با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
پرسه در کوی غزل بیتو عجب دلگیر است
دلم از رهگذرانش، ز غروبش سیر است
امشب این کوچه ز تنهایی من میگوید
دل بیچاره که در وسوسهات تسخیر است
بین اوزانو قوافی شدهام زندانی
فکرم هر ثانیه با قافیهها درگیر است
من شبگرد غزل سوخته از خود نالم
که دلم در قفس خاطرهها زنجیر است
منو این کوچهی بن بست تو را کم داریم
ترسم آن لحظه بیایی که جوانت پیر است
منمو عکس تو در قابو نگاهی خسته
چشم من سوی لب بستهی یک تصویر است
تو ثریای منی آمدنت شیرین است
من نگویم که چرا آمدهایو دیر است
شهریارم که بسی خون جگرها خوردم
چه بگویم که قلم ناطق بی تزویر است ؛
#شهریار
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک