- Jul
- 1,398
- 2,411
- مدالها
- 3
حتی حالا که، چیزی برای پنهانکاری باقی نمانده بود.
- تو هیچوقت ندیدی من چی کم داشتم.
صدایش با جملهی آخر شکست.
نه مثل کسی که ضعیف شده، مثل کسی که دیگر چیزی برای دفاع نداشت. لحنش آرام بود، اما تلاشش برای حفظ غرور هنوز از لابهلای کلماتش نفس میکشید.
میکائیل لبخندش را جمع نکرد. فقط کمی نزدیکتر رفت. آنقدر که بوی عطر گرانقیمتش را زن به خوبی حس کرد.
- تو کم نداشتی، یه چیزی میخواستی که هیچکسی نمیتونه بهت بده. تأیید شدن!
لیلا سرش را بالا گرفت. نفس کشید، عمیق.
شاید برای اینکه نلرزد.
- اگه برمیگشتم عقب، خیلی چیزا رو عوض میکردم.
میکائیل چشمهایش را چرخاند، نگاهش از او گذشت و به ته راهرو خیره شد:
- ذاتت عوض نمیشه لیلا.
با سردی ادامه داد:
- دیگه حتی تو حاشیهی زندگی منم جا نمیگیری.
لیلا سعی کرد خودش را جمعوجور نشان دهد، چانهاش رو به بالا و لبهی ابروهایش مهار شده بود:
- میدونم… اشتباه کردم، اما یه زمانی باهم زندگی میکردیم.
لحنش طعنهآمیز نبود، اما چیزی از التماس را خودش آمیخته بود.
میکائیل فقط پوزخند زد. آرام، عمیق و دقیقاً بهموقع. نفس لیلا بریده شد، انگار یکی بدون هشدار چاقو روی غرورش کشیده بود؛ اما سعی کرد صدایش را بالا ببرد، هرچند که ته آن میلرزید:
- من فقط دنبال یه تکیهگاه بودم… .
- تو هیچوقت ندیدی من چی کم داشتم.
صدایش با جملهی آخر شکست.
نه مثل کسی که ضعیف شده، مثل کسی که دیگر چیزی برای دفاع نداشت. لحنش آرام بود، اما تلاشش برای حفظ غرور هنوز از لابهلای کلماتش نفس میکشید.
میکائیل لبخندش را جمع نکرد. فقط کمی نزدیکتر رفت. آنقدر که بوی عطر گرانقیمتش را زن به خوبی حس کرد.
- تو کم نداشتی، یه چیزی میخواستی که هیچکسی نمیتونه بهت بده. تأیید شدن!
لیلا سرش را بالا گرفت. نفس کشید، عمیق.
شاید برای اینکه نلرزد.
- اگه برمیگشتم عقب، خیلی چیزا رو عوض میکردم.
میکائیل چشمهایش را چرخاند، نگاهش از او گذشت و به ته راهرو خیره شد:
- ذاتت عوض نمیشه لیلا.
با سردی ادامه داد:
- دیگه حتی تو حاشیهی زندگی منم جا نمیگیری.
لیلا سعی کرد خودش را جمعوجور نشان دهد، چانهاش رو به بالا و لبهی ابروهایش مهار شده بود:
- میدونم… اشتباه کردم، اما یه زمانی باهم زندگی میکردیم.
لحنش طعنهآمیز نبود، اما چیزی از التماس را خودش آمیخته بود.
میکائیل فقط پوزخند زد. آرام، عمیق و دقیقاً بهموقع. نفس لیلا بریده شد، انگار یکی بدون هشدار چاقو روی غرورش کشیده بود؛ اما سعی کرد صدایش را بالا ببرد، هرچند که ته آن میلرزید:
- من فقط دنبال یه تکیهگاه بودم… .