- Nov
- 2,553
- 13,783
- مدالها
- 3
انگار که با من بود اما رو به قدیر گفت:
+چطور اومدی داخل
+آسلی خانم من تلاش کردم ولی...
+باشه قدیر میتونی بری.
و برگشت بهم لبخند زد خب باید اینو دست به سر کنم زود گفتم:
+والله دیگه بهم بر میخوره شبیه این تازه به بلوغ رسیده ها بیرون قرار میزاریم من نباید خونه ات رو ببینم؟
+باشه باشه حق داری دلبندم؛ ولی گفتم تا چیزی بین ما رسمی نشده داداش مازیارم دوست نداره رفت آمد کنیم.
-حق داری گفته بودی .
+بیا بریم طبقه بالا
***
از پله ها دوتایی پایین اومدیم دیگه وقت رفتن بود
-باشه دیگه بی خبر نمیام فقط خواستم سوپرایزت کنم .
+به محض فرود هواپیما زود اینجا اومدم .
-چرا بهم خبر ندادی منم اونجا بودم .
+آه با آوا همزمان رسیدیم آخه.
-آوا ؟
دیگه ایستاده بودیم پایین پله ها
+آره یکی از صمیمی ترین دوست هایی که تو انگلستان دارم .
به چهره آسلی نگاه میکردم که یهو با شوق پرید جلو بلند گفت: آواااااا.
به رو به رو نگاه کردم پشت دختره یا همون آوا بهمون بود خیلی به نظرم آشنا بود موهای مشکی وبلند موج دارش رو بالای سرش گوجه ای بسته بود با یه تیشرت صورتی کوتاه و یه شورتک لی آبی و کفشای پاشنه بلند و با یه چمدون سفید وایساده بود با صدای آسلی به طرفمون چرخید که ناگهان خشکم زد این این همون دختره بود! همون دختره ای توی بندر ...
«آوا»
نــــــه این همون بوزینه ای توی بندره؟ وات، با تعجب داشتم نگاهش میکردم اونم کم از من نداشت با صدای اسلی به خودم اومدم
-آوا جون این حامین
رو به حامین :
+آوا همین الان از لندن اومده .
حامین انگار به خودش اومد و از شوک خارج شد و توی چشمام نگاه کرد و به زور دستشو بالا آورد و گفت:
+سلام آوا، من حامینم
دستمو بلند کردم و محکم به دستش کوبیذم و سرمو تکون دادم
-خوشبختم
+همچنین
و با پوزخندی ادمه داد:
+خوش اومدی پس تازه از لندن اومدید.
-توهم خوش اومدی توهم آنکارا بودی؟ تازه از هواپیما پیاده شدی؟
آخرین ویرایش: