- Jan
- 1,111
- 4,207
- مدالها
- 1
یک روز با تردید پرسید:
-دلبر؟مطمعن باشم دخترک شّر و شیطونی که حالا ساکت شده حالش خوب است؟
با بغضی که سعی میکردم لابهلای صدای آرام و کمی گرفتهام پنهانش کنم "اوهوم" آرامی گفتم.
چشمهایش را ریز کرد و دستان کشیدهام را میان دستهای مردانهاش گرفت و گفت:
_چی انقدر وروجک من را ترسانده؟
بغضی که هر لحظه سنگینتر میشد را شکستم و تکهتکه گفتم :
_ دخترهای زیادی رو میشناسم که دوستت دارند؛ خیلی از آنها هم از من بهتر هستند، از کجا معلوم تو... .
با گذاشتن انگشت اشارهاش مهر سکوت را روی لبهایم زد و گفت:
- پس وروجکم از خاطر خواههای من دلش گرفته.
بعد هم قهقهی ریزی زد. با اخم دستم را از میان دستهایش بیرون کشیدم و مشتی نثار بازوان
سفت و قوی که داشت کردم.
آخ کم صدایی گفت و با لبخند ادامه داد:
_ تا وقتی من فقط تورا دوست دارم، تو نباید نگران کسانی باشی که من را دوست دارند، باشد؟!
در آن لحظه تنها ایستادن زمان را کم داشتم.
_توهمی از جنس بودنت در اینروزها
-دلبر؟مطمعن باشم دخترک شّر و شیطونی که حالا ساکت شده حالش خوب است؟
با بغضی که سعی میکردم لابهلای صدای آرام و کمی گرفتهام پنهانش کنم "اوهوم" آرامی گفتم.
چشمهایش را ریز کرد و دستان کشیدهام را میان دستهای مردانهاش گرفت و گفت:
_چی انقدر وروجک من را ترسانده؟
بغضی که هر لحظه سنگینتر میشد را شکستم و تکهتکه گفتم :
_ دخترهای زیادی رو میشناسم که دوستت دارند؛ خیلی از آنها هم از من بهتر هستند، از کجا معلوم تو... .
با گذاشتن انگشت اشارهاش مهر سکوت را روی لبهایم زد و گفت:
- پس وروجکم از خاطر خواههای من دلش گرفته.
بعد هم قهقهی ریزی زد. با اخم دستم را از میان دستهایش بیرون کشیدم و مشتی نثار بازوان
سفت و قوی که داشت کردم.
آخ کم صدایی گفت و با لبخند ادامه داد:
_ تا وقتی من فقط تورا دوست دارم، تو نباید نگران کسانی باشی که من را دوست دارند، باشد؟!
در آن لحظه تنها ایستادن زمان را کم داشتم.
_توهمی از جنس بودنت در اینروزها
آخرین ویرایش: