- Dec
- 29
- 127
- مدالها
- 2
خواهر با خواهر چطور میتونه همچین کاری کنه اونم هرچند ناتنی؟
صدای بغض دارش ته دلم رو ریش ریش کرد.
-تروخدا یه کاری کنید، نزارید پسرم دست اون عوضی آسیب ببینه.
نفسم رو سنگین بیرون فرستادم و نگاه ناراحتم رو بهش دوختم، فقط امیدوارم سرمونو شیره نمالیده باشی نادر! که اگه این کارو کرده باشی وای به حال روزی که...
-هرکاری از دستمون بربیاد میکنیم اما باید توهم قدم به قدم همراهمون باشی.
وقتی سر تکون دادنش رو دیدم پشت بند حرفم یک کاغذ و مداد از داخل کیفم بیرون کشیدم و مقابلش روی پاهاش گذاشتم، مرد بیستو چند ساله واقعا اشک درون چشمهاش حلقه زده بود؟
-تمام حرفهایی که زدی مو به مو رو وارد این کاغذ کن.
به ارومی سر تکون داد و قلم رو لای انگشتهاش گرفت و شروع کرد به نوشتن.
فقط امیدوار بودم مهتاب به این زودی نره اون ور آب که پیدا کردن همچین قاتل کار بلدی برام سخت بشه.
-این... مهتاب، انگار کاربلد تر از این حرفاس، ممکنه سابقهای هم داشته باشه؟
با صدای ماهبد سرم رو به سمتش چرخوندم، لبهای رژ زدهام رو روی هم فشردم و نفس عمیقی کشیدم.
-فعلا که چیز زیادی درموردش نمیدونیم.
فعلا که قربانی این جنایت تنها فقط نادر بود.
با فکری که به سرعت توی سرم پرسه زد لب زدم:
-باید یه بار دیگه صحنه و مکان جنایت رو برسی کنم، همراهم میایی؟
حتی نمیدونم چرا این حرفو به زبون اوردم، درحالی که بودن و نبودنش هیچ کمکی به حالم نمیکرد! لبخند هرچند محوی نشست کنج لبش و باز اون چاه عمیق روی لپش رو به نمایش گذاشت.
-معلومه که میام.
تنها فقط سری تکون دادم و همراه ماهبد تو راهروی بیمارستان قدم برداشتم.
-حالا که قضیه پیچیده تر شده میخوایی چیکار کنی؟
صدای بغض دارش ته دلم رو ریش ریش کرد.
-تروخدا یه کاری کنید، نزارید پسرم دست اون عوضی آسیب ببینه.
نفسم رو سنگین بیرون فرستادم و نگاه ناراحتم رو بهش دوختم، فقط امیدوارم سرمونو شیره نمالیده باشی نادر! که اگه این کارو کرده باشی وای به حال روزی که...
-هرکاری از دستمون بربیاد میکنیم اما باید توهم قدم به قدم همراهمون باشی.
وقتی سر تکون دادنش رو دیدم پشت بند حرفم یک کاغذ و مداد از داخل کیفم بیرون کشیدم و مقابلش روی پاهاش گذاشتم، مرد بیستو چند ساله واقعا اشک درون چشمهاش حلقه زده بود؟
-تمام حرفهایی که زدی مو به مو رو وارد این کاغذ کن.
به ارومی سر تکون داد و قلم رو لای انگشتهاش گرفت و شروع کرد به نوشتن.
فقط امیدوار بودم مهتاب به این زودی نره اون ور آب که پیدا کردن همچین قاتل کار بلدی برام سخت بشه.
-این... مهتاب، انگار کاربلد تر از این حرفاس، ممکنه سابقهای هم داشته باشه؟
با صدای ماهبد سرم رو به سمتش چرخوندم، لبهای رژ زدهام رو روی هم فشردم و نفس عمیقی کشیدم.
-فعلا که چیز زیادی درموردش نمیدونیم.
فعلا که قربانی این جنایت تنها فقط نادر بود.
با فکری که به سرعت توی سرم پرسه زد لب زدم:
-باید یه بار دیگه صحنه و مکان جنایت رو برسی کنم، همراهم میایی؟
حتی نمیدونم چرا این حرفو به زبون اوردم، درحالی که بودن و نبودنش هیچ کمکی به حالم نمیکرد! لبخند هرچند محوی نشست کنج لبش و باز اون چاه عمیق روی لپش رو به نمایش گذاشت.
-معلومه که میام.
تنها فقط سری تکون دادم و همراه ماهبد تو راهروی بیمارستان قدم برداشتم.
-حالا که قضیه پیچیده تر شده میخوایی چیکار کنی؟