به طوری که خواننده می‌تواند تا بخش زیادی از اتفاقات ایجاد شده در آن را پیش‌بینی و حدس بزند. از طرفی خلاصه‌ی رمان برای مفهومی و مبهم‌تر شدن لازم داشت تا تغییر واژه‌هایی داشته باشد. مثلا در قسمت( توان ذخیره‌ی اطلاعات را فقط به مدت 24 ساعت دارند.) بهتر بود از جمله‌ی( توان به‌خاطر سپاری اتفاقات را به مدت محدودی دارند.) استفاده شود. به هر حال خلاصه‌ی رمان هم تا حدودی از به کاربردن ایده‌های تکراری دور بود. همچنین محتوا و اندازه و حجم خلاصه کاملا مناسب بود.


مقدمه: مقدمه‌ی رمان حقایق اصلی که سایر اشخاص آن‌را به خوبی درک میکنند، بیان کرده بود و از همین نظر نقش ژانر علمی آن را پر رنگ می‌کرد. اما در قسمت (البته با گذشت زمان، ساختار پیچیده‌ی مغز ما قسمتهای زیادی از آن را طوری که میخواهد تحریف میکند.) می‌توان به این موضوع هم فکر کرد که ذهن در تغییرات گذشته که خاطره‌انگیز بوده‌اند ایجاد تحریف نداشته اما تغییراتی را با گذشت زمان و بر اساس روحیه‌ی شخص ایجاد می‌کند. در میزان حجم مقمه نیز ، اصولات لازم به کار برده شده بود.

شروع: شروع رمان همچون سایر بخش‌های آن به دلیل بهره مندی از لحن محاوره‌ای و کلمات کاربردی زیبا و جذاب به نظر می‌رسید. با این حال در جملاتی تفاوت‌های لحنی مشاهده میشد.
(پس از آنکه چشمان پرفروغ خورشید بسته میشود، قمر رخشان موروثانه به تاجوتخت آسمان تکیه میزند و سپیدی نقره فامش، تأللو ستارگان را به شوروشوق وا میدارد.)
در این قسمت بهتر بود واژه‌ی قمر یا به کار برده نشود و یا واژه‌ای هم سطح با قمر برای خورشید بیان شود تا لحن و نیز جمله‌ی به کاربرده شده جذاب‌تر به نظر برسد.
در جمله‌ی (و باد همانند کاردی که مدام تیز میشود، قادر است به مغزِ استخوان هر انسانِ بی دفاعی نفوذ کند؛) توصیف خوبی به کار برده نشده بود. آن‌قدر که خواننده بین مدام تیز شدن کارد و آزار باد و سرما نمی‌توانست ارتباط خوبی ایجاد کند که در قسمت توصیفات به این موضوع اشاره خواهد شد.


میانه: تنه و بدنه‌ی رمان سی ثانیه قبل از فراموشی، به طور کلی ارتباط زیبایی با ایده‌ی جذاب ایجاد شده در مقدمه ساخته بود و همین موضوع خواننده را برای پیشروی بیشتر در موضوع مشتاق‌تر می‌کرد. گاها پیش می‌آمد که نویسنده در ترکیب‌بندی جملات دچار خطاهای ادبی و جابه‌جایی جمله‌ای شده باشد. به عنوان مثال در عبارت: (لطفاً به خودت فشار نیار عزیزم، نیاز نیست بلند بشی.) بهتر بود اصول فعل و انفعالی رعایت شده و به صورت: عزیزم؛ نیازی نیست که بلند بشی. لطفا به خودت فشار نیار، بیان شود.
نقش همزمان منفی اما کمک کننده‌ی آقای جکسون نسبت به سوفیا داستان را جذاب‌تر و نیز ژانر علمی آن را پررنگ‌تر می‌نماید. از طرفی انتخاب ویژگی‌های شخصیتی و ظاهری این پزشک از ایجاد کلیشه در اکثر نقاط اثر جلوگیری کرده است. استفاده از واژه‌های جدید همچون دژاوو در میانه‌ی رمان ذهن خواننده را به سمت تفکر و نیز تحقیق جهت درک و دریافت این‌گونه کلمات سوق داده و موجب پیشرفت علمی نیز می‌شود.


کلیشه: در اثر؛ آشکارا به کار نبردن کلیشه و استفاده نکردن از ویژگی‌ها و ایده‌های تکراری، قابل مشاهده میشد. استفاده از ژانر تخیلی؛ ذهن نویسنده را سمت ایجاد پدیده‌هایی که به تفکر خصوصی مربوط بوده سوق داده و در نتیجه از کلیشه نویسی جلوگیری شده است.

ایده: ایده‌‌هایی که در رمان به کار برده شده بود، ضمن جذابیت‌های خاص خود, گاهی بیش از حد تخیلی به نظر می‌رسید و به سادگی در بعضی قسمت‌های رمان؛ ذوق خواننده را برای ادامه‌ی آن کور می‌کرد. از طرفی گاها نیز این ایده‌ها سبب ایجاد متنی زیبا می‌شدند و اثر متن را دو چندان می‌کردند. بنابر این کاهش ایده‌های تخیلی می‌توانست همچنان روند این جذابیت را حفظ کند.

توصیفات: در توصیفات کم‌کاری شده بود و این موضوع از زیبایی اثر کاهش می‌داد. در توصیف اشخاص، قبل از اینکه نوع لباس و رنگ آن جذاب و ایده آل باشد اسامی و عنوان‌ها موجب زیبایی می‌شوند. پدر و مادر سوفیا و مایکل لازم بود که هر کدام با اسامی خطاب شوند نه ترجیحا تحت عنوان: پدر سوفیا یا مادر آن... .
در توصیف احساسات نیز کوتاهی شده بود و اکثر موارد که لازم بود اثر سمت تراژدی پیش‌روی کند، متاسفانه از انجام آن جلوگیری شده بود. غمگین شدن پدر و مادر سوفیا و مایکل وقتی که شرایط فرزندانشان را می‌بینند؛ کاملا طبیعی است اما نه در این حد مصنوعی که به خواننده حس ناراحتی دست ندهد. حداقل انتظار من به عنوان خواننده؛ کمی اندوه بیشتر از این دو خانواده بود. مسلما پدر و مادر با ایجاد مشکلات سوفیا و مایکل هر چند هم سخت، اما باز ناراحتی بیشتری می‌کنند. در توصیف اماکن نیز جای کار و برنامه ریزی بیشتری وجود داشت. توصیف خانه، بیمارستان، هتل و ... می‌توانست جذابیت را دو چندان کند. این که ذهن خواننده مستقیما از یک محیط به محیط دیگر پرت شود؛ مدام احساسات او را درگیر کرده و مجدد به هم می‌ریزد و این اصلا خوب نیست.

روند محتوا: چگونگی پیش‌روی اثر؛ از زیبا به رو به پیشرفت و خارق العاده بود. جذابیت اثر از زمان شروع آن؛ که مساوی با فراموشی مایکل و سوفیا بود تا انتهای آن به وضوح به چشم می‌خورد و روند فوق العاده‌ای در این مسیر پیموده شده بود.

پر و بال دادن‌ها: گسترش اثر و محتوا، با این‌که در قسمت‌هایی مانند بخش توصیفات رعایت نشده بود، اما همچنان روند زیبایی خود را حفظ می‌کرد و شاید دلیل آن؛ استفاده از نکات علمی و مبهم در اکثر نقاط بود. (آقای جکسون لبه‌ی داغ فنجان را نزدیک لبانش می‌آورد، سپس فوت مالیمی بر سطحش می‌کند که انبوه بخارها متلاشی می‌شوند. آن پزشک تلاش دارد همچنان با آرامش صحبت کند.) پرو بال دادن به موضوعات من قبیل قسمت مشخص شده واقعا جذابیت‌های اثر را دو چندان و ذهن مخاطب را مشتاق‌تر می‌ساخت.

در پایان؛ اثر بسیار زیبا و جذاب بود، هرچند که غلط‌های نگارشی در آن مشاهده میشد که جایی برای نقد محتوا نداشت و بنده به شخصه به عنوان یک خواننده از مطالعه‌آن بسیار لذت بردم.
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
429
مدال‌ها
4
سلام
اعلام آمادگی
نتیجه نقد رو همینجا باید بگذارم؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین